loading...
امام علی علیه السلام
mostafa saidi بازدید : 10 چهارشنبه 10 مهر 1392 نظرات (0)

 

اعزام سه نماینده به نزد معاویه

آخرین روزهای ماه ربیع الثانی سال سی وشش سپری می شد که امام علیه السلام سه شخصیت اسلامی، یکی انصاری، دیگری همدانی وسومی تمیمی را به حضور طلبید وبه آنان گفت که به سوی معاویه بروند و او را به طاعت وپیوستن به امت اسلامی وپیروی از امر الهی دعوت کنند. مرد تمیمی رو به امام کرد و گفت:اگر او آماده بیعت شد، آیا صلاح می دانید که به او امتیازی (مثلا حکومت منطقه ای) را بدهیم؟

امام علیه السلام، که در هیچ شرایطی، اصول را زیر پا نمی گذارد، به آنان گفت:«ائتوه الآن فلاقوه و احتجوا علیه و انظروا ما رایه ». یعنی: اکنون به سراغ او بروید وبر او احتجاج کنید وببینید نظر او چیست؟

آن سه نفر بر معاویه وارد شدند وگفتگویی میان آنان ومعاویه به شرح زیر صورت گرفت:

فرد انصاری:دنیا از تو سپری می شود وبه سوی سرای دیگر باز می گردی وخداوند تو را به کردارت جزا می دهد وبه اعمال پیش فرستاده ات حساب خواهد کرد. من تو را به خدا سوگند می دهم که مبادا میان امت دو دستگی ایجاد کنی وخون آنان را بریزی.

معاویه سخن انصاری را قطع کرد وگفت: چرا بزرگ خود را به این سخن سفارش نمی کنی؟

انصاری: پیراسته است خدا; بزرگ من مانند تو نیست. او شایسته ترین مردم از جهت فضیلت ودیانت وسبقت در اسلام و خویشاوندی با پیامبر است.

معاویه: چه می گویی وچه می خواهی؟

انصاری: تو را به اجابت درخواست پسر عمویت دعوت می کنم. این اجابت مایه سلامت دین و موجب نیک فرجامی توست.

معاویه: در این صورت انتقام خون عثمان به تاخیر می افتد. نه، سوگند به رحمن که چنین کاری را انجام نمی دهم.

در این هنگام فرد همدانی می خواست سخن بگوید، ولی مرد تمیمی بر او سبقت گرفت وگفت:

هدف تو از سخنانت در پاسخ گفتار انصاری معلوم شد. مقصود تو هرگز بر ما پنهان نیست. تو برای فریب دادن مردم وجلب عواطف آنان چیزی جز این پیدا نمی کنی که بگویی پیشوای شما مظلومانه کشته شد وباید انتقام خون او را بگیرید.از این رو، گروهی ناآگاه به سخن تو پاسخ گفته اند، در حالی که ما می دانیم که تو در کمک کردن به خلیفه مقتول تاخیر کردی وقتل او را به سبب همین مقامی که خواستار آنی روا داشتی. چه بسا کسانی که خواهان مقامی باشند ولی خدا مانع از تحقق آرزوی آنان می گردد. تو چه آرزومندی که به آرزوی خود برسی، ولی در هیچ یک از خواسته های تو خیری نیست.اگر تو به آنچه که می خواهی نرسی بدترین وضع را خواهی داشت وبه آن نمی رسی مگر اینکه مستحق فرود آمدن در آتش شوی. از خدا بپرهیز وآنچه در دست داری رها کن وبا کسانی که شایسته حکومت هستند جنگ مکن.

سخنان منطقی فرستادگان امام علیه السلام موجی از خشم در معاویه پدید آورد وبرخلاف روش دیرینه خود، که مخالفان خود را به نرمی پاسخ می گفت، این بار با خشونتی که حاکی از عدم تعادل روحی او بود پاسخ داد وگفت:

بیابان نشینهای جلف وزورگو! از مجلس برخیزید وبروید ومیان من وشما جز شمشیر چیزی حاکم نیست.

تمیمی: آیا ما را از شمشیر می ترسانی؟ به همین زودی شمشیر را به سوی تو فرود می آوریم.

آن گاه هر سه به سوی امام علیه السلام بازگشتند واو را از نتیجه مذاکرات خود آگاه ساختند. (1)

اجتماع قاریان عراق وشام

قاریان قرآن در صدر اسلام دارای موقعیت خاصی بودند، به نحوی که تمایل آنان به یک سو، موجب توجه گروه زیادی ازمسلمانان به آن سمت می شد.

در شرایطی که امیدی به صلح وتوافق نبود، قراء عراق وشام که بالغ بر سی هزار نفر بودند در نقطه خاصی اردو زدند ونمایندگان آنان، مانند عبیده سلمانی، علقمة بن قیس، عبد الله بن عتبه وعامر بن عبد القیس، به رفت وآمد میان سران دو سپاه پرداختند. نخست به سراغ معاویه رفتند وبا او به شرح زیر مذاکره کردند:

نمایندگان: چه می خواهی؟

معاویه: خون عثمان را می خواهم.

نمایندگان:از چه کسی؟

معاویه: از علی.

نمایندگان: مگر علی او را کشته است؟

معاویه: آری او کشته وقاتلان او را پناه داده است.

نمایندگان به حضور امام علیه السلام آمدند ویاد آور شدند که معاویه او را به قتل عثمان متهم می سازد.

امام فرمود: به خدا سوگند که او در این گفتار دروغگوست. من هرگز او را نکشته ام.

نمایندگان به سوی معاویه بازگشتند وسخن امام علیه السلام را به او باز گفتند.

معاویه: او مباشر قتل عثمان نبوده، ولی فرمان داده ومردم را بر قتل او تحریک کرده است.

امام علیه السلام، پس از آگاهی از سخن معاویه، مجددا هر نوع مداخله خود را در قتل خلیفه تکذیب کرد.

معاویه، پس از آگاهی از تکذیب همه جانبه امام، مطلب دیگری مطرح کرد وگفت: اگر چنین است، قاتلان عثمان را به ما تحویل دهد یا دست ما را در دستگیری آنان باز بگذارد.

امام در پاسخ فرمود: یک چنین قتلی، چون به عمد نبوده، دارای قصاص نیست. زیرا قاتلان قرآن را بر جواز قتل او دلیل گرفتند وآن را تاویل کردند ومیان آنان وخلیفه اختلاف روی داد وخلیفه در حال قدرت کشته شد.(وبر فرض ناصواب بودن عمل، چنین قتلی دارای قصاص نیست).

وقتی نمایندگان امام، استدلال فقهی آن حضرت را (که خود در باب قضاء از جمله اصول است) برای معاویه نقل کردند او خود را محکوم دید، لذا سخن را از جای دیگر آغاز کرد وگفت:

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 231
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 41
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 43
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 43
  • بازدید ماه : 63
  • بازدید سال : 899
  • بازدید کلی : 18,979