loading...
امام علی علیه السلام
mostafa saidi بازدید : 11 چهارشنبه 10 مهر 1392 نظرات (0)

 

اردوگاه نخیله در کوفه از انبوه مجاهدان داوطلب موج می زد وهمگی، جان بر کف، منتظر فرمان حرکت بودند. سرانجام امام علیه السلام در روز چهارشنبه پنجم ماه شوال سال سی وشش هجری وارد اردوگاه شد ورو به سپاهیان کرد وفرمود:

سپاس خدای را هر بار که شب آید وجهان تاریک گردد. ستایش خدای را هر وقت که ستاره ای در آید یا پنهان شود. سپاس خدای را که نعمتهای او را پایان وبخششهای او را برابری وپاداش نیست.

هان ای مردم، طلایه داران سپاه خود را قبلا اعزام کرده ام (1) وبه آنان فرمان داده ام که در کنار فرات درنگ کنند تا فرمان من به آنان برسد. هم اکنون وقت آن رسیده است که از آب عبور کنیم وبه سوی گروهی از شما مسلمانان برویم که در اطراف دجله زندگی می کنند وآنان را همراه شما به سوی دشمن حرکت دهیم تا امدادگر شما باشند. (2)

عقبة بن خالد (3) را بر فرمانداری کوفه برگزیده ام. خود وشما را ترک نکردم (تفاوتی میان خود وشما قائل نشدم). مبادا کسی از حرکت باز ماند. به مالک بن حبیب یربوعی دستور داده ام که متخلفان وعقب ماندگان را رها نکند،مگر اینکه همه را به شما ملحق سازد. (4)

در این هنگام معقل بن قیس ریاحی، که فردی حاد وغیور بود، برخاست وگفت:

به خدا سوگند، کسی تخلف نمی کند مگرمشکوک ودرنگ نمی کند مگر منافق. چه بهتر که به مالک بن حبیب دستور فرمایید که متخلفان را گردن بزند.

امام در پاسخ او گفت:من دستور لازم را به او داده ام واو، به خواست خدا، از فرمان من تخلف نمی کند.

آن گاه گروهی دیگر خواستند سخن بگویند ولی امام علیه السلام اجازه نداد واسب خود را خواست وهنگامی که پای خود را بر رکاب آن نهاد گفت: «بسم الله » ووقتی بر روی زین قرار گرفت گفت: سبحان الذی سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین وانا الی ربنا منقلبون (5) ( پیراسته است خدایی که این مرکب رامسخر ما ساخته است وما توان آن را نداشتیم، وهمگان به سوی خدا باز می گردیم). آنگاه گفت:

پروردگارا، من از مشقت سفر واز اندوه بازگشت واز سرگردانی پس از یقین واز چشم انداز بد در اهل ومال، به تو پناه می برم. پروردگارا، تو همراه ومصاحب در سفر وجانشین در خانواده ای واین دو جز در تو جمع نمی شود، زیرا آن کس که جانشین است همراه نمی شود وآن کس که مصاحب گشت جانشین نمی شود.

سپس مرکب خود را حرکت داد، در حالی که حر بن سهم ربعی در پیشاپیش او حرکت می کرد ورجز می خواند.

در این هنگام مالک بن حبیب، رئیس نگهبانان امام علیه السلام ، عنان اسب آن حضرت را گرفت وبا حالت تاثر گفت:اماما، آیا رواست که با مسلمانان به سوی جهاد بروی وبا آنان به اجر جهاد در راه خدا نائل گردی ومرا برای جمع آوری متخلفان ترک کنی؟ امام فرمود: این گروه هر پاداشی کسب کنند، تو با آنان شریک هستی.تو در اینجا کارسازتر از آن هستی که با ما باشی. ابن حبیب گفت:«سمعا وطاعة یا امیر المؤمنین ». (6)

امام علیه السلام با سربازان خود کوفه را ترک گفت وچون از پل کوفه عبور کرد رو به مردم کرد وگفت: مشایعت کنندگان ومقیمان در این نقطه نماز را تمام می خوانند، ولی ما مسافریم وهرکس با ما است نباید روزه واجب بگیرد ونماز او قصر است. آن گاه دو رکعت نماز ظهر به جای آورد وسپس به حرکت خود ادامه داد. وقتی به دیر ابو موسی، که در دو فرسخی کوفه قرار داشت، رسید نماز عصر را به دو رکعت گزارد وچون از نماز فارغ شد در تعقیب آن گفت:

پیراسته است خدایی که صاحب نعمت وبخشش است.منزه است خدایی که صاحب قدرت وکرم است. از او می خواهم که مرا به قضای خود راضی وبه طاعت خو د موفق وبه فرمانش متوجه سازد، که او شنونده دعاست. (7)

سپس حرکت کرد وبرای اقامه نماز مغرب در نقطه ای به نام «ثرس » که نهر عظیمی از شاخه های فرات از آنجا می گذشت فرود آمد ونماز مغرب را گزارد ودر تعقیب آن خدا را چنین خواند:

ستایش خدایی را که شب را در روز وروز را در شب وارد می کند.سپاس خدای را که هر وقت که سیاهی شب منتشر گردد. حمد خدای را هر وقت که ستاره ای در آید یا افول کند. (8)

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 231
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 46
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 48
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 48
  • بازدید ماه : 68
  • بازدید سال : 904
  • بازدید کلی : 18,984