loading...
امام علی علیه السلام
mostafa saidi بازدید : 18 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (1)

 

در این مرحله، نظر امام علیه السلام این بود که برای سرکوبی ناکثین از مردم کوفه کمک بگیرد، چه تنها سنگری که برای او در سرزمین عراق باقی مانده بود شهر کوفه وقبایل اطراف آن بود. ولی در این راه والی کوفه ابوموسی اشعری مانع بود، زیرا هر نوع قیام را فتنه می پنداشت ومردم را از یاری کردن امام -علیه السلام باز می داشت.

ابو موسی پیش از بیعت مهاجرین وانصار با امام علیه السلام والی کوفه بود وپس از روی کار آمدن آن حضرت، به صلاحدید مالک اشتر، در پست خود باقی ماند. آنچه امام را بر ابقای او د رمقام خود واداشت، علاوه بر نظر مالک اشتر، پیراستگی ابوموسی از اسراف در بیت المال وحیف ومیل آن بود واز این حیث با سایر استانداران عثمان تفاوت وتمایز داشت.

باری، امام علیه السلام چاره را آن دید که شخصیتهایی را به کوفه اعزام کند ودر این مورد نامه هایی برای ابو موسی ومردم کوفه بفرستد تا زمینه را برای اعزام نیرو آماده سازند ودر غیر این صورت، به عزل استاندار ونصب دیگری بپردازد. اینک شرح کارهایی که امام علیه السلام در این زمینه انجام داد:

1- اعزام محمد بن ابی بکر به کوفه

امام علیه السلام محمد بن ابی بکر ومحمد بن جعفر را همراه با نامه ای به کوفه اعزام کرد تا در یک مجمع عمومی ندای استمداد او را به سمع مردم کوفه برسانند، ولی سماجت ابو موسی در رای خود، تلاش هر دو نفر را بی نتیجه ساخت.هنگامی که مردم به ابوموسی مراجعه می کردند، می گفت:«القعود سبیل الآخرة و الخروج سبیل الدنیا» (1). یعنی: در خانه نشستن راه آخرت وقیام راه دنیا است(هر کدام را می خواهید برگزینید!).از این رو،نمایندگان امام علیه السلام بدون اخذ نتیجه کوفه را ترک گفتند ود رمحلی به نام «ذی قار» با آن حضرت ملاقات کردند وسرگذشت خود را بیان داشتند.

2- اعزام ابن عباس واشتر

امام علیه السلام در این مورد نیز، همچون دیگر موارد، بر آن بود که تا کار به بن بست نرسد دست به اقدام شدیدتر نزند. لذا مصلحت دید که پیش از اعزام ابو موسی دو شخصیت نامی دیگر، یعنی ابن عباس ومالک اشتر، را به کوفه روانه سازد تا از طریق مذاکره مشکل را بگشایند. پس به اشتر فرمود: کاری را که انجام دادی واکنون نتیجه بدی داده است باید اصلاح کنی. آن گاه هر دو نفر رهسپار کوفه شدند وبا ابو موسی ملاقات ومذاکره کردند.

این بار ابو موسی سخن خود را در قالب دیگری ریخت وبه آنان چنین گفت:

«هذه فتنة صماء، النائم فیها خیر من الیقظان و الیقظان خیر من القاعد و القاعد خیر من القائم والقائم خیر من الراکب والراکب خیر من الساعی ». (2)

این شورشی است، که انسان خواب در آن بهتر از بیدار است وبیدار بهتر از نشسته واو بهتر از ایستاده واو بهتر از سوار وسوار بهتر از ساعی است.

سپس افزود:شمشیرها را در غلاف کنید و...

این بار نیز نمایندگان امام، پس از سعی وتلاش بسیار، مایوسانه به سوی امام علیه السلام باز گشتند واو را از عناد وموضعگیری خاص ابوموسی آگاه ساختند.

3- اعزام امام حسن(ع) وعمار یاسر

این بار امام علیه السلام تصمیم گرفت که برای ابلاغ پیام خود از افراد بلند پایه تر کمک بگیرد وشایسته ترین افراد برای اینکار فرزند ارشد وی حضرت مجتبی علیه السلام وعمار یاسر بودند. اولی فرزند دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود که پیوسته مورد مهر او بود ودومی از سابقان در اسلام که مسلمانان ستایش او را از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بسیار شنیده بودند. این دو بزرگوار نیز با نامه ای از امام علیه السلام وارد کوفه شدند. نخست حضرت مجتبی علیه السلام نامه امام علیه السلام را، که بدین مضمون بود، بر مردم خواند:

از بنده خدا علی امیر مؤمنان به مردم کوفه، یاوران (3) شرافتمند وبلند پایگان عرب.اما بعد، من شما را از کار (قتل) عثمان آنچنان آگاه سازم که شنیدن آن به سان دیدنش باشد. مردم بر کارهای او خرده گرفتند ومن مردی از مهاجران بودم که سعی می کردم او را خرسند سازم وکمتر ملامتش کنم.د رحالی که مثل طلحه وزبیر نسبت به او همچون شتر رمیده ای بود که کمترین فشار بر او موجب تند بردن شتر وآهسته راه بردن آن «حداء» های ناراحت کننده او باشد. علاوه بر این دو، عایشه نیز ناگهان بر او خشمگین شد وسرانجام گروهی بر او دست یافتند واو را کشتند.آن گاه مردم، بدون کمترین اکراه، بلکه با کمال رغبت، با من بیعت کردند. ای مردم! برای هجرت(مدینه) اهل خود را بیرون رانده وبه صورت دیگ جوشان در آمده وفتنه بر پا شده است. به سوی فرمانده خود بشتابید وبه جهاد با دشمن خود مبادرت ورزید. (4)

پس از قرائت نامه امام علیه السلام وقت آن رسید که نمایندگان آن حضرت نیز سخن بگویند واذهان مردم را روشن سازند. وقتی فرزند امام آغاز به سخن کرد چشمها به او دوخته شد وشنوندگان زیر لب او را دعا می کردند واز خدا می خواستند که منطق او را استوارتر سازد. حضرت مجتبی علیه السلام، د رحالی که بر عصا یا نیزه ای تکیه داده بود، سخن خود را چنین آغاز کرد:

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 231
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 132
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 145
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 145
  • بازدید ماه : 165
  • بازدید سال : 1,001
  • بازدید کلی : 19,081