loading...
امام علی علیه السلام
mostafa saidi بازدید : 15 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)

امارت و لیاقت

حضرت علی (ع)، به تقاضای مردم که با اصرار زیادی توام بود، مقام خلافت را پذیرفت و نخست تصریح نمود که برنامه حکومتش، طبق قرآن و سنت رسول الله (ص) خواهد بود و عدالت و قانون را بدون در نظر گرفتن ملاحظات یا اصطکاک با منافع هر طایفه و گروهی اعمال می نماید; اکثریت مردم مصر به طور فعال به این انتخاب رضایت دادند و نمایندگانی از آنان، فعالانه برای عملی شدن این برنامه تلاش کردند و از روی شوق و علاقه برخاسته از ایمان و اعتماد، با آن حضرت، بیعت کردند; هر چند معتقد بودند خلافت برای آن حضرت از زمان رحلت رسول اکرم (ص) ثابت بود . دلیل اشتیاق مردم مصر در بیعت با نخستین امام، مبین این واقعیت است که بر اثر کوشش صحابه حضرت رسول اکرم (ص) در این سرزمین، افکار عمومی جهت اصلاح امور، چرخش جدی یافته و مصمم گردیدند که قوای خود را به سوی اسلام راستین سوق دهند; در واقع با نفوذ یاران باوفای حضرت علی (ع)، اوضاع به گونه ای متحول شد که مردم مصر و شیعیان دیگر نقاط جهان اسلام متوجه شدند، تنها امیرمؤمنان (ع) می تواند به عنوان رهبر، مورد قبول واقع شود و آرامش را در جامعه ایجاد کرده، از تحریفات امویان جلوگیری نماید و حقوق مظلومین را از ستمگران باز پس گیرد .

پس از اینکه مردم در مسجد مدینه با مولای مؤمنان علی (ع)، بیعت کردند، آن بزرگوار رئوس برنامه های خویش را برای مردم تشریح کرد و ضمن آنکه، حاکمان قبلی را ناحق و فاقد فضیلت خواند، وعده داد که نیکان و خوبان جایگاه راستین خویش را در جامعه بیابند و سپس مردم را به تقوای الهی سفارش نمود (1) فردای آن روز یعنی شنبه هیجدهم ذیحجه سال 36 هجری، حضرت به مسجد آمد و خطبه بسیار مهمی در خصوص برنامه های آینده خود که بر عدالت، فضیلت و شایستگی استوار بود، ایراد نمود و همین خطبه موجب گردید که دنیاطلبان و مقام خواهان از وی کناره گیرند و برای آن امام همام مشکلاتی فراهم کنند . در راستای اجرای این برنامه ها، در نخستین گام، حضرت، زمامداران عثمان را که در ایالات مختلف بودند، عزل نمود و امور حکومتی را به دست افراد صالح و متدین واگذار کرد . (2) روش حضرت با والیان قبلی این بود که، طی نامه ای به آنان می نوشت که از مردم بیعت گیرند و چون تصمیم به برکناری یکی از آنان داشت، از وی می خواست به مرکز حکومت - مدینه و سپس کوفه - بیاید، که بازگشت او، بیانگر تسلیم وی در برابر خلیفه مسلمین و بیعت مردم، بیانگر وفاداری اهالی آن منطقه نسبت به رهبر جامعه اسلامی بود .

در میان سرزمینهای تحت قلمرو حضرت علی (ع)، مصر برای ایشان به لحاظ سیاسی، اقتصادی و مسایل اجتماعی، فوق العاده مهم بود; زیرا کشور مزبور در موقعیتی قرار داشت که هرگونه تحولی در آن بر دیگر نقاط افریقا اثر می گذاشت و از این منطقه، دیگر نواحی افریقا، قابل نطارت و کنترل بود; همچنین مصر با مرکز حکومت امویان به رهبری معاویه، مرز مشترک داشت و دشمنی که با حضرت بیعت نکرده، می توانست نقشه های شوم خود را در مصر نیز عملی سازد و توطئه هایی را در این سامان به اجرا بگذارد; اهمیت سیاسی مصر در حدی بود، که معاویه به عنوان قلمرویی قدرتمند، از آن هراس داشت و نمی خواست از این ناحیه تهدید شود; به همین دلیل کارگزاران حضرت علی (ع) که به مصر می آمدند را یا به شهادت رسانید یا آنکه با نیرنگ مجبور به ترک این دیار می کرد; مصر به لحاظ اقتصادی نیز حائز اهمیت بود، سرزمین حاصلخیز; با محصولات متنوع; فعالیت های بازرگانی; ارتباط با دیگر مکانهای مولد و نیز میزان مالیات قابل توجه، از خصوصیات ویژه اقتصادی مصر بود که نمی شد به سادگی از آن گذشت، به همین دلیل عمروعاص گفته بود: در صورتی که امارت و جمع خراج این سرزمین توام باشد، معادل تشکیلات خلافت است . یعنی به تنهایی با دیگر نواحی تحت حکومت اسلامی از نظر اقتصادی و میزان مالیات و خراج برابری می کند . مهمتر از همه اینها، گرایش به شیعه در مصر در حال شکوفایی و جوانه زدن بود و کوشش های برخی صحابه، زمینه هایی را فراهم ساخته بود که اکثر اهل این منطقه به علویان رغبت داشته و از امویان متنفر بودند: به همین دلیل مصریان در فروپاشی نظام خلافتی که به امویان اقتداری موهوم داده بود، نقش فعالی داشتند و تا براندازی این تشکیلات پیش رفتند و این در حالی است که از مقر حکومت خلیفه سوم تا مصر، فاصله زیادی بود . این ویژگی ها سبب گردید تا در نخستین ماههای خلافت، حضرت علی (ع) فرد شایسته ای را برای استانداری مصر در نظر بگیرد; معیارهای حضرت برای یک کارگزار اسلامی، این بود که فرد مورد نظر، علاوه بر دیانت و پارسایی، خوش سابقه و از خاندان های صالح باشد و به خاندان پیامبر اکرم (ص) علاقه نشان دهد و اغراض شخصی و مقاصد دنیایی را با فرمانروایی خود در نیامیزد، همچنین بتواند منطقه مهمی چون مصر را که با این همه تحولات و برخی مشکلات روبرو است به نحو مطلوب، خیرخواهانه و خداپسندانه اداره کند و ضمن اجرای احکام اسلامی و پیروی از فرامین رهبری جامعه اسلامی، مصالح مردم را در نظر داشته و به خواسته های منطقی، اصولی و بر حق آنان رسیدگی کند و تکلیف های مشقت زا و کمرشکن برایشان در نظر نگیرد . حضرت علی بن ابی طالب (ع) افرادی را که برای امارت مشخص می نمود، تا زمانی به این سمت منصوب بودند که از دستورات قرآن و موازین دینی، پیروی کنند و رعایت حال مردم و خصوصا محرومان و بینوایان را بنمایند; در صورتی که جز این، رفتار می کردند، برکنار می شدند; به مردم نیز توصیه می نمود دستورش را اطاعت کنید و اگر درمیان شما بدعتی پدید آورد یا از مسیر حق منحرف شد او را از حکومت عزل می کنم; در برخی مواقع، حضرت، والی را به مرکز فرمانروایی فرا می خواند و از او گزارش کار می خواست و دقیقا اعمال و رفتارش را ارزیابی می کرد . هنگام اعزام استانداران، حضرت برایشان دو مکتوب تنظیم می کرد; در نامه نخست آنها را به این سمت منصوب می کرد و دستورات لازم را که باید مراعات کنند و سیاستی را که لازم است در پیش گیرند به آنها یادآوری می نمود; دومین نامه را خطاب به مردم آن منطقه می نوشت و حاکم جدید را به آنان معرفی می کرد و دستوراتی را که به وی داده و او می بایست اجرا نماید، یادآور می شد . با توجه به اینکه مصر از مناطق حساس و راه بردی بود، کارگزار تعیین شده برای این سرزمین، از اختیارات قابل توجهی برخوردار بود; اقامه نماز عبادی سیاسی جمعه; برپایی نماز جماعت; قضاوت; فرماندهی لشگر و اداره امور آن ناحیه، به عهده این استانداران بود . (3)

نخستین کارگزار

برخی مورخان، «محمد ابن ابی حذیفه » را نخستین والی مصر می دانند که از سوی حضرت علی (ع) به این سمت گماشته شد «ابن اثیر» خاطر نشان نموده که وی به هنگام کشته شدن سومین خلیفه، در مصر به سر می برد و به شهر مسلط بود و با اعزام «قیس بن سعد» از جانب حضرت علی (ع) عزل گردید، مقام این شخص در نزد شیعیان و نیز اینکه برخی گفته اند قیس بن سعد پس از جنگ جمل به مصر رفته; موجب شده که در منابعی او را به عنوان کارگزار مصر از جانب مولای متقیان معرفی کنند . «مقریزی » این نظر را پذیرفته که محمد بن ابی حذیفه حدود یک سال در عصر خلافت امام اول شیعیان، استاندار سرزمین مذکور بوده است وی ورود قیس بن سعد را به منطقه مصر، ابتدای ربیع الاول سال سی و هفتم هجری دانسته است (4) اما باید گفت که بر اساس پاره ای پژوهش ها و قرائن تاریخی، قیس، جزء اولین کارگزاران حصرت علی بود که درماه صفر، عازم مصر شد و از نامه ای که آن حضرت خطاب به مصریان نوشته، می توان دریافت که قبلا کسی را به عنوان والی این ولایت، تعیین نکرده بود; زیرا قیس از مردم مصر برای حضرت علی (ع) بیعت گرفت; از

سوی دیگر با توجه به موقعیت سیاسی - اجتماعی مصر، بعید به نظر می رسد که امیرمؤمنان در حدود یک سال، مردم این سامان را فراموش کند و از آنان بیعت نگیرد . با این وجود «عباسقلی خان سپهر» در کتاب «ناسخ التواریخ » یادآور شده که محمد بن ابی حذیفه پس از قتل عثمان، عقبة بن عامر جهنی را که قائم مقام عبدالله بن ابی سرح در مصر بود از این کشور اخراج کرد و خود فرمانروای مصر شد . مرحوم حاج شیخ عباس قمی که این مطلب را از ناسخ التواریخ نقل نموده (5) در اثر دیگر خود تصریح می نماید که محمد بن ابی حذیفه استاندار حضرت علی (ع) در مصر بود . (6) قبل از او، شیخ طوسی این نکته را در کتاب رجال خود آورده است . (7) «ابن اثیر» می نویسد: عمروعاص پس از نبرد صفین، روانه مصر گشت و محمد بن ابی حذیفه او را دیدار کرد و سپاهی برای رزم در برابرش آراست . چون عمرو وفور سپاه او را مشاهده کرد، پیک و پیام به نزد وی فرستاده و این دو با هم ملاقات کردند و جلسه ای تشکیل دادند، عمرو با حالتی توام با حیله گری، لب به سخن باز کرد و به ابن ابی حذیفه گفت: حوادثی رخ داده که می بینی و من با معاویه بیعت کرده ام، اما از بسیاری کارهایش ناخرسند هستم و نیک می دانم که رهبر تو یعنی علی (ع) از معاویه برتر است و جانی پاکیزه تر و سابقه ای بیش تر دارد و به این کار سزاوارتر است; پیشنهاد می کنم که من و تو، بدون سپاه با یکدیگر ملاقاتی داشته باشیم، تو با صد مرد جنگی بیایی و من با صد رزم آور که البته اینها نیز شمشیرهای خود را در نیام گذاشته باشند . ابن ابی حذیفه پذیرفت و آن دو، بر این شرط پیمان بستند و متفق گردیدند تا چنین کنند عمرو به نزد معاویه برگشت و نقشه شوم خویش را به وی گزارش داد; چون موعد مقرر فرارسید هر کدام با صد مرد جنگی به سوی یکدیگر رفتند تا در قرارگاه مشخص، همدیگر را ملاقات کنند; اما عمروعاص در پشت سر خود سپاهی گذاشت تا چگونگی کارش را کنترل کند و مراقب اوضاع باشد، چون در «عریش » دیدار آنان صورت گرفت، لشکری مسلح به حمایت از عمروعاص فرا رسید و محمد بن ابی حذیفه دانست که وی از راه نیرنگ و تزویر وارد شده است . پس به درون کاخ عریش رفت و در دژی اقامت گرفت عمرو عاص وی را محاصره کرد و این وضع را ادامه داد تا آنکه محمد را گرفتار کرد و وی را نزد معاویه فرستاد و او ابن ابی حذیفه را محبوس نمود . دختر «قرظه » زن معاویه که دختر عموی محمد بن ابی حذیفه بود و مادرش فاطمه هم دختر عتبة بن ربیعه (پدر بزرگ محمد بن ابی حذیفه) بود برای این زندانی، خوراک تهیه می کرد و به نزدش می فرستاد; یک روز همراه با مواد غذایی آهن برهایی برای خویشاوند دربند خود فرستاد تا به کمک آنها خود را برهاند، محمد با این وسیله زنجیرها را برید و گریخت و پنهان گشت و به غاری پناه برد تا آنکه او را گرفتند و کشتند . (8) با این وصف می توان گفت، محمد بن ابی حذیفه کارگزار حضرت علی (ع) بود که با توطئه عمرو عاص دستگیر شده و به شهادت رسیده است .

کیاست و فراست

مصر به دلیل برخورداری از بنادری چون اسکندریه، به دریای روم (مدیترانه) و حکومت «بیزانس » راه داشت و یکی از پادگانهای مهم نظامی جهان اسلام، یعنی «فسطاط » در آنجا بود; همچنین مجاور فلسطین و شام واقع شده بود که در صورت برخورداری از حاکمیت مقتدر، می توانست تهدیدی علیه امویان باشد، همچنین عایدات فراوان آن، می توانست پایه اقتصادی حکومت اسلامی را تقویت کند; از این جهت حضرت علی (ع) یکی از فضلای صحابه رسول اکرم (ص) را که از انصار و قبیله خزرج بود و در امور سیاسی و اجتماعی از کیاست و فراست ویژه ای برخوردار بود و در جنگ های گروهی و تن به تن و نیز امور نظامی، مهارت داشت، در ماه صفر سال 36 هجری (اوت 656 میلادی) به استانداری مصر منصوب کرد، وی «قیس بن سعد» نام داشت که پرچم دار انصار در کنار خاتم پیامبران و مردی نیک اندیش و استوار به شمار می آمد و از مشاوران مورد اعتماد حضرت علی (ع) محسوب می گردید . امام، طی بیاناتی خطاب به وی فرمود: به سوی مصر عزیمت نما که تو را به حکومت آنجا گماشتم . اینک بیرون دروازه مدینه برو و افراد مورد وثوق و کسانی را که مایلی همراهت ببری جمع کن و با سپاهی مقتدر، بدان صوب روانه شو، که این سازماندهی برای دشمنان تو هراس و خوف بیشتر به بار می آورد و دوستانت را ارجمندتر می سازد; به نیکوکاران احسان نما و بر افراد بدگمان، سخت بگیر و با توده مردم و خواص آنان، به نرمی رفتار کن، که مدارا و نرمش، ثمرات خوبی دارد و مهربانی و خوش خویی با فرخندگی توام است . قیس عرض کرد: ای امیرمؤمنان (ع)، آنچه فرمودید، فهمیدم; اما سپاه را برای شما باقی می گذارم و اگر این کار، منوط به آن باشد که لشکری را به مصر بکشانم، هرگز بدانجا نروم! این نیروهای نظامی، اگر در اختیارتان باشد، سودمندتر است; زیرا هرگاه به آنان نیاز پیدا کردید، آماده اند و اگر خواستی آنان را به سویی گسیل داری در خدمتگزاری و ادای وظیفه، مهیا هستند و من، خود به همراه خانواده ام به مصر می روم، اما آنچه در مورد مدارا و احسان سفارش فرمودی، در مورد مصریان انجام می دهم و از خداوند متعال در این باره استعانت می طلبم .

قیس همراه هفت نفر از افراد خاندان خویش، مدینه را به قصد مصر ترک کرد و چون به این سرزمین رسید به مسجد رفت و فرمان داد تا نامه ای را که با خود داشت برای مردم بخوانند; در آن نامه چنین آمده بود: از بنده خدا امیرمؤمنان (ع) به هر کدام از مسلمین که این مکتوب بر او ابلاغ گردد; سلام بر شما باد . نخست همراه شما پروردگاری را که جز او خدایی نیست ستایش می کنم . اما بعد; خداوند متعال با تدبیر و قضای خود و گزینه پسندیده خویش، اسلام را دین خود وفرشتگان و پیامبران قرار داد و رسولان را بدان منظور به سوی بندگان گسیل فرمود; از جمله اموری که خداوند این امت را بوسیله آن، گرامی داشته و فضیلت را ویژه او گردانیده است اینکه، محمد (ص) را برای آنان مبعوث فرمود و او به ایشان کتاب، حکمت، سنت و فرایض را آموخت و آنان را تربیت کرد که هدایت یابند و جمع کرد تا پراکنده نشوند و پاکیزه شان ساخت تا مطهر گردند و چون آنچه را در این باره بر عهده اش بود انجام داد، خدایش او را به سوی خویش باز گرداند . درود، رحمت و رضوان خداوند بر او باد; آنگاه مسلمانان پس از او، دو امیر را به خلافت برگزیدند و آن دو به کتاب و سنت عمل کردند و درگذشتند . خدایشان رحمت کناد . پس از آن دو، حاکمی به حکومت رسید که بدعت ها پدید آورد و امت نخست فرصت اعتراض یافتند و خروشیدند و پس از آن خشم گرفتند و تغییرش دادند، آنگاه با من بیعت کردند و من از پیشگاه خداوند، طلب هدایت می کنم و برای پرهیزگاری، از او یاری می جویم; همانا برای شما بر عهده ما، عمل به قرآن و سنت رسول اکرم (ص) و قیام به حق آن و خیرخواهی برای شما در غیاب شماست و در آنچه برخلاف گویید از خداوند یاری می طلبم و خدای ما را بسنده و بهترین کارگزار است، همانا «قیس بن سعد بن عباده » را به امیری شما فرستادم، با او همکاری کنید و او را بر حق یاری دهید . وی را فرمان دادم تا با خوبان نیکی کند و با آشوبگران به مقابله برخیزد و با عوام و خواص مدارا نماید، او از کسانی است که روش او را می پسندم و به صلاح و خیراندیشی او امیدوارم; از بارگاه خداوند برای خود و شما عمل پاک و پاداش بزرگ و رحمتی وسیع مسالت می دارم و سلام و رحمت و برکات الهی بر شما باد .» (9)

این نامه را «عبدالله بن ابی رافع » در ماه صفر سال سی و ششم هجری نگاشت; چون نامه حضرت علی (ع) برای مصریان خوانده شد، قیس بن سعد بن عباده برای خطبه برخاست; نخست ستایش و نیایش خداوند را بر زبان آورد و سپس افزود: «حمد پروردگاری را که حق را بیاورد و باطل را نابود کرد و ستمگران را منکوب نمود; ای مردم مصر! ما با بهترین کسی که پس از پیامبر خویش می شناختیم، بیعت کردیم اینک برخیزید و با شرط عمل به کتاب خدا و سنت پیامبرش، بیعت کنید و اگر ما به کتاب خدا و سنت نبوی عمل نکردیم، ما را بر گردن شما بیعتی نخواهد بود .» (10)

مصلحت و مدارا

پس از پایان یافتن سخنرانی قیس بن سعد، مردم از جای خود برخاستند و با هیجان و شور و شوق بیعت کردند . فرمانداران مناطق دیگر و حومه مصر، همراه افرادی که در آن اجتماع حضور یافته بودند در مقابل استاندار حضرت علی (ع)، سر تعظیم فرود آوردند و امور این سرزمین سامان یافت . قیس، نمایندگانی برای بررسی اوضاع دیگر نقاط مصر فرستاد، تا میزان اطاعت و فرمانبری این نواحی را مورد بررسی قرار دهند، تنها جایی که نماینده قیس مصلحت ندید در آنجا حضور یابد دهکده ای بود به نام «خربتا» که مردم آن کشته شدن عثمان را گناهی نابخشودنی می دانستند و به همین دلیل برایشان، بیعت با حضرت علی (ع) و نماینده اش سخت بود . مردی از «بنی کنانه » و «بنی معلج » که «یزید بن حارث » نام داشت و در آن آبادی به سر می برد توسط شخصی به قیس پیام داد که ما به حضورت نمی آییم، اما می توانی عاملان خویش را بفرستی چون اختیار این ناحیه را داری، ولی ما را به حال خویش آزاد بگذار تا بنگریم کار مردم به کجا می انجامد . در این میان «محمد بن مسلمة بن مخلد بن صامت انصاری » قیام کرد و خبر کشته شدن عثمان را برای اهالی آن دیار بازگو کرد; و از آنان خواست تا برای خونخواهی خلیفه سوم، اقدام کنند; قیس برایش پیام داد: وای بر تو آیا بر من شورش می کنی، به خدا سوگند دوست نمی دارم در قبال ریخته شدن خون تو، فرمانروایی مصر و شام از من باشد; خون خویش را حفظ کن . مسلمه بن مخلد پیغام داد: تا هنگامی که تو والی مصر باشی من از قیام بر ضد تو امتناع می کنم . قیس بن سعد بن عباده انصاری مردی خردمند و دوراندیش بود و به کسانی که کناره گیری کرده بودند، پیام فرستاد که شما را ناگزیر به بیعت نمی کنم و به حال خویش رها می سازم و از طریق مسالمت و مدارا وارد می شوم و دست از شما باز می دارم و بدین منوال با مسلمه بن مخلد مدارا کرد و به گردآوری خراج پرداخت و هیچ کس با او ستیزه نکرد . (11) این شخص (فرزند مخلد) در سن چهار سالگی به حضور رسول اکرم (ص) رسیده بود و بعد در فتح مصر شرکت نمود و آنجا سکونت اختیار کرد . (12)

برخی مورخان گفته اند: قیس به مخالفان و خصوصا مردم خربتا پیام داد که اگر شورش نکنید من از پیکار با شما چشم می پوشم; بدین شرط که در فرمانروایی من و پرداخت خراج تاخیری رخ ندهد، آنان پذیرفتند; بدین ترتیب اوضاع مصر آرام گردید و قیس پس از اطمینان و استقرار کامل طی نامه ای برای حضرت علی (ع) ماجرای خویش با مصریان را گزارش داد; علی (ع) که از سازش با شورشیان ناخرسند بود و از مکر و نیرنگ اجتناب می کرد، در پاسخ گزارش قیس، نوشت که باید با آشوبگران به مقابله برخیزد تا بیعت کنند و اگر نپذیرفتند طی پیکاری، آن مخالفان را سرکوب نماید . این نامه، حداکثر پس از یک ماه به دست قیس رسید، او که تا حدودی طرفدار آرامش بود و نمی خواست در قلمرو حکومتش تنش و تشنجی پیش آید، از لحن نامه حضرت متاثر شد و در پاسخ آن، چنین نگاشت: «ای امیرمؤمنان (ع) موجب شگفتی است که با قومی که دست از تعرض برداشته اند و درصدد فتنه و آشوب نمی باشند پیکار کنم و بر آنان سخت بگیرم و تندی کنم;

زیرا این امر سبب می گردد که آنان، به حمایت از دشمنان ما برخیزند و یا به آنان ملحق شوند; اگر امکان دارد پیشنهاد این جانب را بپذیر و اجازه نده دست تعرض به سوی آنان دراز شود که با این اوضاع و احوال، مصلحت در مخاصمه نمی باشد .

این نامه، در حدود ماه شعبان سال 36 هجری، به امام رسید; یعنی آن هنگام که معاویه به طمع خلافت و به خون خواهی عثمان، سپاهی را بر علیه حضرت بسیج کرده و قصد شورش و غوغا داشت; به همین دلیل، امام در آن زمان عازم شام بود تا فتنه فرزند ابوسفیان را فرو بخواباند; در این گیر و دار، معاویه از این بیم داشت که سپاه مصر همراه قیس به نیروهای حضرت علی (ع) ملحق شود و بساط او را درهم بریزد، به همین دلیل، تصمیم گرفت با وی از طریق خدعه و نیرنگ وارد شود; معاویه طی نامه ای برای قیس نوشت: پس از درود، شما بر عثمان خرده گرفتید که مردی را با تازیانه نواخت یا به دشنام دادن دیگری پرداخت یا جوانی خام را فرمانروا ساخت، ولی می دانستید که ریختن خون او نارواست; کاری سخت گران کردید و دست به گناهی بس بزرگ زدید . ای قیس به خدا باز گرد! زیرا تو در میان کسانی بودی که مردم را بر علیه عثمان تحریک کردند; اما به درستی و بی هیچ گمان می دانیم که سرورت مردم را شوراند و وادارشان کرد که خلیفه را بکشند! بسیاری از اقارب تو، در این ماجرا مشارکت داشتند; اکنون بیا و با من بیعت کن تا با علی بجنگیم و در عوض، حکومت کوفه و بصره پس از غلبه بر وی از آن تو خواهد بود; علاوه بر آن حکومت حجاز را به هر کس که تو پیشنهاد کنی می دهم; تا زمانی که زمام امور در دستم باشد هر چه بخواهی برایت فراهم می کنم . (13) چون نامه معاویه به قیس رسید، خواست به گونه ای جوابش بدهد که هم بوی تهدید بدهد و هم نوعی تطمیع در آن باشد; چون معاویه نامه دو پهلوی قیس را خواند به وی نوشت: نامه ات را خواندم; نه آن میزان، نزدیک آمدی که برای صلح و سازش با تو خود را مهیا کنم و نه چندان مخالفت کردی که آماده پیکار با تو شوم; اگر آنچه را به تو پیشنهاد کردم پذیرفتی به تو خواهم داد و نیرنگی در کار نمی باشد و اگر کاری که گفتم انجام ندهی، لشکریانی را به سویت می فرستم; در آن موقع هرگونه بلایی بر سرت آید از کوتاهی خودت خواهد بود . قیس دانست که این بار باید جواب روشنی به معاویه بدهد، طی نامه ای با صراحت نوشت: ای بی پدر! چشم طمع بر این دوخته ای که من، از اطاعت کسی که سزاوارترین و صدیق ترین مردم است و عالی ترین هادی و نزدیکترین افراد به رسول اکرم (ص) است، سرپیچی کنم و تحت فرمانروایی تو درآیم; در حالی که شایستگی این مقام را نداری و از لیاقت محرومی و گفته های تو بیهوده و نارواست و در مسیر ضلالت بسر می بری و از حضرت محمد (ص) بسیار فاصله گرفته ای و دورترین افراد به آن حضرت هستی; اطرافت را گمراهان و اغواکنندگان فرا گرفته اند که هر یک بتی از بت های شیطان هستند; از تهدید تو نمی ترسم و هجوم لشکریانت هراسی به دلم راه نمی دهد; هیچ گاه علی بن ابی طالب (ع) را که از هر جهت بر تو رجحان دارد رها نخواهم کرد و تو را بر او ترجیح نمی دهم . معاویه با خواندن پاسخ قیس متوجه شد که او کسی نیست که تسلیم اغراض پلید وی گردد و چون از قدرت و شجاعت قیس باخبر بود، خواست تا از راه دیگری او را از حکومت مصر جدا کند; از این رو شایع کرد که قیس با ما مصالحه کرده و آماده پیوستن به ماست و در این باره نامه ای هم از طرف قیس بن سعد جعل کرد که در آن به معاویه نوشته بود: برای من ثابت گردید که عثمان مظلوم کشته شده است و هرچه فکر کردم نمی توانم با کسانی که خلیفه مسلمان و نیکوکار خود را کشته اند، همکاری کنم و به درگاه خداوند از این عمل آمرزش می طلبم و از این رو برای خونخواهی عثمان مهیای همکاری و کمک رسانی به شما هستم! بنا به دستور معاویه، این نامه جعلی در منبرها و محافل عمومی خوانده شد و در میان مردم شایع کردند . وی به ترفند دیگری هم پرداخت و به شامیان گفت: قیس بن سعد را دشنام ندهید و به جنگ با وی فرا نخوانید که او نیکخواه ماست و نامه هایش نهانی به ما می رسد و در آنها نشان می دهد که پیروی از ما را برگزیده است; مشاهده نمی کنید با برادران شما از «مردم خربتا» چه می کند و با وجود آنکه تحت فرمانش می باشند، راه مدارا و خوش خویی با آنان را پیش گرفته و ایشان را بخشش ها و روزی ها، ارزانی می دارد; این در حالی است که مردم این سامان، با حضرت علی (ع) بیعت نکرده و خواهان خونخواهی عثمان هستند و با وجود آنکه امیرمؤمنان (ع) به قیس تاکید کرده که بر آنها سخت گیرد و منکوبشان کند، او مایل است که با نرمی و ملاطفت با اهل خربتا رفتار شود!

دلیل عزل

گزارش این تبلیغات مسموم و شایعات بی اساس، به حضرت علی (ع) رسید; «محمد بن ابی بکر» و «محمد بن جعفر بن ابی طالب » آن بزرگوار را از این وضع مطلع ساختند و مامورهای اطلاعاتی او در شام نیز تحت تاثیر برنامه های تبلیغی معاویه قرار گرفتند و به حضرت گفتند: قیس به امویان تمایل پیدا کرده است . امام، این روند را گران و سنگین شمرد و دو فرزندش حسن (ع) و حسین (ع) و نیز عبدالله بن جعفر را فراخواند و ایشان را از این وقایع آگاه ساخت; عبدالله بن جعفر گفت ای سرور موحدان، نظر من آن است که قیس را از حکومت مصر عزل کنی و به جای او فرد دیگری را به حکومت مصر منصوب فرمایی . اما حضرت علی (ع) با شگفتی و ناباوری با این ماجرا برخورد کرد و برایش مشکل بود که بپذیرد «قیس بن سعد» با «معاویه » صلح کرده است; او به هیچ عنوان شایعات مربوط به قیس را قبول نداشت، اما یارانش سخت به آن امام فشار آوردند که در عزل این استاندار اقدام کند البته همانطور که اشاره کردیم، در همین گیر و دار، نامه قیس در خصوص ترک مخاصمه او با اهل «خربتا» رسیده بود و گویا شرایط اجتماعی به سوی برکناری وی مهیا می گشت; حضرت علی (ع) با وجود اینکه می دانست قیس از آن انسانهایی نیست که با دشمن سازش کند و روحیه اش با معاویه و امویان ناسازگار است; چون به شجاعت و شهامت او ایمان کامل داشت . در آن موقع که سایر حکام ولایات را به کوفه دعوت می کرد تا با سپاه کافی برای حرکت به شام و دفع فتنه فرزند ابوسفیان حاضر شوند، قیس بن سعد را به مرکز فرماندهی احضار نمود .

محمد بن ابی بکر را به جایش گماشت; این عزل و نصب در آغاز ماه مبارک رمضان سال 36 هجری صورت گرفته است . استاندار جدید، با حکم امام به مصر و به نزد قیس بن سعد که شوهر عمه اش بود («قریبه » خواهر ابوبکر همسر قیس بود) رفت و به او گفت: آمده ام تا در کنارت باشم و تو نیز همانند گذشته، حکومت کن . ولی قیس ناراحت شد و نپذیرفت و هماندم بار سفر بسته و به سوی حجاز حرکت کرد و به جای کوفه به مدینه رفت و نزد امام نیامد . حسن بن ثابت که هواخواه عثمان بود می خواست از موقعیت پیش آمده سوء استفاده کند; پس نزد قیس آمد و به او گفت: عثمان را کشتی و علی (ع) تو را برکنار کرد; گناه بر تو ماند و کسی سپاس تو را به جای نیاورد . قیس به وی گفت: ای کوردل و کورچشم، به خدا که اگر من میان کسان من و تو جنگی روی می داد، گردن تو را می زدم، از نزد من گم شو; آنگاه «مروان بن حکم » برای قیس در مدینه مشکلاتی پدید آورد; از این رو، او با «سهل بن حنیف » به نزد حضرت علی (ع) رهسپار شدند و خود را برای ستیز با معاویه در نبرد صفین آماده کردند . معاویه برای مروان بن حکم طی نامه ای نوشت که چرا قیس را زنده گذاشته است . اگر صد هزار مرد شمشیر زن به یاری علی روانه می کردی، در نزد من آسانتر از رفتن قیس با این همه دانش و پایگاه بلند به یاری علی (ع) بود . چون قیس به محضر حضرت علی (ع) رفت وگزارش را به آن حضرت بازگفت، حضرت دانست که وی با چه مشکلات عظیمی از فشار و نیرنگ و ترفندگری، درگیر بوده است; پس جایگاه قیس نزد امام ارتقا یافت و امام متقین در تمامی کارها از او نظرخواهی می کرد; برخی گفته اند دوران حکومت قیس در مصر چهار ماه و پنج روز طول کشید، ولی عده ای دیگر مدت این فرمانروایی را هفت ماه نوشته اند .

گروهی این سؤال را مطرح کرده اند که چرا حضرت وی را عزل نمود؟ در پاسخ باید گفت: قیس مرد شجاع و سرشناسی بود، اما از طرفداران سیاست «مماشات » و «مدارا» به شمار می رفت که این شیوه با سیاست امام انطباق نداشت و قاطعیت و سخت گیری در برابر مخالفان، از اصول استوار حضرت محسوب می گردید; به علاوه او به عنوان یک کارگزار، می بایست سیاست رهبر اسلامی را به اجرا بگذارد و در موقع تصمیم گیری نظر خویش را نادیده بگیرد; نظر امام این بود که مخالفان یا باید بیعت کنند و سر تسلیم فرود آورند و یا اینکه تسلیم جنگ شوند; زیرا آنان در پی فرصت بودند تا بتوانند علیه نظام اسلامی، آشوب برپا کنند و به طور پنهانی با معاویه و عمالش در ارتباط بودند; اما قیس معتقد بود، چون با ما کاری ندارند نباید نسبت به آنان خشونت اعمال کنیم و حاضر نگردید نظر رهبر جامعه اسلامی را در خصوص آن دشمنان اعمال کند; همچنین معاویه برای مخدوش کردن چهره قیس، نامه اول قیس را که از روی کیاست و دوراندیشی، خطاب به وی نوشته بود; نزد حضرت علی (ع) به کوفه فرستاد، و چون اهالی این شهر از مضمون آن آگاه شدند، به حضرت علی (ع) عرض کردند: او خیانت کرده و باید برکنار شود . حضرت در جواب آنان فرمود: من بهتر از شما قیس را می شناسم، او خیانت نکرده بلکه طبق صلاحدید خویش کاری را انجام داده است; مردم راضی نشدند و به حضرت فشار آوردند که باید قیس را عزل نمایی، حضرت علی (ع) هم چاره ای ندید که به این تصمیم گیری روی آورد; در حالی که قیس به دوراندیشی و کاردانی مشهور بود و در پایبندی به اصول مذهب و دفاع از حریم شریعت و التزام عملی به موازین شرعی و تسلیم اوامر الهی، شخصیت کم بدیلی به شمار می رفت . (14)

«ابراهیم ثقفی » در اثر مشهور خود می گوید: قیس مردی کشیده قامت و از همگان بلندتر بود و جلو سرش مو نداشت; این مرد شجاع و کارآزموده، تا لحظات آخر زندگی، خیرخواه حضرت علی (ع) و فرزندانش باقی ماند (15) و یکی از دلایل تقویت شیعیان در مصر، تلاشهای وی در مصر می باشد; او توانست در مدت چند ماه، مردمان این نقاط را در یاری حضرت علی (ع) و حمایت از علویان و مخالفت با امویان سازماندهی کند و علایق آنان را نسبت به حضرت علی (ع) افزایش دهد . (16) با این کوشش ها بود که پرچم تشیع در مصر به اهتزاز درآمد و شمار سپاهیانی که زیر این پرچم ها می آمدند رو به فزونی گذارد چنانچه مقریزی به این نکته اشاره کرده است . (17)

حمایت از ولایت

چون حضرت علی (ع)، خواست آهنگ عزیمت به شام کند، مهاجران و انصاری را که با او بودند، فراخواند و خدا را سپاس و ستایش کرد و خطاب به آنان گفت: شما مردمی فرخنده رای و حقگو و مبارک کردار و درست فرمانید، ما آهنگ آن داریم که بر دشمن خویش و خصم شما لشکر کشیم، از این رو رای مشورتی خود را با ما بازگوئید . پس از آنکه «هاشم بن عتبه » و «عمار یاسر» نظر خود را اعلام کردند،

قیس بن سعد برخاست و پس از حمد خداوند گفت: ای امیرمؤمنان، ما را شتابان بر سر دشمن درآر و به خدا سوگند که پیکار با آنان، مرا خوش تر از نبرد با ترکان و رومیان است; زیرا اینان که به ظاهر مسلمانند در دین خدا نیرنگ زدند و دوستداران خدا را خفیف ساختند . (18) حضرت علی (ع) فرماندهان سپاه را معین کرد و قیس بن سعد را که از مصر به صفین آمده بود، به فرماندهی پیادگان بصره گماشت; چون شمار انصار در این نبرد قابل توجه بود، آنان نقش های مهمی را در این نبرد، عهده دار گشتند و بسیاری از نیروهای معاویه را به خوف و هراس افکندند، یا آنکه این مخالفان را به هلاکت رسانیدند . معاویه به نکوهش و تحقیر آنان پرداخت، انصار بسیار ناراحت شدند، قیس بن سعد به نمایندگی از انصار خطاب به طایفه خود گفت: این که وی شما را عصبانی کرده تازگی ندارد، چه قبلا به خاطر شرک ورزی او را در فشار نهادید، کما اینکه در این نبرد او را آشفته نموده اید . (19) وقتی که یکی از هواداران عثمان و معاویه، قیس را به باد انتقاد گرفت که چرا در یاری به عثمان کوتاهی کرد و اینک با سواران خویش بر سر مردم شام تاخته و باطل را یاری داده اید؟ قیس در جوابش گفت: آن کس که از یاری به خلیفه سوم امتناع کرد، از تو بسی بهتر است و در مورد معاویه، اگر تمامی عرب گردش آیند، انصار با او می جنگد، در پیکار حضرت علی (ع) با معاویه، جانب جانشین راستین پیامبر را گرفته و در این برنامه چنانیم که با پیامبر خدا بودیم; رخسار خویش را به دم تیغ می سپاریم و گلوگاهمان را آماج نیزه می داریم، تا آنکه حق آشکار گردد; پس حضرت علی (ع) قیس بن سعد را فراخواند و او را به نیکی ستود و به فرماندهی انصار گماشت . موقعیت قیس در این نبرد، به حدی است که وقتی حضرت علی (ع) پس از نماز معاویه و تنی چند از همراهانش را لعنت کرد، این خبر به معاویه رسید; او نیز «امام علی » ، «ابن عباس » ، «حسن » و «حسین » و «قیس بن سعد» را لعنت می نمود . (20) چون کار بر معاویه زار و دشوار گردید، عمروعاص، «بسر بن ارطاة » ، «عبدالله بن عمر» و «عبدالرحمن بن خالد بن ولید» را فراخواند و به ایشان گفت: پاره ای از یاران حضرت علی (ع) مرا محزون و نگران کرده اند که یکی از آنها قیس بن سعد می باشد . از شما می خواهم توانمندی خویش را نشان دهید و افزود من خود به دفع سعید بن قیس می روم و شما را از شر او خلاص خواهم کرد; و تو ای «بسر بن ارطاة » قیس بن سعد را نابود کن . پس از شکست معاویه، در برابر سعید بن قیس و عقب نشینی عمروعاص در مقابل «مرقال » ، صبحگاه روز سوم، بسر بن ارطاة با سواران به میدان رفت و با قیس بن سعد که همراه گروهی از سواران بود، برخورد و جنگ میان آنان شدت گرفت; قیس همچون توسنی می خروشید و مبارز می طلبید و می گفت من پسر سعدم که «عباده » مرا زیور کرامت پوشانیده است; گریز از میدان هرگز عادتم نبوده که گریختن برای جوانمرد تن سپردن به ننگ و عار است . خدایا شهادت را نصیبم فرما، که کشته شدن بهتر از سر سپردن به اراذل و اوباش است، تا کی بستر گرم و نرم برایم بگسترانند . با سواران بسر به نیزه زنی پرداخت و آنان را هدف ضربات پیاپی قرار داد; پس از لحظاتی خود بسر به میدان آمد که قیس با شمشیر، بر وی چیره شد و همه رزم آوران برگشتند . (21)

قیس بن سعد می گفت: من از رسول اکرم (ص) شنیدم که می فرمودند: مکر و فریب سرانجام صاحب خود را به آتش می کشاند . اگر این فرمایش خاتم رسولان نبود من از باهوش ترین و زرنگ ترین افراد عرب بودم . (22) گفته اند قیس بن سعد، ظرف غذای بزرگی داشت که همیشه همراهش بود و هر وقت می خواست چیزی بخورد منادیانش فریاد می زدند ای مردم شهر بیایید و در خوردن گوشت و نان با قیس شریک باشید; پدر و جدش نیز چنین بودند و به بخشش و عطا معروف بودند . (23) او در عبادت و زهد، ویژگی های برجسته ای داشت و در مرتبه خوف از خداوند و اطاعت او نسبت به ذات پاک پروردگار، کارش به جایی رسید که وقتی برای سجده خم شد ناگاه ماری در کنار سجاده اش نمایان شد، او بدون خوف، سر خود را بر کنار مار فرود آورد، در این موقع مار به دور گردنش پیچید ولی او از اقامه نماز کوتاهی نکرد و بیمی به دل راه نداد، تا آنکه از نماز فارغ شد و با دستش آن حیوان را از گردن جدا کرد و به کناری افکند . (24) قیس این گونه دعا می کرد: خداوندا ستایش و مجد را روزی من بنما، زیرا حمد جز به انجام کاری که در خور ستایش باشد، امکان ندارد و بزرگواری جز به مال میسر نمی شود . (25) قیس اولین فردی بود که با حضرت امام حسن مجتبی (ع) بیعت کرد و وفاداری خود را در دوران حضرت علی (ع) و فرزندش نسبت به خاندان پیامبر به اثبات رسانید (26) و به عنوان چهره ای بارز که معاویه نتوانست او را فریب دهد، شناخته شد و تا زمانی که در قید حیات بود در مسیر ولایت و صراط حق گام برداشت; تاریخ، رحلتش را سال شصت هجری نوشته اند .

پارسای سیاستمدار

گویا حضرت علی (ع) قصد داشته قبل از محمد بن ابی بکر، «هاشم بن عتبة بن ابی وقاص » را به استانداری مصر انتصاب نماید، چنانچه از خطبه 67 نهج البلاغه برمی آید، حضرت در این خطبه تصریح می نمایند که اگر وی در آن سرزمین بود، عرصه را خالی نمی گذاشت; زیرا وقتی عرصه بر محمد بن ابی بکر تنگ گردید، از مقابل شورشیان گریخت و چنین پنداشت که با گریز خود، جانش را نجات می دهد، اما او را دستگیر کرده و کشتند . در فراز دیگر این خطبه، حضرت تاکید می فرماید که «هاشم بن عتبه » به دشمنان فرصت نمی داد، یعنی به گونه ای رفتار نمی کرد که مهاجمان به داخل قلمرو مزبور نفوذ یابند . هاشم بن عتبه معروف به «مرقال » است، که چون همواره شتابان به جنگ می رفته این لقب به او داده شده است . حضرت علی (ع) در جنگ ثصفین مرکب خویش را بدو سپرد و او با سرعت پیش می رفت تا آنکه به شهادت رسید . هاشم مرقال از شیعیان و یاران حضرت علی (ع) است . (27)

سرانجام با اصرار برخی یاران و اصحاب، از جمله «عبدالله بن جعفر» ، امیرمؤمنان علی (ع) در رمضان سال 36 هجری محمد بن ابی بکر را طی حکمی جانشین قیس بن سعد در مصر نمود . مادر وی «اسماء» دختر «عمیس بن نعمان » است، که از پیشگامان مسلمانان می باشد و شصت حدیث از پیامبر روایت کرده و گروه بسیاری از او حدیث نقل کرده اند . (28)

اسماء، نخست همسر «جعفر بن ابی طالب » بود و همراه او به حبشه رفت و در آنجا وضع حمل کرد و «عبدالله » را به دنیا آورد; چون جعفر در جنگ موته به شهادت رسید، ابوبکر با اسماء ازدواج کرد و محمد را برای او زایید و با درگذشت ابوبکر، حضرت علی (ع) با اسماء وصلت نمود و محمد، پرورش یافته امیرمؤمنان است . او از دوران صباوت با شیر آمیخته به دوستی اهل بیت و تشیع تغذیه گردید و مربی خویش را امیرمؤمنان (ع) می دانست و برای هیچ کس فضایل آن حضرت را قائل نبود تا آنجا که مولای متقیان می فرماید: محمد پسر من، از صلب ابوبکر است، کنیه اش ابوالقاسم می باشد، فرزند فاضل و فقیه محمد، «قاسم » می باشد که دخترش «ام فروة » به همسری امام محمد باقر (ع) برگزیده شد و امام جعفر صادق (ع) از او متولد گردید. (29)

محمد بن ابی بکر از پارسایان و عابدان قریش به شمار می رفت که در سنین جوانی در راس معترضانی قرار گرفت که نهضتی را بر علیه عثمان، ترتیب دادند و موفقیت های چشمگیری بدست آورد، سپس با حضرت علی (ع) بیعت کرد و مردم را به سوی بیت ولایت هدایت کرد و دست فرصت طلبانی چون «طلحه » و «زبیر» را از خلعت رهبری جامعه اسلامی کوتاه نمود . این اقداماتش از بینش سیاسی و تفکر اصلاح طلبانه وی حکایت دارد; استعدادهای سرشارش توانست او را بدان رتبه از کارآیی و لیاقت برساند، که حضرت او را در حل معضلات حکومت مشاور خویش قرار داد و فرماندهی بخشی از لشکر خود را در جنگ جمل به وی سپرد و در سن 26 سالگی او را والی کشور پهناور مصر کرد .

این کارگزار برجسته، از استوانه های حکومت علی (ع) به شمار می رفت و در میان اقران خود از جامعیتی بی مانند، برخوردار بود; او دانش، پرهیزکاری، عبادت، بینش قوی، اطاعت خالصانه از حضرت علی (ع) روحیه بالای انقلابی و اصلاح طلبی و نیز توان عالی مدیریت و تدبیر را در سنین جوانی در خویش جمع کرده بود . (30)

پی نوشت ها:

1 . نهج البلاغه، خطبه 16 .

2 . تاریخ یعقوبی، ج دوم، ص 77 .

3 . برگرفته و ماخوذ از کتاب سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (ع)، علی اکبر ذاکری، ج اول، ص 92 .

4 . المواعظ والاعتبار بذکر الخطط والآثار، تقی الدین احمد بن علی المقریزی، ج دوم، ص 68 .

5 . تحفة الاحباب، محدث قمی، ص 436 .

6 . سفینة البحار، ج اول، ص 212 .

7 . رجال شیخ طوسی، ص 60، و نیز بنگرید به اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج 4، ص 315 و تنقیح المقال، علامه مامقانی، ج دوم، ص 59 .

8 . الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 1839 - 1840; تاریخ الرسل والملوک، ج 6، ص 2636 - 2637 .

9 . این نامه در منابع متعددی چون شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 58، تاریخ طبری; ناسخ التواریخ، ج 5، ص 263; انساب الاشراف، بلاذری، ج دوم، ص 389; بحارالانوار، ج 33، ص 534; الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 4، ص 1841 آمده است .

10 . الغارات، ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، ص 129 .

11 . جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج سوم، ص 195 - 196; کامل ابن اثیر، ج 4، ص 1843; الغدیر، ج سوم، ص 118 .

12 . اسد الغابه، ابن اثیر، ج 4، ص 264 .

13 . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 6، ص 60 - 61 ; الغارات، ص 131; الغدیر، ج سوم، ص 173 .

14 . اقتباس و ماخوذ از شرح نهج البلاغه، ج سوم، ص 194 - 195 ; الغارات، ص 136; سفینة البحار، ج دوم، ص 457; الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 657 - 659; الغدیر، ج دوم، ص 69 - 71; انساب الاشراف، ج 2، ص 405; تاریخ یعقوبی، ج دوم، ص 116; تاریخ طبری، ج 4، ص 442 .

15 . جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج سوم، ص 201 .

16 . تاریخ شیعه، علامه محمد حسین مظفر، ترجمه دکتر سید محمد باقر حجتی، ص 258 .

17 . المواعظ والاعتبار بذکر الخطط و الآثار، ج 4، ص 149 .

18 . پیکار صفین، نصر بن مزاحم منقری، ترجمه پرویز اتابکی، ص 131 - 132 .

19 . ماخذ قبل، ص 611 .

20 . همان، ص 615، 621، 766 .

21 . همان، ص 584 - 585 .

22 . الغارات، ترجمه عزیز الله عطاردی، بخش اعلام، ص 537 .

23 . تاریخ ابن کثیر، ج 8، ص 99; الغدیر، ج 3، ص 153 .

24 . مروج الذهب، ج 2، ص 317، الغدیر، ج 3، ص 160 .

25 . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 6، ص 65 .

26 . انساب الاشراف، ج سوم، ص 28 .

27 . الغارات، ص 156 .

28 . اعلام النساء، عمر رضا کحاله، ج اول، ص 58 .

29 . المعارف، ابن قتیبه، ص 76 .

30 . حیات فردی و اجتماعی محمد بن ابی بکر، جواد سلیمانی، ص 21 .

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 231
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 37
  • باردید دیروز : 93
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 152
  • بازدید ماه : 459
  • بازدید سال : 1,295
  • بازدید کلی : 19,375