یکی از جنگهای دوران حکومت حضرت علی7 جنگ جمل بود که به سرکردگی عایشه شکل گرفت و به فرمان او پیش رفت. با این همه زنانی در این جنگ شرکت داشتند که نقش مثبت آنها یادآور رسالتی است که بر عهدهی این قشر گزارده شده است. همان گونه که پیداست برای درس و عبرت از تاریخ باید به هر دو نقش مثبت و منفی نگاه شود تا صواب از خطا به روشنی باز شناسانده گردد. به این منظور اشاره کوتاهی به نقش عایشه به عنوان سرآمد زنان با نقش منفی نموده و از آن پس به نمونهای از رفتارهای ارزشی بانوان میپردازیم:
عایشه و فتنه جمل
عایشه دختر ابوبکر و همسر پیامبر اکرم9 بود که از حرمت خانه رسول خدا9 استفاده سیاسی میکرد. آنگاه که معلوم شد مردم با حضرت علی7 بیعت کردهاند، نگران شد و به همراه طلحه و زبیرکه منافع خود را در خطر میدیدند؛ دست به توطئه زد.
عایشه در راه مکه عبیدبن ابی سلمه را ملاقات کرد و از وی اوضاع را جویا شد، او گفت: عثمان کشته شد. سؤال کرد: بعد از آن مردم چه کردند؟ گفت: بر بیعت با حضرت علی7 جمع شدند. عایشه در حالی از مکه باز میگشت که در حال گفتن این مطلب بود: والله عثمان مظلوم کشته شد و باید خونش را طلب کنیم.([1])
طلحه و زبیر پس از بیعت با حضرت علی7 به انتظار رسیدن مقام و مزایا چهار ماه در مدینه توقف نمودند و در این مدت مراقب رفتار و منتظر تغییر روش حضرت بودند، امّا از آنجا که هیچگونه نرمش و انعطافی به نفع خویش در ایشان نیافتند و از رسیدن به هر مقام و امتیازی ناامید و مأیوس شدند و از دیگر سو اطلاع یافتند که عایشه پرچم مخالفت با حضرت علی7 را در مکه برافراشته،([2]) آهنگ استمداد عایشه را نمودند و از آنرو که قصد داشتند به سوی او حرکت کنند، خدمت امیرالمؤمنین7 رسیدند تا به بهانهی زیارت خانهی خدا اجازهی مسافرت بگیرند.([3])
عداوت دیرینهی بنی امیّه با امیرالمؤمنین7 و در انتظار فرصت بودن برای دست زدن به قیام علیه حکومت حضرت آنان را واداشت تا به محض شنیدن خبر مخالفت عایشه از مدینه به قصد مکه بیرون شده و خود را به پرچم عایشه برسانند. نیز استانداران و فرمانداران مختلف زمان عثمان که به هنگام حکومت حضرت علی7 عزل و از کار بر کنار شده بودند به کاروان عایشه پیوستند.([4])
آرایش جنگی از سوی کسی فرماندهی شد که پیامبر9 وی را در زمان حیاتشان بر حذر داشتند و خطاب به زنان خود فرمودند: در منطقه سگهایی هستند که مبادا بر شما پارس کنند و خطاب به عایشه فرمودند: "تو آن زن نباشی! "([5])
انگیزهی علم مخالفت؛
مگر 25 سال حکومت حضرت علی7 آنها را به اندیشه وامداشت که این حق واقعی امیرالمؤمنین است که غاصبان آن را ربودند و اکنون باید شاکر و حافظ رسیدن این حق به دست حضرت باشند؟!
حضرت علی7 که میدانستند عایشه به غلط و انحراف افتاده، وظیفه دانستند که او را نصیحت کرده و از عواقب امر آگاه سازند، و حال آنکه او در جواب گفت:
ای پسر ابیطالب کار ما از عتاب گذشته است.([6])
و به راستی کار عایشه از عتاب گذشته بود؛ زنی که یک عمر تلاش نموده تا با حیله و نیرنگ و از هر طریق در پی کسب منفعت خود باشد، چگونه میتواند ضرر و خلاف را پذیرا گردد؟! هرچند که این روشنگری و هدایت توسط شخصیت بزرگواری چون حضرت علی7 باشد، همانگونه که عایشه پند و نصیحت پیامبر9 را گوش نداد.
چرا که او سیاستمداری بود که قصد داشت حکومت را از امیرمؤمنان علی7 بگیرد، و اینک کارزار نظامی، یکی از آن راهها به شمار میرفت. به همین منظور مردم را علیه حضرت مجهز کرد و دست به توطئهای زد که حاصلش جنگ جمل بود.
عایشه آهنگ حرکت به سوی بصره را کرد، بنیامیه برایش شتر تنومندی را جستجو کردند. آنگاه شتربان عایشه دربارهی قدرت و استواری آن شتر با عایشه به گفت و گو پرداخت. همین که عایشه اسم شتر را شنید انالله و انا الیه راجعون گفت و اظهار کرد: آن را ببرید که مرا به آن نیازی نیست. او به یاد آورد که پیامبر9 از شتری به نام "عسگر" یاد فرمودند و عایشه را از سوار شدن بر آن منع کردند. با دستورعایشه شتر را عوض کردند و شتری نیرومند و پر نیروتر برایش آوردند و او راضی شد.([7])
در راه که سپاه عایشه به سوی بصره حرکت میکرد از منطقهای به نام حوأب گذشت، ناگهان سگها شروع به سر و صدا کردند، عایشه پرسید: نام این جا چیست؟ گفتند حوأب عایشه گفت: انالله و انا الیه راجعون برگردانید مرا! برگردانید مرا! این همان جا است که رسول خدا گفت: نباش آن زنی که سگهایش )سگهای حوأب( بر تو پارس میکنند. در این هنگام زبیر چهل مرد آورد تا اینکه قسم خوردند این همان حوأب نیست و عایشه به حرکت خود ادامه داد.([8])
وقتی خبر به اهل بصره رسید عثمانبن حنیف ـ والی بصره از طرف علی7 ـ دستور داد که نزد عایشه بروند و از قصدش آگاه شوند.([9])
سپاه عایشه که از مکه خارج شده بود به مربد([10]) رسید، وقتی مردم جمع شدند، طلحه و زبیر هدف خود را انتقام خون عثمان بیان کردند. پس از آن صدای عایشه بلند شد و آنچنان سخن میگفت که صوتش به همه جا میرسید. حمد و ثنای خدای عزوجل را بر زبان آورد و گفت: اوضاع چنان بود که مردم به عثمان معترض بودند و عاملان او را نمیخواستند. نزد ما آمدند و مشورت کردند و سخنان نیکو درباره اصلاح فیمابین مطرح شد و ما توجه کردیم و عثمان را بیگناه و پرهیزگار و درست پیمان یافتیم.([11])
این گونه بود که عایشه حق را به عثمان داد و هدف خود را؛ انتقام خون او معرفی کرد. غافل از این که حتی، اگر او بیگناه کشته شده بود، نقش حضرت علی7 در این جا چه بود؟ عایشه به جنگ با امیرالمؤمنین7 بیرون آمده بود.
این در حالی است که در مورد دشمنی عایشه با خلیفه سوم آمده است که؛ هیچ کس به اندازه او به خلیفه اهانت نمیکرد، تا جایی که او را نعثل([12]) میخواند، و هنگامی که عثمان کشته شد، او را مستحق قتل دانست و اظهار خوشحالی نمود، اما چون انتخاب امیر مؤمنان علی7 به گوش او رسید تغییر رویه داد و گفت: ای کاش آسمانها و زمین فرو میریخت سرانجام نیز به بهانهی خونخواهی عثمان قیام کرد.([13])
عثمانبن حنیف بعد از اینکه از سپاه عایشه با خبر شد به یکی از یارانش به نام عمرانبن حصین گفت: رأی تو چیست؟ عمران گفت: جلو آنها را میگیریم تا علی7 بیاید.، ولی عثمان قبول نکرد و مردم را در مسجد جمع کرد و آنها را از لشکر کشی سپاه عایشه برای خونخواهی عثمان خبر داد. در مقابل مردم به او ریگ پرتاب کردند و عثمانبن حنیف فهمید که سپاه عایشه در بصره دارای یار و همدست میباشد. ([14])
بالاخره در یک شب سرد و بارانی عدهای از لشکریان به بصره حمله کردند و عثمانابن حنیف را در مسجد دستگیر کردند و به دستور عایشه قرار شد او را به قتل برسانند، ولی از قتل وی منصرف شد و دستور داد موی سر و صورت او را بکنند. ([15])
هنگامی که خبر رفتن طلحه، زبیر و عایشه از مکه به سوی بصره به گوش امام علی7 رسید، حضرت به سوی شام حرکت کردند و قبل از آن برای مردم مدینه خطبهای خواندند.([16])