loading...
امام علی علیه السلام
mostafa saidi بازدید : 17 چهارشنبه 10 مهر 1392 نظرات (0)

 

امام علیه السلام در روز سه شنبه دهم ماه ربیع الاول سال 38 هجری در ابتدای فجر، که هنوز هوا تاریک بود، نماز صبح را با یاران خود بجا آورد. آن حضرت از ناتوانی وخستگی سپاه شام کاملا آگاه بود ومی دانست که دشمن به آخرین سنگر عقب نشینی کرده وبا یک حمله جانانه می توان به خرگاه آتش افروز جنگ معاویه دست یافت.از این رو، به اشتر دستور داد که به تنظیم سپاه بپردازد. مالک، در حالی که در پوششی از آهن فرو رفته بود به میان سپاه آمد ودر حالی که بر نیزه خود تکیه کرده بود فریاد کشید:«سووا صفوفکم رحمکم الله »:صفهای خود را مرتب کنید. چیزی نگذشت که حمله آغاز شد واز همان ابتدا نشانه های شکست دشمن با فرار آنان از میدان نبرد آشکار گردید.

در این موقع، مردی از سپاه شام بیرون آمد وخواستار مذاکره حضوری با امام -علیه السلام شد. امام در میان دو صف با او به مذاکره پرداخت. او پیشنهاد کرد که هر دو طرف به جایگاه نخستین خود عقب نشینی کند وامام شام را به معاویه واگذار نماید.امام علیه السلام باتشکر از پیشنهاد او یاد آور شد که من در این موضوع مدتها اندیشیده ام ودر آن جز دو راه برای خود ندیده ام، یا نبرد با یاغیگران یا کفر بر خدا وآنچه که بر پیامبر او نازل شده است. وخدا هرگز راضی نیست که در ملک او عصیان وگناه شود ودیگران در برابر آن سکوت کنند واز امر به معروف ونهی از منکر سرباز زنند. از این رو جنگ با متمردان را بهتر از هم آغوشی با غل وزنجیر یافته ام.

آن مرد از جلب موافقت امام علیه السلام مایوس شد ودر حالی که آیه انا لله و انا الیه راجعون را بر زبان جاری می کرد به سوی سپاه شام بازگشت. (1)

نبرد بی امان میان طرفین بار دیگر آغاز گردید. در این نبرد از هر وسیله ممکن استفاده می شد، از تیر وسنگ واز شمشیر ونیزه وعمودهای آهنین که کوه آسا بر سر طرفین فرو می آمد. نبرد تا صبح روز چهارشنبه ادامه داشت.سپاه معاویه در شب آن روز از فزونی کشته ها وزخمیها مانند سگ زوزه می کشید واز این جهت در تاریخ آن شب چهارشنبه را «لیلة الهریر» خوانده اند.

اشتر در میان سربازان حرکت می کرد ومی گفت:مردم تا پیروزی به اندازه یک کمان بیش باقی نمانده است وفریاد می زد:«الا من یشری نفسه لله ویقاتل مع الاشتر حتی یظهر او یلحق بالله؟» یعنی:آیا کسی هست که جان خود را به خدا بفروشد ودر این راه به همراه اشتر نبرد کند، تا پیروز گردد یابه خدا بپیوندد؟ (2)

 

امام علیه السلام در این لحظات حساس در مقابل فرماندهان وافراد مؤثر سپاه خود سخنرانی کرد وفرمود:

ای مردم، می بینید که کار شما ودشمن به کجا انجامیده و از دشمن جز آخرین نفس چیزی باقی نمانده است. آغاز کارها با پایان آن سنجیده می شود.من صبحگاهان آنان را به محکمه الهی خواهم کشید وبه زندگی ننگینشان پایان خواهم داد. (3)

معاویه از مضمون سخنرانی آن حضرت آگاه شد. لذا رو به عمرو عاص کرد وگفت: این همان شبی است که علی فردای آن کار جنگ را یکسره خواهد کرد. اکنون چه باید کرد؟

عمروعاص گفت:نه سربازان تو مانند سربازان او هستند ونه تو مانند او هستی. او به انگیزه دینی وعقیدتی نبرد می کند، در حالی که تو به انگیزه دیگر. تو خواهان زندگی هستی واو خواهان شهادت.سپاه عراق از پیروزی تو بر خود می ترسد، در حالی که سپاه شام از پیروزی علی هراسی ندارد.

معاویه:پس چه باید کرد؟

عمروعاص:باید پیشنهادی کرد که اگر بپذیرند دچار اختلاف شوند واگر نپذیرند نیز دچار دو دستگی گردند; آنان را به کتاب خدا دعوت کن تا میان تو وآنان حاکم باشد. در این صورت تو به خواسته خود نائل می آیی. این مطلب مدتها در ذهن من بود ولی از ابراز آن خودداری می کردم تا وقت آن برسد.

معاویه از پختگی نقشه همکار خود تشکر کرد ودر صدد اجرای آن بر آمد.

بامداد روز پنجشنبه سیزدهم ربیع الاول، وبه قولی سیزدهم صفر، سپاه امام -علیه السلام بانیرنگ کاملا بی سابقه ای روبرو شد وخدمتی که فرزند عاص به طاغیان شام کرد بحق مایه حیات مجدد تیره اموی وبازگشت آنان به صحنه اجتماع شد.

سپاه شام، طبق دستور عمرو، قرآنها را بر نوک نیزه ها بستند وصفوف خود را با مصاحف آراستند. قرآن بزرگ دمشق به کمک ده نفر بر نوک نیزه حمل می شد. آن گاه همگی یکصدا شعار سر دادند که:«حاکم میان ما وشما کتاب خداست ».

گوشهای عراقیان متوجه فریادها شد وچشمهایشان به نوک نیزه ها افتاد.از سپاه شام جز شعارها وفریادهای ترحم انگیز چیزی شنیده نمی شد.همگی می گفتند:

ای مردم عرب، برای زنان ودخترانتان،خدا را در نظر بگیرید.

خدا را خدای را در باره دینتان!

پس ازمردم شام چه کسی از مرزهای شام پاسداری خواهد کرد وپس ازمردم عراق چه کسی ازمرزهای عراق حفاظت خواهد نمود؟

چه کسی برای جهاد با روم وترک ودیگر کافران، باقی خواهد ماند؟ (4)

منظره روح انگیز مصاحف وناله های مهر آفرین، عقل وهوش را از بسیاری از سربازان امام علیه السلام ربودوآنان را مبهوت ومدهوش ساخت. مردان جنگی که تا ساعاتی پیش افتخار می آفریدند ودر یک قدمی پیروزی کامل قرار داشتند، همچون افسون شدگان، بر جای خود میخکوب شدند. ولی شیرمردانی، مانند عدی بن حاتم ومالک اشتر وعمرو بن الحمق، از واقعیت نیرنگ آگاه بودند ومی دانستند که چون دشمنان را یارای مقابله نیست ودر آستانه سقوط ونابودی قرار گرفته اند از این راه می خواهند خود رانجات دهند وگرنه آنان هیچ گاه تن به قرآن نداده ونخواهند داد. از این جهت، فرزند حاتم به امام علیه السلام گفت:

هیچ گاه سپاه باطل را یارای مقابله با حق نیست. از هر دو طرف گروهی کشته ومجروح شده اند وآنان که با ما باقی مانده اند از آنان نیرومندترند، به ناله های شامیان گوش فرا نده وما پیرو تو هستیم.

اشتر گفت:معاویه فاقد جانشین است ولی تو جانشین داری. اگر او سرباز دارد ولی صبر سربازان تو را ندارد. آهن را با آهن بکوب و از خدا کمک بگیر.

سومی گفت:علی جان، ما از روی تعصب به حمایت تو برنخاسته ایم، بلکه برای خدا دعوت تو را پاسخ گفته ایم... اکنون حق به آخرین نقطه خود رسیده است وما را با وجود تو نظری نیست. (5)

ولی اشعث بن قیس، که خود را در جرگه یاران علی علیه السلام قرار داده بود واز روز نخست حرکات مرموزی داشت وارتباط او با معاویه کم وبیش آشکار شده بود، رو به امام علیه السلام کرد وگفت:دعوت قوم را پاسخ بگو که تو به پاسخگویی به درخواست آنان شایسته تری.ومردم خواهان زندگی هستندوجنگ را خوش ندارند.

امام علیه السلام که از نیت ناپاک او آگاه بود، فرمود: باید در این مورد اندیشید. (6)

معاویه برای تحریک عواطف سپاه امام به عبدالله فرزند عمرو عاص که از مقدس نماهای جامعه آن روز بود، فرمان داد که در میان صفوف دو گروه قرار گیرد وآنان را به پذیرفتن داوری کتاب خود دعوت کند. او نیز در میان دو صف قرار گرفت وگفت:مردم!اگر نبرد ما برای دین بود، هر دو گروه حجت را بر گروه مخالف تمام کرد واگر برای دنیا بود، هر دو گروه از حد تجاوز کردند. ما شما را به حکومت کتاب خدا دعوت می کنیم واگر شما دعوت می کردید ما اجابت می نمودیم. فرصت را مغتنم شمارید.

این شعارها دشمن پراکنده ومردم ساده لوح عراق را فریفت وجمعیت در خور ملاحظه ای رو به امام علیه السلام آوردند که دعوت آنان را بپذیرد.

امام علیه السلام در این لحظات حساس، برای روشن ساختن اذهان فریب خوردگان، رو به آنان گرد وگفت:

بندگان خدا، من از هر کسی برای پذیرفتن دعوت به حکم قرآن شایسته ترم ولی معاویه وعمروعاص وابن ابی معیط وحبیب بن مسلمه وابن ابی سرح اهل دین وقرآن نیستند. من بهتر از شما آنان را می شناسم. من با آنان از دوران کودکی تاکنون معاشرت کرده ام; آنان در تمام احوال بدترین کودکان وبدترین مردان بودند. به خدا سوگند، آنان قرآنها را بلند نکرده اند که قرآن را می شناسند ومی خواهند به آن عمل کنند، بلکه این کار جز حیله ونیرنگ نیست. بندگان خدا، سرها وبازوان خود را لختی به من عاریه دهید که حق به نتیجه قطعی رسیده وچیزی تا بریده شدن ریشه ستمگران باقی نمانده است.

در حالی که افراد مخلص از نظر امام علیه السلام طرفداری می کردند، ناگهان بیست هزار نفر از رزمندگان سپاه عراق، در حالی که در پوششی ازا هن فرو رفته بودند وپیشانی آنها از سجده پینه بسته بود وشمشیر بر دوش داشتند (7) ، میدان نبرد را ترک گفته وبه مقر فرماندهی رو آوردند. این گروه را افرادی همچون مسعربن فدکی وزیدبن حصین وبرخی از قراء عراق رهبری می کردند که بعدا از سران خوارج شدند. آنان در برابر جایگاه امام علیه السلام ایستادند و او را به جای «یا امیر المؤمنین » به «یا علی » خطاب کردند وبا کمال بی ادبی گفتند:

دعوت قوم را بپذیر وگرنه تو را می کشیم، همچنان که عثمان بن عفان را کشتیم. به خدا سوگند، اگر دعوت آنان را اجابت نکنی تو را می کشیم!

فرماندهی که دیروز مطاع مطلق بود، اکنون کارش به جایی انجامیده بود که به او دستور تسلیم وپذیرش صلح تحمیلی می دادند. امام علیه السلام در پاسخ آنان گفت:

من نخستین کسی هستم که به کتاب خدا دعوت کردم ونخستین کسی هستم که دعوت کتاب را اجابت گفتم وبر من جایز نیست که شما را به غیر کتاب خدا بخوانم. من با آنان می جنگم زیرا گوش به حکم قرآن نمی دهند، آنان خدا را نافرمانی کردند وپیمان او را شکستند وکتاب او را پشت سر افکندند. من به شما اعلام می کنم که آنان شما را فریفته اند. آنان خواهان عمل به قرآن نیستند.

سخنان منطقی ومستدل امام علیه السلام در آنان مؤثر نیفتاد ومرور زمان نشان داد که آنان افرادی تندرو ودور از فهم ودرک حقایق بودند که تحت تاثیر شعارهای تو خالی شامیان قرار گرفته بودند وهرچه امام آنان را نصیحت می کرد بر اصرار ولجاجت خود می افزودند ومی گفتند که باید امام دستور دهد که اشتر دست از نبرد بردارد.هیچ چیز برای یک ارتش در حال نبرد زیانبارتر از اختلاف ودودستگی نیست.از آن بدتر، شورش گروه ساده لوح ودور ازمسائل سیاسی بر فرمانده خردمند ودانای خود است. امام علیه السلام خود را در آستانه پیروزی می دید واز واقعیت پیشنهاد دشمن آگاه بود، اما چه کند که اختلاف شیرازه وحدت سپاه را از هم می گسست.

امام علیه السلام مقاومت در برابر بیست هزار نفرمسلح مقدس نما را، که پیشانی آنان از کثرت سجده پینه بسته بود، صلاح ندید ویکی از نزدیکان خود به نام یزید بن هانی را خواست وبه او چنین گفت:

خود را به نقطه ای که اشتر در آنجا مشغول نبرد است برسان وبگو که دست از نبرد بکشد وهرچه زودتر به سوی من آید.

یزید بن هانی خود را به صف مقدم رسانید وبه اشتر گفت:امام دستور می دهد که دست از نبردبرداری وبه سوی او بیایی.

اشتر: سلام مرا به امام برسان وبگو که اکنون وقت آن نیست که مرا از میدان فرا خوانی.امید است که به همین زودی نسیم پیروزی بر پرچم اسلام بوزد.

قاصد بازگشت وگفت: اشتر مراجعت را مقرون به مصلحت نمی داند ومی گوید که در آستانه پیروزی است.

شورشیان رو به امام کردند وگفتند: اباء اشتر از بازگشت به دستور توست. تو پیام دادی که در میدان نبرد مقاومت کند.

علی علیه السلام با کمال متانت فرمود: من هرگز با مامور خودمحرمانه سخن نگفتم. هرچه گفتم شما آن را شنیدید. چگونه من را بر خلاف آنچه که آشکاراگفتم متهم می کنید؟

شورشیان: هرچه زودتر پیام بده که اشتر از میدان بازگردد وگرنه تو را مانند عثمان می کشیم یا زنده تحویل معاویه می دهیم.

امام علیه السلام رو به یزید بن هانی کرد وگفت: آنچه را مشاهده کردی به اشتر برسان.

مالک از پیام امام علیه السلام آگاه شد ورو به قاصد کرد وگفت: این فتنه زاییده بلند کردن قرآنها برسر نیزه هاست. واین نقشه فرزند عاص است.سپس با اندوه گفت:آیا پیروزی را نمی بینی وآیه خدا را مشاهده نمی کنی؟ آیا رواست که در این اوضاع صحنه نبرد را رها کنم؟

قاصد: آیا رواست که تو در اینجا باشی وامیرمؤمنان کشته یا تحویل دشمن شود؟

مالک از شنیدن این سخن بر خود لرزید. فورا دست از نبرد کشید وخود را به حضور امام علیه السلام رساند. وقتی چشمش به آشوبگران ذلت طلب افتاد رو به آنان کرد وگفت: اکنون که بر دشمن برتری یافته ودر آستانه پیروزی قرار گرفته اید فریب آنان را می خورید؟ به خدا سوگند که آنان فرمان خدا را ترک وسنت پیامبر را رها کرده اند.هرگز با درخواست آنان موافقت نکنید وبه من کمی مهلت دهید تا کار را یکسره کنم.

آشوبگران:موافقت با تو مشارکت در خطای توست.

اشتر: وا اسفا که افراد ارزنده شما کشته شده اند وگروه زبونتان باقی مانده است.به من بگویید در چه زمانی شما بر حق بودید؟آیا آن زمان که نبرد می کردید بر حق بودید واکنون که دست از نبرد کشیده اید بر باطل هستید؟یا در آن زمان که نبرد می کردید بر باطل بودید واکنون بر حق هستید؟ اگر چنین گمان دارید، یعنی همه کشتگان شما، که به ایمان وتقوا واخلاص آنان اعتراف دارید، باید در آتش باشند.

آشوبگران:در راه خدا نبرد کردیم وبرای خدا دست از نبرد بر می داریم. ما از تو پیروی نمی کنیم، از ما دوری جوی.

مالک: فریب خورده اید و از این طریق به ترک نبرد دعوت شده اید.ای روسیاهان پیشانی پینه بسته، من نمازهای شما را نشانه وارستگی از دنیا ونشانه شوق به شهادت می پنداشتم; اکنون ثابت شد که هدف شما فرار از مرگ و روی کردن به دنیاست. اف بر شما،ای بمانند جانوران فضله خوار. هرگز روی عزت نخواهید دید. دور شوید همچنان که ستمگران دور شدند.

در این هنگام، آشوبگران از یک طرف واشتر از طرف دیگر، همدیگر را به باد فحش وبدگویی گرفتند وبر صورت اسبهای یکدیگر تازیانه نواختند. این منظره ناگوار در پیشگاه امام علیه السلام به اندازه ای رنج آور بود که فریاد کشید که از همدیگر فاصله بگیرند.

در این اوضاع، از طرف آشوبگران فرصت طلب، در برابر چشمان امام علیه السلام، فریاد رضایت او به داوری قرآن بلند شد تا امام را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند. امام علیه السلام ساکت بود وسخن نمی گفت ودر دریای تفکر فرو رفته بود. (8)

پی نوشتها:

1- الاخبار الطوال، ص 187; وقعه صفین ص 474; اعیان الشیعه، ج 1، ص 510.

2- تاریخ طبری، ج 3، جزء6، ص 26; وقعه صفین، 475; کامل ابن اثیر، ج 3، ص 160.

3- وقعه صفین، ص 476; الاخبار الطوال، ص 188; الامامة والسیاسة، ج 1، ص 108.

4- وقعه صفین، ص 481; الاخبار الطوال، ص 188; مروج الذهب، ج 2، ص 400; تاریخ طبری، ج 3، جزء6، ص 26; کامل ابن اثیر، ج 3، ص 160.

5و6- وقعه صفین، ص 482; الامامة والسیاسة، ج 1، ص 108; مروج الذهب، ج 2، ص 401.

7- وقعه صفین، ص 489; تاریخ طبری، ج 3، جزء6، ص 27; مروج الذهب، ج 2، ص 401، کامل ابن اثیر، ج 3، ص 161.

8- وقعه صفین، صص 492-489; شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، صص 219-216.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 231
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 79
  • باردید دیروز : 93
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 194
  • بازدید ماه : 501
  • بازدید سال : 1,337
  • بازدید کلی : 19,417