loading...
امام علی علیه السلام
mostafa saidi بازدید : 14 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

 

چکیده

این نوشتار، قسمت دوّم مقاله ای است که قسمت نخست آن در شماره پیشین فصلنامه تاریخ در آینه پژوهش ارائه شد. در بخش نخست، با مطالبی مانند تعریف لغوی و اصطلاحی ارجاء و خاستگاه آن، مراحل تطوّر اندیشه ارجاء، حسن بن محمد بن حنفیه و انگیزه های او از طرح اندیشه ارجاء و حزب دینی یا سیاسی بودن مرجئه آشنا شدیم. اکنون، این قسمت با بررسی شواهد تاریخیِ همسازی یا ناهمسازی مرجئه با بنی امیه و نقد هر یک از آن ها و ارائه نظری میان دو دیدگاه و نیز معرفی رهبران و فرقه های مرجئه، مرجئه و اباحی گری و مرجئه در احادیث شیعه تقدیم می شود.

همسازی یا رویارویی مرجئه با بنی امیه

ابهام در همسازی یا رویارویی مرجئه با بنی امیه و وجود شواهدی در تاریخ برای هر یک از این دو نظر، موجب بهوجود آمدن بحث هایی میان برخی پژوهشگران گردیده است. با این که بیشتر محققان، مرجئه را هواخواه امویان دانسته، برخی با ارائه شواهدی آنان را ضدّ بنی امیه معرفی کرده اند. در این جا ابتدا دیدگاهی که مرجئه را هواخواه و همساز امویان دانسته، تبیین می کنیم و سپس به دیدگاه دوم و شواهد آن، اشاره کرده و در پایان این بحث، نظر خویش را بیان می کنیم.

همگرایی باورهای سیاسی و کلامی مرجئه با امویان

برخی باورهای سیاسی و مذهبی مرجئه، هر گونه تردیدی را درباره همسازی آنان با حاکمیت امویان بر طرف می سازد. این فرقه در برابر آرای خوارج که خلفای اموی را غاصب شمرده و خلیفه مرتکب گناه کبیره را از جرگه مسلمانان خارج می کردند و جهاد بر ضدّ هر فرمانروای کافر را لازم می شمردند، اندیشه سهل گیری داشته و خلیفه گناه کار را واجب الاطاعه می دانستند. پی آمد این اندیشه مرجئیان، هواخواهی از امویان نژادپرست بود که عملی شد.2 آنان بر خلاف خوارج، اعتقاد داشتند که مسلمان با ارتکاب گناه کبیره از اسلام خارج نمی شود. همین عقیده موجب شد که سیاست خود را بر سکوت و اطاعت محض از حکومت استوار سازند و بگویند که اگر امام مرتکب گناه کبیره هم شود، از مسلمانی خارج نمی شود و واجب الاطاعه است و نمازی که به امامت او به جا آورده شود معتبر است.

مرجئه معتقد بودند که همه چیز به ایمان بستگی دارد و اگر ایمان درست باشد، نبود عمل، بدان زیان نمی رساند، در صورتی که عمل بی ایمان سودمند نیست. آنان از این عقیده خود چنین نتیجه می گرفتند که امویان، مسلمان حقیقی و اهل قبله اند و تردید پارسایان در حقّ آنان پایه ای ندارد.3 آنان هم چنین معتقد بودند که حکومت امویان به خواست خدا بوده و به همین جهت قانونی است، حتی اگر گناهی هم مرتکب شده باشند. به عقیده آنان فقط باید با آن هایی مبارزه کرد که به سوی جماعت شمشیر می کشند. آنان ماهرانه با احزاب قدیمی برخورد می کردند و می کوشیدند هم رنگ جماعت شوند. بنابراین، آن ها اگرچه در واقع تابع امویان نبودند، اما حکومت آنان را به رسمیت می شناختند و در ضمن، حق انتقاد از برخی اعمال ناحق را برای خود نگه می داشتند.4

مرجئیان بر خلاف خوارج می گفتند چون شخص ِ مسلمان در صورت ارتکاب گناه کبیره هم مسلمان است، پس باید از خلیفه گناه کار نیز اطاعت کرد. آنان بدین طریق به هواداری امویان برخاسته بودند.5 با اظهار اطاعت این فرقه از امویان و مشروع و واجب الاطاعه شناختن آنان، بزرگان این مذهب از توجهات و سرپرستی های خلفای نخست اموی بهره مند شدند و در پایتخت آن ها، دمشق، در کنارشان قرار گرفتند، در حالی که فرقه های دیگر با انواع شکنجه ها و اذیت و آزارها روبه رو شدند.6

اندیشه ارجاء در شکستن روح انقلابی اسلام و تغییر مسیر آن، تأثیر زیادی داشت. با توجه به این که بیشتر تبلیغ کنندگان آن از دانشمندان و رجال دین و متکلمان بودند، نتیجه قطعی این تفکر این بود که بر مردم واجب است بی قید و شرط، سلطه گری، حکم فرمایی و برتری را به امویان و دیگر حاکمان واگذارند، هر چند اینان ستم گری، گردن کشی و زورگویی را به بالاترین حدّ برسانند. این، گمشده ای بود که حکمرانان، آن را از ارجاء می خواستند، زیرا این عقیده از کاخ های آنان سر در آورده بود.7 اعتقاد به کفایت اقرار ظاهری اهل قبله برای مؤمن بودن و زیان بار نبودن ارتکاب گناه کبیره برای ایمان و هم چنین ناروا دانستن اظهار نظر درباره افراد فاسد و گناه کار و وانهادن این امور به روز واپسین، دیگر برای اصلاح فردی و اجتماعی، انگیزه ای باقی نمی گذارد.

مرجئیان به سبب این اعتقادات، بزرگ ترین خدمت را به حزب اموی می کردند. در واقع، آنان با اعلان بی طرفی در درگیری های سیاسی، به سود بنی امیه عمل می کردند. مرجئه، که از نفوذ سنن و مواریث معتزله نخست برکنار نبودند، در حقیقت وجودشان، از اسباب مزید و دوام حکومت اموی بود. این فرقه خلفا را چون به حکم ظاهر، مسلمان بودند، مؤمن می شمردند و خروج بر آن ها را روا نمی دانستند یا دست کم تشویق نمی کردند.8 مرجئه بر مبنای احکام دین از امویان پشتیبانی می کردند، چون از نظر سیاسی، این عقیده که مرتکب کبیره از امت طرد نمی شود، بدان معنا بود که خلیفه اموی، به صرف این که مرتکب اعمالی شده که بعضی مسلمانان آن را گناه می دانند از عضویت در امت اسلامی محروم نمی شود، از این رو قیام علیه امویان مشروع نبود.9

مصالحه مرجئه با امویان و سکوت آنان در برابر مخالفت بنی امیه با کتاب و سنت، موجب جدایی قدریه از آنان گردید.10 هم چنین یکی دانستن حق و قدرت از طرف مرجئه موجب انتقاد قدریون از آنان شد.11

شیوه برخورد مرجئه با بنی عباس نیز همراه با مسالمت و صلح بود، به طوری که در تاریخ بغداد آمده است که مأمون می گفت: «الارجاء دین الملوک». یک معنای این جمله آن است که ارجاء دینی است که پادشاهان از پیروان خود می پسندند.12

با این که اصل ارجاء، توقف و ترک سخن در حق برخی صحابه بود، اما این اصل بعدها فراموش گردید و اصل دیگری جایگزین آن شد و آن، بحث ایمان و کفر، و مؤمن و کافر بود. از این رو، اقرار بدون عمل یا شناخت قلبی بدون قیام به ارکان، رکن اساسی فرقه مرجئه گردید، به طوری که هر جا مرجئه اطلاق می شد، همین معنا به ذهن خطور می کرد.

هر دو اصل ( توقف درباره صحابه و عدم تأثیر عمل در ایمان) به نفع حاکمیت بنی امیه بود، از این رو امویان آنان را تأیید می کردند، چون اصل نخست، انسان را در تشخیص مصیب و مخطی، قاصر می داند، بنابراین از حکم کردن درباره یزید و حجاج و عبدالملک پرهیز می کند. اصل دوم نیز شهادت لفظی به توحید یا شناخت قلبی را در داخل کردن فرد در زمره مؤمنان کافی می دانست، پس جنگ با او حرام است، و این، آرزوی امویان بود.13 احمد امین در بحثی با عنوان ارجاء و سیاست می نویسد:

آرای مرجئه در مؤمن دانستن همه طوایف و گسترش دایره مؤمنان، گرچه به طور غیر مستقیم خدمت گذار سیاست بود، دست کم این اثر را داشت که معتقدان به آن را بی تفاوت می نمود، نه ضد دولت و نه همراه آن، زیرا وقتی آن ها همه موافقان و مخالفان عثمان و یاران علی(علیه السلام) و معاویه را مؤمن معرفی کردند، نتیجه این بود که نگاهشان به معاویه و یارانش مانند نگاهشان به علی(علیه السلام) و یارانش خواهد بود و همسازی و مسالمت با بنی امیه را درست تلقی خواهند کرد و خلفای اموی را مؤمنانی خواهند دانست که قیام بر ضد آن ها صحیح نخواهد بود. از این روست که در تاریخ نمی بینیم امویان با مرجئه درگیر شده باشند، در حالی که با خوارج و شیعه درگیر بودند، بلکه آن ها کسانی را که به ارجاء معروف بودند، به کار گماردند، مانند یزید بن مهلب که ثابت بن قطنه، شاعر مرجئی را به کار گمارد. گرچه امویان برخی از مرجئه را آزار و اذیت کردند، اما این به دلیل عقیده ارجاء آنان نبود، بلکه انگیزه های دیگری در کار بود. مثلا حارث بن سریج را که از رهبران مرجئه بود، در زمان مروان بن محمد کشتند، اما نه به سبب ارجاء، بلکه به علت قیامش و با انگیزه های قبیلگی و دشمنی های شخصی. هم چنین اگر منصور عباسی، ابوحنیفه را آزار می داد، به دلیل عقیده ارجاء او نبود، بلکه به سبب تمایلش به نفس زکیه بود و برتری دادن او بر منصور بود.14

گیب نیز مرجئه را از موافقان سیاسی حکومت اموی، معرفی کرده است.15 از مجموع آن چه گفته شد، می توان چنین نتیجه گرفت که مرجئه با اندیشه های خویش فضای فکری جامعه را برای پذیرش حکومت امویان فراهم ساخته بودند. آنان چون معتقد بودند کسانی هم که از امام فاسدی پیروی می کنند می توانند مسلمان صالحی باشند و هم چنین چون معیّن نمی کردند چه کسی استحقاق خلافت دارد - علی(علیه السلام) یا عثمان؟ - زمینه را برای خلافت امویان فراهم می ساختند. آن ها حتی برای این که از تندروی و جنگ داخلی میان مسلمانان بکاهند، می گفتند مانعی ندارد که دو خلیفه، هم زمان حکومت کنند.16

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 231
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 125
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 137
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 137
  • بازدید ماه : 157
  • بازدید سال : 993
  • بازدید کلی : 19,073