loading...
امام علی علیه السلام
mostafa saidi بازدید : 10 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

در چنان شرایطی بود که سران ناکثان در خود احساس قدرت کردند وهنوز از ارسال نامه عثمان چیزی نگذشته بود که در یک شب سرد که باد تندی نیز می وزید، به هنگام نماز عشاء وبه نقلی به هنگام نماز صبح، به مسجد ودار الاماره حمله بردند وبا کشتن ماموران حفاظت مسجد ودار الاماره وزندان، که تعداد آنان مختلف نقل شده است، بر حساسترین نقاط شهر مسلط شدند وسپس برای جلب توجه مردم، هر یک از سران به سخنرانی پرداخت.

طلحه در ضمن تجلیل از خلیفه مقتول گفت:خلیفه گناهی مرتکب شد ولی به سبب آن توبه کرد. ما نخست می خواستیم او را توبیخ کنیم، ولی سفیهان ما بر ما غلبه کردند واو را کشتند. وقتی سخن او به اینجا رسید، مردم لب به اعتراض گشودند وگفتند: نامه هایی که از تو در باره خلیفه می رسید مضمونی غیر از این داشت. تو ما را بر قیام بر ضد او دعوت می کردی.

در این هنگام زبیر برخاست ودر تبرئه خود گفت: از من نامه ای به شما نرسیده است.

در این موقع مردی از قبیله «عبد القیس » برخاست وسرگذشت خلافت خلفای چهارگانه را مطرح کرد وحاصل گفتار او این بود که نصب تمام خلفا به وسیله شما مهاجرین وانصار صورت می گرفت وکوچکترین مشورتی با ما نمی کردید. تا اینکه سرانجام با علی بیعت کردید بدون اینکه از ما نظر بخواهید. حال چه ایرادی بر او گرفته اید؟ آیا مالی را به خود اختصاص داده؟ آیا به غیر حق عمل کرده ؟ آیا منکری مرتکب شده است؟اگر هیچ یک از این کارها صورت نگرفته است، چرا شورش کرده اید؟

منطق محکم ونیرومند او خشم دنیا خواهان را تحریک کرد ومی خواستند او را بکشند، ولی قبیله او مانع او شدند.اما فردای آن روز بر سر او ریختند واو را با هفتاد نفر دیگر که به یاری او برخاسته بودند از دم تیغ گذراندند. سپس زمام امور را، از امامت نماز گرفته تا بیت المال، در اختیار گرفتند وبه بخشی از مراد خود رسیدند. (1)

سرنوشت استاندار

ثبات استاندار در حفظ مقام وموقعیت امام علیه السلام، ناکثان را سخت عصبانی کرده بود. لذا در نخستین لحظاتی که بر او ست یافتند او را لگد مال کردند وموهای سر ورویش را کندند.سپس در قتل او به مشاوره پرداختند وسرانجام تصویب کردند که او را رها کنند، زیرا از آن می ترسیدند که برادر او سهل بن حنیف د رمدینه واکنش تندی نشان دهد.

عثمان بن حنیف بصره را به عزم دیدار علی علیه السلام ترک گفت.هنگامی که امام علیه السلام او را به آن صورت دید از باب مطایبه فرمود: از سوی ما به صورت یک پیرمرد رفتی واکنون به صورت یک جوان برگشتی!عثمان حادثه را بر امام علیه السلام تشریح کرد.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 231
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 160
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 183
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 183
  • بازدید ماه : 203
  • بازدید سال : 1,039
  • بازدید کلی : 19,119