loading...
امام علی علیه السلام
mostafa saidi بازدید : 20 دوشنبه 07 مرداد 1392 نظرات (0)

گسترش اسلام، پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، در میان اقوام وملل گوناگون سبب شد که مسلمانان با یک رشته حوادث نوظهور رو به رو شوند که حکم آنها در کتاب خدا و احادیث پیامبر گرامی وارد نشده بود.زیرا آیات مربوط به احکام وفروع محدود است واحادیثی که از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در باره واجبات ومحرمات در اختیار امت بود از چهار صد حدیث تجاوز نمی کرد. (1) از این جهت، مسلمانان در حل بسیاری از مسائل که نص قرآنی وحدیث نبوی در باره آنها وارد نشده است با مشکلاتی مواجه می شدند.

این مشکلات، گروهی را بر آن داشت که در این رشته از مسائل به عقل ورای خویش عمل کنند وبا استفاده از معیارهای ناصحیح، حکم حادثه را تعیین کنند. این گروه را «اصحاب رای » می نامیدند. آنان، به جای استناد به دلیل شرعی قطعی از کتاب وسنت، موضوعات را از نظر مصالح ومفاسد ارزیابی می کردند وبا ظن وگمان حکم خدا را تعیین می کردند وفتوا می دادند.

خلیفه دوم با اینکه خود در برخی از موارد، در برابر نصوص، به رای خویش عمل می کرد وموارد آن در تاریخ ضبط شده است، اما نسبت به اصحاب رای بی مهر بود ودر باره آنان چنین می گفت:

صاحبان رای، دشمنان سنتهای پیامبرند. آنان نتوانستند احادیث پیامبر را حفظ کنند واز این جهت به رای خود فتوا داده اند. گمراه شدند وگمراه کردند.آگاه باشید که ما پیروی می کنیم واز خود شروع نمی کنیم ; تابع می گردیم وبدعت نمی گذاریم. ما به احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنگ می زنیم وگمراه نمی شویم.

با اینکه یاد آور شدیم که خلیفه دوم در مواردی در برابر نصوص، به رای خود عمل می کرد ودر مواردی بر اثر نبودن دلیل، از پیش خود، رای ونظر می داد، ولی در بسیاری از موارد به باب علم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت امیرمؤمنان -علیه السلام، مراجعه می کرد.

امیرمؤمنان، به تصریح پیامبر اکرم، گنجینه علوم نبوی بودووارث احکام الهی، وبه آنچه که امت تا روز رستاخیز به آن نیاز داشت عالم بودودر میان امت فردی داناتر ازا و نبود. از این رو، در دهها مورد، که تاریخ به ضبط قسمتی از آن موفق شده است، خلیفه دوم از علوم امام -علیه السلام استفاده کرد وورد زبان او این جملات یا مشابه آنها بود:

«عجزت النساء ان یلدن مثل علی بن ابی طالب ».

زنان ناتوانند ازاینکه مانند علی را بزایند.

«اللهم لا تبقنی لمعضلة لیس لها ابن ابی طالب ».

خداوندا، مرا در برابر مشکلی قرار مده که در آن فرزند ابوطالب نباشد.

اکنون برای نمونه، برخی از موارد را یاد آور می شویم.

1- مردی از همسر خود به عمر شکایت برد که شش ماه پس از عروسی بچه آورده است. زن نیز مطلب را پذیرفته، اظهار می داشت که قبلا با کسی رابطه ای نداشته است.خلیفه نظر داد که زن باید سنگسار شود. ولی امام علیه السلام از اجرای حد جلوگیری کرد وگفت که زن، از نظر قرآن، می تواند بر سر شش ماه بچه بیاورد، زیرا در آیه ای دوران بارداری وشیر خواری سی ماه معین شده است:

وحمله و فصاله ثلثون شهرا . (احقاف:15)

در آیه ای دیگر، تنها دوران شیر دادن دو سال ذکر شده است:

وفصاله فی عامین .(لقمان:14)

اگر دو سال را از سی ماه کم کنیم برای مدت حمل شش ماه باقی می ماند.

عمر پس از شنیدن منطق امام علیه السلام گفت:«لولا علی لهلک عمر». (2)

2- در دادگاه خلیفه دوم ثابت شد که پنج نفر مرتکب عمل منافی عفت شده اند. خلیفه در باره همه آنان به یکسان قضاوت کرد، ولی امام علیه السلام نظر او را صائب ندانست وفرمود که باید از وضع آنان تحقیق شود.اگر حالات آنان مختلف باشد، طبعاحکم خدا نیز مختلف خواهد بود.

پس از تحقیق،امام علیه السلام فرمود: یکی را باید گردن زد، دومی را باید سنگسار کرد، سومی را باید صد تازیانه زد، چهارمی را باید پنجاه تازیانه زد، پنجمی را باید ادب کرد.

خلیفه از اختلاف حکم امام انگشت تعجب به دندان گرفت وسبب آن را پرسید امام فرمود:

اولی کافر ذمی است وجان کافر تا وقتی محترم است که به احکام ذمه عمل کند، اما وقتی احکام ذمه را زیر پا نهاد سزای او کشتن است.دومی مرتکب زنای محصن شده است وکیفر او در اسلام سنگسار کردن است. سومی جوان مجردی است که خود را آلوده کرده وجزای او صد تازیانه است. چهارمی غلام است وکیفر اونصف کیفر فرد آزاد است.پنجمی دیوانه است. (3)

دراین هنگام خلیفه گفت:

«لا عشت فی امة لست فیها یا ابا الحسن!»در میان جمعی نباشم که تو ای ابو الحسن در آن میان نباشی.

3- غلامی در حالی که زنجیر به پا داشت راه می رفت.دو نفر بر سر وزن آن اختلاف نظر پیدا کردند وهرکدام گفت اگر سخن او درست نباشد زنش سه طلاقه باشد! هر دو به نزد صاحب غلام آمدند واز او خواستند که زنجیر را باز کند تا وزن کنند. وی گفت: من از وزن آن آگاه نیستم و از طرفی نذر کرده ام که آن را باز نکنم مگر اینکه به وزن آن صدقه دهم.

مساله را به نزدخلیفه آورند.وی نظر داد:اکنون که صاحب غلام از باز کردن زنجیر معذور است، باید آن دو شخص از زنان خود جدا شوند.آنان از خلیفه درخواست کردند که مرافعه را نزد علی علیه السلام ببرند. امام علیه السلام فرمود: آگاهی از وزن زنجیر آسان است. آن گاه دستور داد که طشت بزرگی بیاورند واز غلام خواست که در وسط آن بایستد. سپس امام زنجیر را پایین آورد ونخی به آن بست وطشت را پر از آب کرد. سپس زنجیر را با آن نخ بالا کشید تا آنجا که همه آن از آب بیرون آمد. آن گاه دستور داد که زنجیر را با آن نخ بالا کشند تا آنجا که همه آن از آب بیرون آید. آن گاه دستور داد که طشت را با آهن پاره پر کنند تا آب طشت به حد اول برسد. وسرانجام فرمود:آهن پاره ها را بکشند.وزن آنها، همان وزن زنجیر است. به این طریق، تکلیف هرسه نفر روشن شد. (4)

4- زنی در بیابان دچار بی آبی شد وعطش سخت بر او غلبه کرد. ناگزیر از چوپانی آب طلبید واو به این شرط موافقت کرد که به زن آب دهد که خود را در اختیار چوپان بگذارد. خلیفه دوم در باره حکم زن با امام علیه السلام مشورت کرد. حضرت فرمود که زن در ارتکاب این عمل مضطر بوده وبر مضطر حکمی نیست. (5)

این داستان ونظایر آن، که بعضا نقل می شود، حاکی از احاطه امام علی علیه السلام به قوانین کلی اسلام است که در قرآن وحدیث وارد شده است وخلیفه از آن غفلت داشت.

5- زن دیوانه ای مرتکب عمل منافی عفت شده بود. خلیفه او را محکوم کرد، ولی امام علیه السلام با یاد آوری حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را تبرئه کرد وحدیث این است که قلم از سه گروه برداشته شده است که یکی از آنها دیوانه است تاخوب شود. (6)

6- زن بار داری اعتراف به گناه کرد. خلیفه دستور داد که او را در همان حال سنگسار کنند. امام علیه السلام از اجرای حد جلوگیری کرد وفرمود:تو بر جان او تسلط داری، نه برکودکی که در رحم اوست. (7)

7- گاهی امام علیه السلام با استفاده از اصول روانی مشکل را حل می کرد. روزی زنی از فرزند خود تبری جست ومنکر آن شد که مادر اوست ومدعی بود که هنوز بکر است، در حالی که جوان اصرار داشت که وی مادر اوست. خلیفه دستور داد به جوان، به سبب چنین نسبتی تازیانه بزنند. چون ماجرا به اطلاع امام علیه السلام رسید، آن حضرت از زن وبستگان او اختیار گرفت که وی را در عقد هرکس که خواست در آورد وآنان نیز علی علیه السلام را وکیل کردند. امام رو به همان جوان کرد وگفت: من این زن را در عقد تو در آوردم ومهر او 480 درهم است. سپس کیسه ای که محتوی همان مبلغ بود در برابر زن قرار داد وبه جوان گفت: دست این زن را بگیر ودیگر نزد من میا مگر اینکه آثار عروسی بر سر وصورت تو باشد.

زن با شنیدن این سخن گفت:«الله، الله، هو النار، هو والله ابنی!» یعنی:پناه به خدا، پناه به خدا، نتیجه این جریان آتش است. به خدا قسم این پسر من است. سپس علت انکار خود را بازگو کرد. (8)

پی نوشت ها:

1- رشید رضا، مؤلف المنار، د رکتاب نفیس خود، الوحی المحمدی(چاپ دوم، صفحه 225)، تصریح می کند که مجموع احادیثی که از پیامبر اسلام در خصوص احکام وفروع در دست ماست، پس از حذف مکررات، از چهار صد حدیث تجاوز نمی کند واحتمال اینکه احادیث نبوی بیش از این مقدار بوده وسپس از میان رفته است ضعیف است. بنابراین، احادیثی که پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در اختیار امت بود همین حدود یا اندکی بیش از آن بود.

2- مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 496; بحار، ج 40، ص 332.

3- شیخ طوسی: تهذیب ج 10، ص 50، احکام زنا، حدیث 188.

4- صدوق: من لا یحضره الفقیه 3/9.

5- سنن بیهقی، ج 8، ص 236; ذخائر العقبی، ص 81; الغدیر، ج 6، ص 120.

6- مستدرک حاکم، ج 2، ص 95; الغدیر، ج 6، ص 102.

7- ذخائر العقبی، ص 80; الغدیر، ج 6، ص 110.

8- کشف الغمة، ج 1، ص 33; بحار، ج 40، ص 277.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 231
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 109
  • باردید دیروز : 93
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 224
  • بازدید ماه : 531
  • بازدید سال : 1,367
  • بازدید کلی : 19,447