loading...
امام علی علیه السلام
mostafa saidi بازدید : 25 شنبه 29 تیر 1392 نظرات (0)

نخستین سالی که پیامبر گرامی وارد شهر مدینه شد، برای پایان دادن به تمام دسته بندیها و اختلافات داخلی، یک سند زنده و منشور محکمی برای مدینه و حومه آن تنظیم فرمود.اوسیان و خزرجیان عموما و یهودیان این دو قبیله خصوصا متعهد شدند که از منطقه مدینه دفاع نمایند .این سند با تمام خصوصیات و موادش، از نظر خوانندگان گرامی گذشت. (1)

از طرفی، پیامبر با یهودیان مدینه پیمان دیگری بست، و آن اینکه: طوائف گوناگون یهود، عموما متعهد شدند که اگر ضرری به رسول خدا و یاران او برسانند، و یا اسلحه و مرکب در اختیار دشمن بگذارند، پیامبر در اعدام آنها و ضبط اموال و اسیر کردن زنان و فرزندان ایشان دستش باز باشد.

ولی تمام طوائف سه گانه یهود به عناوین گوناگون پیمان را نقض کرده و آن را نادیده گرفتند . «بنی قین قاع» مسلمانی را کشتند و «بنی النضیر» نقشه کشتن پیامبر را طرح کردند.و پیامبر گرامی آنها را مجبور کرد که جلاء وطن کنند، و ازمحیط مسلمانان بیرون روند.طائفه «بنی قریظه» ، هم در کوبیدن اسلام، با سپاه عرب صمیمانه همکاری کردند.اکنون باید دید رهبر عالیقدر اسلام، «بنی قریظه» را چگونه ادب و تنبیه می کند؟ !

هنوز افق مدینه روشن نشده بود که آخرین دسته احزاب سرزمین مدینه را با ترس و وحشت فوق العاده ای ترک گفتند.آثار خستگی و فرسودگی در چهره مسلمانان نمایان بود، با این حال، پیامبر به فرمان خداوند مأمور شد که کار «بنی قریظه» را یکسره کند.مؤذن اذان گفت و پیامبر نماز ظهر را با مسلمانان برگزار کرد.سپس مؤذن به دستور پیامبر چنین گفت: مسلمانان باید نماز عصر را در محله «بنی قریظه» ، بگزارند. (2) سپس پرچم را به دست علی داد، و سربازان دلیر و فاتح به دنبال علی «ع» به راه افتاده، سرتاسر دژ بنی قریظه را محاصره کردند.دیدبانان دژ، حرکت ارتش اسلام را به داخل دژ گزارش کرده، و یهودیان فورا درهای دژ را بستند.از لحظه ورود ارتش اسلام، جنگ سرد آغاز گردید، جهودان بنی قریظه از روزنه ها و برجهای دژ به پیامبر اسلام فحش و ناسزا می گفتند.پرچمدار لشکر، امیرمؤمنان علی «ع» ، برای اینکه سخنان رکیک جهودان به گوش پیامبر اسلام نرسد، به سوی مدینه حرکت کرد، تا از نزدیک شدن پیامبر به اطراف دژ جلوگیری نماید.ولی پیامبر به علی فرمود اگر چشم آنها به من افتد، از فحش و ناسزا خودداری می نمایند.پیامبر نزدیک قلعه آمد، و به آنان گفت: آیا خداوند شما را خوار و ذلیل نساخت؟ (3).

این حدت و تندی از پیامبر برای یهودیان بی سابقه بود.برای اینکه احساسات پیامبر را خاموش سازند، گفتند: ای ابوالقاسم! تو یک فرد تند زبان نبودی؟ !

این سخن آنچنان عواطف حضرت را تحریک کرد که بی اختیار عقب رفت و عبا از دوش وی افتاد . (4)

شورای یهودیان در درون دژ

در این شورا، حیی بن اخطب نضیری که آتش افروز جنگ احزاب بود، پس از تفرق احزاب به سوی خیبر نرفت، بلکه وارد دژ آنها شد.رهبر طائفه سه طرح داد، و درخواست کرد که با یکی از آن سه طرح موافقت شود:

1 همگی اسلام بیاوریم، زیرا نبوت محمد امریست قطعی و بر همه ما مسلم است، و تورات نیز آن را تصدیق کرده است.

2 زنان و کودکان خود را بکشیم، و از دژ بیرون آئیم و با مسلمانان آزادانه بجنگیم.اگر کشته شدیم نگرانی نداریم، و اگر پیروز شویم، دو مرتبه زن و فرزند پیدا می کنیم.

3 امشب شب شنبه است، محمد و یاران او می دانند که طائفه «یهود» ، در شب و روز شنبه دست به هیچ کاری نمی زنند.بنابر این، ما از غفلت آنها استفاده نمائیم و شبانه حمله ببریم .

شورا هر سه پیشنهاد را رد کرد، و گفت: ما هرگز دست از آئین خود و تورات برنمی داریم، و زندگی برای ما پس از زنان و کودکان خود لذت بخش نیست.و طرح سوم از نظر عقائد مذهبی قابل اجرا نیست.زیرا ممکن است گرفتار خشم الهی گردیم، همچنانکه اقوام قبل از ما بر اثر عدم مراعات حقوق و احترام شنبه دچار قهر خداوند گردیدند. (5)

برای شناسائی روحیه اعضاء شورا، گفتگوهای آنان بهترین راهنمای ما است.رد طرح نخست، حاکی است که آنان یک جمعیت لجوج و معاند بودند، زیرا اگر براستی (چنانکه رهبر آنان گفت) از نبوت پیامبر آگاه بودند، ایستادگی در برابر او معنائی جز لجاجت نخواهد داشت.طرح دوم و گفتگوئی که پیرامون آن انجام گرفت، شاهد روشنی است که این طائفه مردم سنگدلی بوده اند .زیراکشتن کودکان و زنان معصوم و بی گناه، بدون قساوت شدید، امکان پذیر نیست.قابل توجه اینکه شورا این طرح را از این نظر رد کرد که زندگی پس از آنها برای ما لذت بخش نخواهد بود.هیچ کس نگفت که این بیچاره ها چه گناهی مرتکب شده اند که ما آنها را ذبح کنیم، و اگر محمد بر آنها مسلط شود، هرگز آنها را نمی کشد، و ما پدران عطوف و مهربان! ! چگونه دست به چنین کاری بزنیم.

طرح سوم حاکی است که آنان قدرت معنوی و آشنائی پیامبر را به فنون نظامی و قوانین دفاعی درست ارزیابی نکرده بودند، و تصور می کردند که قائد اعظم اسلام، در شب و روز شنبه احتیاط را رعایت نمی کند، آنهم درباره دشمنی مثل یهود که به حیله و نیرنگ معروف است.

بررسی واقعه احزاب ثابت می کند که افراد هوشیار و خردمند در میان این دسته، بسیار کم بوده است، وگرنه آنان از نظر سیاسی، هم می توانستند موجودیت خود را حفظ کنند، بدون اینکه به یکی از دو گروه (اسلام و شرک) بپیوندند.و در حقیقت می توانستند تماشاگر میدان نبرد محمد و سپاه عرب گردند، و هر دسته ای پیروز می شد، موجودیت و سیادت آنها محفوظ بود.

ولی بدبختانه فریب چرب زبانی «حیی بن اخطب» را خوردند و به سپاه عرب پیوستند.این بدبختی موقعی شدت پیدا کرد، که پس از یک ماه همکاری با سپاه عرب در آخر کار، از کمک به قریش خودداری نمودند و تسلیم صحنه سازی «نعیم بن مسعود» شده و به قریش پیام دادند که تا گروگانی از شخصیت های بزرگ به ما نسپارید، ما هرگز با شما بر ضد محمد همکاری نخواهیم کرد.

این خیره سران در این لحظه قافیه را سخت باختند، دیگر تصور نمی کردند که از این طرف بر ضد محمد قیام کرده اند و اگر روابط خود را با قریش قطع کنند، چه بسا سپاه عرب احساس ناتوانی نمایند، و معرکه نبرد را ترک کرده به خانه خود برگردند، در این صورت همه «بنی قریظه» در چنگال مسلمانان گرفتار خواهند شد.

اگر آنان دارای نقشه صحیح سیاسی بودند، در همین لحظه که از سپاه عرب فاصله گرفته بودند، فورا از شکستن پیمان اظهار ندامت و پشیمانی می کردند و ازپیشگاه محمد عذر تقصیر خود را می خواستند، تا از خطر احتمال پیروزی مسلمانان مصون و محفوظ بمانند.ولی بدبختی آنگاه دامن گیر آنها شد که از قریش بریدند، و به مسلمانان هم نپیوستند.

پیامبر هرگز نمی توانست پس از رفتن سپاه عرب، «بنی قریظه» را به حال خود بگذارد، زیرا هیچ بعید نبود بار دیگر سپاه عرب در فصل مناسب، با تجهیزات کافی در صدد تسخیر مدینه برآیند، و با همکاری «بنی قریظه» که کلید فتح و سرکوبی اسلام بودند و دشمن خانگی محسوب می شدند، موجودیت اسلام را به خطر افکنند.بنابر این، حل مشکل بنی قریظه و یکسره کردن کار آنها برای مسلمانان یک امر حیاتی بود.

خیانت ابو لبابه

یهودیان بنی قریظه، پس از محاصره دژ از پیامبر درخواست کردند که «ابو لبابه» اوسی را بفرستد تا با او به مشورت بپردازند. «ابولبابه» سابقا با «بنی قریظه» پیمان دوستی داشت .وقتی وی وارد دژ شد، زنان و مردان یهود، گرد وی جمع شده گریه و شیون آغاز کردند، و گفتند : آیا صلاح است که ما بدون قید و شرط تسلیم شویم؟

ابولبابه گفت: بلی ولی با دست اشاره به گلو کرد.یعنی اگر تسلیم گردید، کشته خواهید شد . «ابو لبابه» می دانست که پیامبر گرامی با موجودیت این دسته که خطرناک ترین جمعیت برای آئین توحیدند، موافقت نخواهد کرد.ولی «ابولبابه» از اینکه به مصالح عالی اسلام و مسلمانان خیانت ورزید، و اسرار آنها را فاش ساخت، سخت پشیمان شد.با بدنی لرزان و چهره ای پریده، از دژ آنها بیرون آمد و یکسره به مسجد رفت و خود را به یکی از ستونهای مسجد بست و با خدا پیمان بست که اگر خداوند از تقصیر وی نگذرد، تا پایان عمر به همین حالت به سر برد .

مفسران می گویند: این آیه درباره خیانت ابولبابه نازل گردید: «ای افراد با ایمان هرگز از روی علم، به خدا و رسول وی و امانت هائی که در اختیار شما قرارگرفته است خیانت مورزید» . (6) خبر «ابولبابه» به پیامبر گرامی رسید، فرمود: اگر قبل از این عمل پیش من می آمد، من برای او از خداوند طلب آمرزش می کردم و خداوند نیز او را می بخشید، ولی اکنون باید بماند تا مغفرت خدا شامل حال او گردد.همسر وی در اوقات نماز می آمد، گره طنابی را که با آن خود را به ستون بسته بود باز می کرد و پس از انجام فریضه بار دیگر او را به ستون مسجد می بست.

شش روز گذشت، سحرگاهان که پیامبر مهمان «ام سلمه» بود، پیک وحی فرود آمد و آیه زیر را که حاکی از آمرزش ابولبابه است، آورد: «گروهی دیگر از آنها به گناهان خود اعتراف کرده، عمل نیک و بد را به هم آمیخته اند، شاید خداوند توبه آنها را بپذیرد، خداوند آمرزنده و رحیم است» . (7)

دیدگان «ام سلمه» ، بر چهره نورانی پیامبر در حالی که خنده ای بر لب داشت، افتاد.پیامبر به ام سلمه فرمود: خداوند از تقصیر «ابولبابه» درگذشت.برخیز و بشارت بده.وقتی همسر پیامبر آمرزش ابولبابه را به مردم بشارت داد، مردم ریختند که بندها را باز کنند، ولی ابولبابه گفت: باید پیامبر این قید و بندها را باز نماید.پیامبر برای اقامه نماز صبح وارد مسجد گردید و با دستهای مبارک خود بندها را باز کرد. (8)

البته لغزش ابولبابه، به خاطر احساسات نابجای او بود.گریه مردان و زنان خائن، قدرت خودداری را از او سلب کرد، و راز مسلمانان را فاش ساخت، ولی قدرت ایمان و ترس از خدا بالاتر از آن بود، تا آنجا که او را وادار کرد خیانت خود را آن چنان جبران کند، که بار دیگر فکر خیانت در اندیشه او خطور نکند.

کار ستون پنجم به کجا انجامید؟

روزی شاس بن قیس یهودی به نمایندگی از قلعه فرود آمد و با پیامبر گرامی تماس گرفت، و درخواست کرد که پیامبر اجازه دهد «بنی قریظه» مانند یهودان دیگر اموال منقول خود را برداشته، از محیط مدینه بیرون روند.پیامبر طرح وی را نپذیرفت و فرمود: باید بدون قید و شرط تسلیم گردند. «شاس» طرح را عوض کرد و گفت: بنی قریظه حاضرند اموال خود را در اختیار مسلمانان بگذارند، و محیط مدینه را ترک نمایند، پیامبر این طرح را نیز نپذیرفت. (9)

در اینجا این سؤال مطرح می شود که چرا پیامبر گرامی با طرح نماینده «بنی قریظه» موافقت نکرد.علت روشن است، زیرا هیچ بعید نبود که این گروه مانند گروه بنی نضیر، وقتی از تیررس مسلمانان بیرون رفتند، باز با تحریک نیروهای عرب بت پرست، اسلام و مسلمانان را با خطرات بزرگی روبرو سازند، و باعث شوند که خون عده زیادی، ریخته شود.از این جهت، پیامبر با طرح وی موافقت نکرد و شاس برگشته، مراتب را به مقامات بالا رسانید.

تصمیم نهائی بنی قریظه این شد، که بدون قید و شرط تسلیم مسلمانان شوند، و یا بنا به نقل برخی از مورخان، آنچه «سعد معاذ» ، هم پیمان آنها درباره آنها روا دانست، بی چون و چرا آن را بپذیرند.از این نظر، درهای دژ باز شد، امیرمؤمنان «ع» با ستون مخصوصی وارد دژ گردیده، همه را خلع سلاح کرد، و آنان را در منازل «بنی النجار» بازداشت نمود تا سرنوشت آنها روشن شود.

چون درگذشته یهودان «بنی قین قاع» ، به وسیله ارتش اسلام دستگیر و با مداخله خزرجیان، خصوصا «عبد الله ابی» بخشوده شدند، و پیامبر از ریختن خون آنها صرف نظر کرد، از این نظر، «اوسیان» برای رقابت با خزرجیان، بیش از حد به پیامبر فشار آوردند، که «بنی قریظه» را به پاس پیمانی که با آنها دارند، ببخشد.پیامبر در برابر درخواست آنها مقاومت کرد و فرمود: داوری در این موضوع را به عهده بزرگ شما و رئیس گروه اوس، یعنی «سعد معاذ» می گذارم.او در این باره هر چه بگوید و نظر دهد، من خواهم پذیرفت.همه حضار پیشنهاد پیامبر را از صمیم دل پذیرفتند.

جالب آنکه: داوری سعد معاذ مورد قبول بنی قریظه قرار گرفته بود، و بنا به نقل ابن هشام و شیخ مفید، یهودیان بنی قریظه به پیامبر چنین پیغام دادند که: «ننزل علی حکم سعد معاذ» ، یعنی ما تسلیم می شویم که سعد معاذ درباره ما داوری کند. (10)

سعد معاذ، در این وقت بر اثر تیری که بر دست او وارد شده بود، در خیمه زنی به نام «زمیده» که مهارتی در جراحی داشت، بستری بود، و پیامبر گاهی از وی عیادت می نمود.جوانان اوس برخاستند، رئیس قبیله را با تشریفات خاصی حضور رسول اکرم آوردند.وقتی سعد وارد مجلس شد، پیامبر فرمود: همگی از بزرگ قبیله خود احترام کنید، همه حضار به احترام سعد برخاسته، و احترامات لازم را به عمل آوردند.ملازمان رکاب سعد در اثناء راه، به طور مکرر از وی درخواست می کردند که در حق بنی قریظه نیکی کند، و جان آنها را از خطر مرگ نجات دهد.

ولی او بر خلاف این پافشاریها، در آن مجلس نظر داد که مردان جنگنده آنها اعدام، اموالشان تقسیم و زنان و فرزندانشان اسیر شوند. (11)

بررسی مدارک سعد معاذ

جای گفتگو نیست که اگر عواطف و احساسات قاضی بر عقل وی پیروز شود، دستگاه قضائی دچار آشفتگی می گردد، و در نتیجه، شیرازه اجتماع از هم می پاشد.عواطف مانند اشتهای کاذب است که موضوعات مضر و نامطلوب را، مفید و سودمند جلوه می دهد، در صورتی که غلبه این احساسات بر عقل، منافع فرد و صلاح اجتماع را پایمال می کند.

عواطف و احساسات سعد معاذ، منظره دلخراش کودکان و زنان بنی قریظه، اوضاع دلخراش مردان آنها که در بازداشتگاه به سر می بردند، و ملاحظه افکار عمومی اوسیان که جدا اصرار داشتند قاضی از سر تقصیر آنها درگذرد، همه اینها ایجاب می کرد که قاضی مورد قبول طرفین، رأی خود را بر اساس تقدیم مصالح یک اقلیت (بنی قریظه) بر مصالح اکثریت (عموم مسلمانان) بگذارد و جنایتکاران بنی قریظه را به جهاتی تبرئه کند، و یا دست کم در مجازات حداکثر تخفیف قائل شود، و یا به یکی از طرحهای پیش، تسلیم شود.

ولی منطق و عقل، حریت و استقلال قاضی، ملاحظه مصالح عموم، او را به سوئی راهنمائی کرد که سرانجام به آن سو رفت و رأی و نظر خود را دائر بر کشتن مردان جنگجو و ضبط اموال و اسیری زنان و فرزندان، صادر نمود.او با ملاحظه دلائل زیر، نظر خود را اعلام کرد:

1 یهودیان بنی قریظه، چندی پیش با پیامبر پیمان بسته بودند که اگر بر ضد مصالح اسلام و مسلمانان قیام کنند، و دشمنان آئین یکتاپرستی را یاری نمایند، و فتنه و آشوبی برپا کنند، و بر ضد مسلمانان تحریکاتی بنمایند، مسلمانان در کشتن آنها آزاد باشند. (12) قاضی با خود فکر می کرد که اگر من آنها را طبق این پیمان موأخذه کنم، نظری بر خلاف عدالت نداده ام.

2 گروه پیمان شکن، در سایه سرنیزه های نیروهای عرب مدتی شهر مدینه را دچار ناامنی کرده، و برای ارعاب مسلمانان به خانه های آنها ریختند، و اگر مراقبت پیامبر نبود، و گروهی را برای استقرار امنیت در شهر، از لشکرگاه به داخل شهر اعزام نمی کرد، چه بسا نقشه های بنی قریظه عملی می شد، و آنان در این صورت مردان جنگنده مسلمانان را اعدام می کردند، و اموال آنها را ضبط و زنان و اولاد آنها را به اسارت درمی آوردند، سعد معاذ با خود فکر کرد که اگر من در حق آنها چنین داوری کنم، سخنی بر خلاف حق و عدالت نگفته ام . سعد معاذ، رئیس قبیله اوسیان با بنی قریظه هم پیمان بود و دوستی نزدیکی با هم داشتند .احتمال دارد که او از قوانین جزائی یهود اطلاع داشته است.متن تورات یهود اینست که: «هنگامی که به قصد نبرد آهنگ شهری نمودی، نخست آنها را به صلح دعوت نما، و اگر آنها از در جنگ وارد شدند، شهر را محاصره کن و همینکه بر شهر مسلط گشتی همه مردان را از دم تیغ بگذران ولی زنها و کودکان و حیوانات و هر چه در شهر موجود است، همه را برای خود به عنوان غنیمت بردار» . (13) شاید سعاد معاذ تصور کرد من که قاضی انتخابی طرفین هستم، اگر متجاوزان را با قوانین مذهبی خود آنها مجازات نمایم، کاری جز عدالت و انصاف انجام نداده ام.

4 ما تصور می کنیم که بزرگترین علت این رأی، این بود که سعد معاذ با دیدگان خود مشاهده کرده بود که رسول خدا بنا به درخواست خزرجیان، از تقصیر طائفه بنی قین قاع گذشت، و فقط اکتفاء کرد که از محیط مدینه بیرون روند.این گروه هنوز خاک اسلام را درست تخلیه نکرده بودند، که کعب اشرف، راه مکه را پیش گرفت و بر کشتگان «بدر» اشکهای تمساحانه ریخت و از پای ننشست تا قریش را برای جنگ مصمم ساخت.در نتیجه، جنگ احد پیش آمد و هفتاد تن از فرزندان اسلام در این راه شربت شهادت نوشیدند.

و همچنین بنی النضیر، مورد عفو و بخشودگی پیامبر قرار گرفتند، ولی در برابر آن، با تشکیل یک اتحادیه نظامی، جنگ احزاب را به وجود آوردند، که اگر کاردانی پیامبر اسلام، و نقشه خندق نبود، در همان روزهای نخست، تار و پود اسلام را به باد می دادند، و بعدها نامی از اسلام باقی نمی ماند و هزاران نفر کشته می شدند.

سعد معاذ این مراتب را از نظر خود می گذراند.تجربه های گذشته، اجازه نمی داد که او تسلیم عواطف گردد، و مصالح هزاران تن را فدای دوستی و مصالح یک اقلیت نماید.زیرا به طور مسلم، این گروه در آینده این بار با تشکیل یک اتحادیه وسیع تر، نیروهای عرب را بر ضد اسلام شورانیده و با نقشه های دیگر هسته مرکزی اسلام را به خطر می افکندند.روی این جهت، موجودیت این گروه را صد در صد به ضرر اجتماع مسلمانان تشخیص داد، و یقین داشت که اگر این دسته از تیررس مسلمانان بیرون روند، لحظه ای آرام نخواهند گرفت، و مسلمانان را با خطرات بزرگی روبرو خواهند ساخت.

اگر این جهات نبود، ارضاء افکار عمومی برای سعد معاذ فوق العاده ارزنده بود و رئیس یک ملت (اوس) پیش از هر چیز به پشتیبانی مردمش نیازمند است، و آزردن آنها و رد سفارشهای آنان، بزرگترین لطمه ایست که به رئیس یک جمعیت متوجه می گردد.ولی او تمام این درخواستها را بر خلاف مصالح هزاران مسلمان تشخیص داد، از اینرو، نارضایتی عموم را برای خود خرید، و از حکم خرد و منطق سربرنتافت.

شاهد دقت نظر و صحت تشخیص وی اینست: هنگامی که آنها را برای اعدام می بردند، اسرار دل را بیرون می ریختند.چشم حیی بن اخطب، آتش افروز جنگ، موقع اعدام به رسولخدا افتاد، و چنین گفت: «من از کینه توزی با تو پشیمان نیستم، ولی خداوند هر کس را خوار سازد، خوار می گردد» . (14) سپس رو به مردم کرد و گفت: از فرمان خداوند نگران مباشید، ذلت و خواری به بنی اسرائیل از ناحیه خداوند قطعی است.

از زنان، یک تن کشته شد، زیرا او با پرتاب سنگ دست آس، مسلمانی را کشته بود، و از میان محکومان به اعدام، یک نفر به نام «زبیر باطا» به وسیله شفاعت مسلمانی به نام «ثابت بن قیس» بخشوده شد.زنان و فرزندان او نیز از بند اسارت بیرون آمدند و اموال او پس داده شد.چهار تن از بنی قریظه اسلام آوردند، و غنائم دشمن پس از اخراج یک پنجم که به اداره دارائی اسلام تعلق داشت، میان مسلمانان تقسیم گردید.سواره نظام سه سهم، پیاده نظام یک سهم، پیامبر اسلام خمس غنائم را به زید داد که به نجد برود و با فروش آنها اسب و سلاح و سازو برگ جنگ تهیه نماید.بدین ترتیب، غائله بنی قریظه، در نوزدهم ذی الحجه سال پنج هجرت پایان پذیرفت و آیه های 26 27 سوره احزاب، در مورد «بنی قریظه» نازل گردید و «سعد معاذ» که در جنگ «خندق» زخمی شده بود، پس از حادثه «بنی قریظه» با همان زخم به شهادت رسید. (15)

پی نوشت ها:

1.به جلد اول این کتاب صفحه 466 مراجعه بفرمایید.

2.منادی پیامبر چنین گفت: من کان سامعا مطیعا فلا یصلین العصر الا ببنی قریظة.

3.هل اخزاکم الله و انزل علیکم نقمته.

.4 «سیره ابن هشام» ، ج 2/234، «تاریخ طبری» ، ج 2/245 .246

.5 «سیره ابن هشام» ، ج 2/ .235

.6 یا أیها الذین آمنوا لا تخونوا الله و الرسول و تخونوا أماناتکم و أنتم تعلمون

سوره انفال/ .27

.7 و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا عسی الله أن یتوب علیهم إن الله غفور رحیم

سوره توبه/ .102

.8 «سیره ابن هشام» ، ج 2/ .237

.9 «مغازی واقدی» ، ج 2/ .501

.10 «ارشاد» / .50

.11 «سیره ابن هشام» ، ج 2/240، «مغازی واقدی» ، ج 2/ .510

12.متن این پیمان که رئیس بنی قریظه به نام «کعب بن اسد» ، آن را نیز امضاء کرده بود، در صفحات پیش گذشت.

13.تورات، سفر تثنیه، فصل .20

14.اما و الله ما لمت فی عداوتک و لکن من یخذل الله یخذل «تاریخ طبری» ، ج 2/ .250

.15 «سیره ابن هشام» ، ج 2/250 .254

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 231
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 93
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 115
  • بازدید ماه : 422
  • بازدید سال : 1,258
  • بازدید کلی : 19,338