loading...
امام علی علیه السلام
mostafa saidi بازدید : 12 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

نظر به وقوع جنگ جمل در نخستین سال حکومت و خلافت ظاهری امام علی بن ابی طالب(ع) در جمادی الاولی سال 36 هجری قمری و ایجاد چالش سترگ در برابر حکومت حق طلبانه و عدالت جویانه آن حضرت، از سوی عده ای از معاریف و سرشناسان قوم و تأثیر منفی و نامطلوب آن در روند خلافت اسلامی و عقاید و باورهای مسلمانان، برآن شدیم این پدیده شوم و نامیمون را از بعد تاریخی مورد بررسی قرار داده و داوری صحت و سقم رفتار و کردار عاملان و عناصر اصلی آن را بر عهده خوانندگان ارجمند گذاریم، شاید عبرتی باشد برای فتنه جویان عصر ما.

آغاز خلافت و حکومت امیرمؤمنان(ع)

عثمان بن عفان، سوّمین خلیفه مسلمانان، پس از قریب به دوازده سال خلافت و حکومت، به خاطر رویکرد به اشرافی گری و دوری از سیره و سنّت نبوی توسط او و درباریانش و رفتار ظالمانه و اجحاف آمیز عاملان و استانداران او در مناطق مختلف اسلامی با مردم، روز به روز مقبولیت خود را از دست داده و با نارضایتی و نفرت عمومی روبرو گردید و سرانجام با قیام یکپارچه مسلمین از مناطق مختلف مصر، عراق، یمن و حجاز و تحصن بسیاری از آنان در مدینه منوره مواجه شد و در این میان بحث خلع و استعفای او از خلافت مطرح و از سوی انقلابیون به طور جد درخواست گردید و چون او از این کار خودداری می کرد، انقلابیون خشمگین حلقه محاصره را تنگ تر کرده و به خانه اش نزدیکتر شدند.

از آن سو، افرادی چون مروان بن حکم ، سعید بن عاص، مغیرة بن أخنس، عبداللّه بن ربیعه، عبدالرحمن بن عوام و جمعی از خویشان و اطرافیان عثمان، بر خلاف نظر او که معتقد به آرامش و عدم خشونت بود، با انقلابیون، معترضان و محاصره کنندگان رفتار ناپسندی داشته و با آنان به شدت برخورد کرده و حتّی قصد درگیری نظامی با آنان داشتند که عثمان بن عفان، آنان را از این عمل بازداشت.

ولی این گونه عکس العمل های اطرافیان او تأثیرات منفی بر جای گذاشته و سرانجام تعدادی از محاصره کنندگان، شکیبایی و خویشتن داری از دست داده و به سراپرده عثمان هجوم و وی را در قصرش به قتل رساندند.(1)

این واقعه، در هیجدهم ذی حجّه سال 35 هجری قمری در مدینه منوّره روی داد. پس از قتل وی، تا سه روز اجازه دفنش را نمی دادند تا این که حضرت علی (ع) میانجیگری کرده و زمینه دفنش را فراهم نمود.(2)

پس از قتل عثمان، افرادی چون طلحة بن عبیداللّه و زبیربن عوام به خاطر عضویت در شورای شش نفره منتخب عمر بن خطاب، در مظنّه خلافت قرار داشتند ولیکن با وجود شخصیت عظیم و گرانسنگی چون امیرمؤمنان، امام علی بن ابی طالب(ع) در میان امت اسلام، تمام توجّهات و أنظار توده های مردمی متوجه آن حضرت بود. از میان صحابه پیامبر خدا(ص) و افراد مؤثر و سرشناس امّت، شخصیت هایی چون عمّار بن یاسر، ابوهیثم بن تیهان، رفاعة بن رافع، مالک بن عجلان، ابوایّوب خالد بن زید، خزیمة بن ثابت، مالک بن اشتر نخعی، محمد بن ابی بکر و صدها تن از معتمدین و متعهدین دینی دیگر، پیش گام دعوت از
 
نخستین کسی که دست بیعت به دست آن حضرت داد، طلحة بن عبیداللّه بود و پس از او مهاجران، انصار، اشراف، افاضل و بزرگان و تمامی اهالی مدینه و انقلابیونی که از شهرهای مختلف اسلامی در مدینه به سر می بردند. با امام علی(ع) بیعت کردند.
 
گویند دست طلحه در جنگ احد زخمی شدو از آن زمان از کار افتاده و شل بود و چون با همان دست با امام علی(ع) بیعت کرد، برخی از حاضران، آن را به فال بد گرفتند.
 
قبیصة بن جابر اسدی که یکی از حاضران آن جمع بود، در این باره گفت: عجب حالتی! اوّل دستی که بر دست امیرالمؤمنین علی(ع) به بیعت در آمد، دست شل بود. به خدا سوگند که بیعت طلحه ناپاپدار و ناقص خواهد ماند.(4)
 
پس از بیعت اهالی مدینه و انقلابیون مستقر در آن، اهالی شهرها و مناطق مختلف اسلامی نیز از طریق دوستداران و یاران امام علی(ع)، با آن حضرت بیعت کردند و اهالی کوفه، مصر و یمن در این امر پیش تاز بودند.
 
امام علی بن ابی طالب(ع) به محض انتخاب شدن به حکومت و تحویل گرفتن زمام خلافت، آن چه که عثمان و درباریان او از مال و منال و وجوهات و نقدینگی را که در قصر او گرد آورده بودند، همه را به بیت المال برگردانید. مگر اموال و دارایی های شخصی عثمان را که به ورثه وی تسلیم کرد و شتران صدقه را به نگهبان و حافظی سپرد و تمامی نقدینگی موجود را میان مهاجر و انصار به طور مساوی تقسیم کرد که به هر نفری سی دینار رسید.(5)
 
مخالفت عده ای معدود از بیعت با امام علی(ع)
 
پس از آن که بیعت اهالی مدینه با امام علی(ع) به پایان رسید، معلوم شد عده ای اندک از سرشناسان مدینه با آن حضرت بیعت نکردند و آنان عبارت بودند از عبدالله بن عمر، سعد بن ابی وقّاص، محمد بن مسلمه، حسّان بن ثابت، اسامة بن زید و وهب بن صیفی انصاری.(6)
 
این عده از مخالفان، با آن حضرت نه بیعت کرده و نه دشمنی و هیچ گاه در واقعه ای با وی به نبرد و جنگی نپرداختند و تنها علت عدم بیعتشان، تردید و دو دلی آن ها بود، که نمی توانستند میان کشته شدن عثمان و انتخاب امام علی(ع) یکی را برگزیده و دیگری را محکوم کنند. مثلاً
 
سعد بن ابی وقاص درباره عدم بیعت خود می گفت: یا أبا الحسن، اذالم یبق غیری بایعتک؛ هرگاه کسی غیر از من باقی نمانده باشد (و همگان با تو بیعت کرده باشند) آن گاه با تو بیعت خواهم کرد.(7) هم چنین عبداللّه بن عمر بن خطاب می گفت: لاابایع حتی یجتمع الناس علیک،(8) اسامة بن زید نیز می گفت: «أنت احبّ النّاس الیّ و آثرهم عندی، و لو کنت بین لحیی أسد لأحببت أن أکون معک، ولکنی عاهدت اللّه أن لااقاتل رجلاً یقول: لا اله الّا اللّه؛ تو (ای علی بن ابی طالب(ع)) محبوب ترین شخص و با احترام ترین افراد در پیش من می باشی و اگر من در میان دهان و دندان شیر درّنده نیز قرار گیرم، دوست دارم با تو باشم و تو را رها نکنم. ولیکن (چه کنم) که با خدا پیمان بستم هیچ گاه با مردی که شهادتین را بر زبان جاری می کند، مقاتله و مبارزه نکنم.(9)
 
امام علی بن ابی طالب(ع) در سخنانی، بهانه جویی و دغدغه های این عده معدود را پاسخ داد و در فرازی از خطبه اش فرمود: «أیّها النّاس انّکم بایعتمونی علی ما بویع علیه من کان قبلی، و انّما الخیار للنّاس قبل أن یبایعوا، فاذا بایعوا فلاخیار لهم، و انّ علی الامام الاستقامة و علی الرعیة التّسلیم و هذه بیعة عامة من رغب عنها رغب عن دین الاسلام و اتّبع غیر سبیله أهله و...؛ یعنی ای مردم، شما همان طوری که با افراد پیش از من بیعت کردید، با من نیز بیعت نمودید. بدانید تا هنگامی که بیعت نکردید، اختیار دارید که با کسی بیعت کنید و یا بیعت نکنید (و در این راه آزادید) امّا همین که بیعت کردید، دیگر اختیار نقض آن را ندارید و در این موقعیت، بر امام و پیشوا است که به وظایفش عمل کرده و استقامت و پایداری به خرج دهد و بر مردم است که تسلیم أوامر او باشند و این بیعت، بیعت عمومی است و کسی که از آن اعراض نماید، از دین اسلام اعراض کرده است و به راه غیر مسلمانان رفته است و...»(10)
 
به هر روی تمامی انقلابیون مهاجر و اهالی مدینه منوره با امام علی بن ابی طالب(ع) بیعت کرده و وی را به عنوان جانشین پیامبر خدا(ص) و خلیفه مسلمانان به رسمیت شناختند.
 
نزدیکترین شهر معروف جزیرة العرب به مدینه منوّره، شهر مکه معظمه بود که به خاطر وجود خانه خدا و مسجد الحرام در آن و منتسب بودن به زادگاه پیامبر خدا(ص)، از اهمیت و اعتبار ویژه ای برخوردار بود. حضرت علی(ع) در آغاز، خالد بن عاص بن هشام را به عنوان والی مکه معظمه برگزید و وی را مأمور اخذ بیعت از اهالی این منطقه نمود. ولی اهالی مکه در این أمر چندان استقبالی نکرده و نماینده امام علی(ع) را یاری ندادند و حتی یکی از جوانان فتنه جوی قریش، به نام عبداللّه بن ولید بن زید نامه امام علی(ع) را از دست نماینده اش گرفت و پاره کرد و به زمین انداخت و از این راه، دشمنی خود را ابراز کرد. البته به سزای رفتار ناشایست خویش در معرکه جمل نایل آمد و در آن واقعه به هلاکت رسید.(11)
 
مردم مکه و اطراف آن، پس از آن که از اصل ماجرای مدینه با خبر شده و از بیعت مهاجر و ا نصار و تمامی انقلابیون و حق طلبان مسلمان با امام علی(ع) آگاهی یافتند، در بیعت با امام علی(ع) راغب شده و با نماینده آن حضرت بیعت کردند و از آن پس، تمامی شهرها و مناطق اسلامی، از این واقعه استقبال و با نمایندگان و والیان آن حضرت، بیعت نمودند. تنها اهالی شام به خاطر شیطنت های معاویه بن ابی سفیان و جوّ سازی های کاذب او بر ضد امام علی(ع) از بیعت آن حضرت، محروم ماندند. بلاذری (مورّخ نامور قرن سوم هجری) در این باره گفت: فبایع علیّاً أهل الأمصار الّا ما کان من معاویة و اهل الشّام و خواص من النّاس.(12)
 
عکس العمل عایشه دختر ابی بکر
 
هنگامی که مدینه را آشوب فرا گرفته و مسلمانان از هر سو به آن مهاجرت کرده و خواستار خلع عثمان از خلافت شده بودند و این شهر بزرگ اسلامی روزگار سختی را سپری می کرد، بسیاری از همسران رسول خدا(ص) که در آن زمان هنوز در قید حیات بودند، به خاطر کناره گیری از این آشوب ها و ناامنی ها، به مکه معظمه هجرت کردند و پس از به جا آوردن أعمال حج در ذی حجّه سال 35 قمری، در همین شهر مدتی ماندنی شدند. عایشه بنت ابی بکر، که یکی از این بانوان بود، در خلافت عثمان بن عفان، دل خوشی از وی نداشت و دایم بین آن دو، سخنان درشت و نامطلوبی رد و بدل می گردید و چه بسا عایشه مردم را بر ضد عثمان تحریک می کرد و حتّی در واقعه شورش مسلمانان که به قتل عثمان منجر شد، عایشه طرف مردم را گرفته و آنان را بر ضد عثمان تشویق و ترغیب می کرد.
 
ابن اعثم کوفی( متوفای 314 هجری) در این باره چنین بیان کرد: از این معنی خاطر عایشه به غایت رنجیده بود، او (عثمان) را بد می گفت و دشنام می داد، بلکه مردمان را بر کشتن عثمان تحریص می کرد و می گفت: بکشید این پیر کفتار را که هنوز پیراهن مصطفی(ص) کهنه نشده، سنّت او را کهنه گردانید. بکشید این پیر کفتار را و زنده مگذارید.(13)
 
ابن اعثم در جای دیگر، شدت خشم و نارضایتی عایشه نسبت به عثمان را بدین گونه شرح داد: امّ المؤمنین، عایشه صدیقه، چنانکه بدان اشاره شد چندانکه توانست و دانست مردم را در قتل عثمان تحریص می کرد تا گاهی که سفر مکّه پیش داشت. در مکّه او را آگاهی دادند که عثمان به دست صنادید اصحاب مقتول گشت، نیک شاد شد فقالت: أبعده اللّه بما قدّمت یداه، الحمد للّه الّذی قتله. عایشه در قتل عثمان خدای را شکرها بگزاشت و بر او لعن و نفرین فرستاد.(14)
 
عایشه پس از آگاهی از قتل عثمان، راهی مدینه منوره شد و در میان راه، ابتدائاً به او خبر دادند که طلحة بن عبیداللّه به خلافت رسید، وی از این خبر استقبال کرد و با تمسخر و تحقیر نسبت به طلحه، گفت: إیه ذاالاصبع للّه أنت، لقد وجدوک لها محشاً. سپس به راهش ادامه داد تا به «سرف» (مکانی در شش یا هفت مایلی مکه) رسید و با شخصی به نام عبید بن ابی سلمه لیثی روبه رو گردید، که از مدینه می آمد، از او پرسید: از مدینه چه خبر؟ عبید گفت: مردم، عثمان را به قتل رساندند. عایشه گفت: آری، این را می دانم، بگو پس از آن، چه کردند؟ عبید گفت: دشواری و سختی های مردم توسط خودشان و به بهترین شیوه حل و فصل گردید و با پسر عموی پیامبرشان علی(ع) بیعت کردند.
 
عایشه با تعجب پرسید: آیا آنان چنین کاری کردند؟ دوست دارم که آسمان بر زمین افتاد، اگر این خبری را که دادی، برای پیشوایت (علی(ع)) درست باشد. عبید گفت: برای چه چنین می گویی؟ به خدای سبحان سوگند در روی زمین کسی را مانند او نمی بینم. چرا تو از خلافت و حکومت او ناراحتی؟
 
عایشه به وی پاسخی نداد و از همان مکان، به مکه برگشت(15) و از رفتن به مدینه منصرف شد.
 
امّا بنا به نقل ابن اعثم کوفی: عبید بن ابی سلمه به عایشه گفت: چرا چنین می گویی؟ نه تو در حق علی (ع) ثناها می فرمودی و می گفتی که امروز در روی زمین هیچ کس در نزد خدای سبحان از علی(ع) گرامی تر نیست؟ اکنون چرا او را دشمن می داری و خلافت او را نمی پسندی؟ نه هم تو مردمان را بر کشتن عثمان تحریص می کردی که این پیر کفتار را بکشید؟ اکنون چه افتاده که چنین می گویی؟
 
عایشه در پاسخش گفت: در آن وقت این سخن می گفتم، اکنون چون خبر آن یافتم از آن بازگشتم، عثمان از شما توبه خواسته بود. چون توبه کرده و از گناهان پاک شد، او را بکشتید. به خدای که خون او بازخواهم و در این کار خاموشی نگیرم.
 
عبید گفت: ای امّ المؤمنین، و اللّه که نیک نمی کنی و میان امّت مصطفی(ص) غوغا و تفرقه می افکنی، بسا فتنه ها که انگیخته شود و بس خون ها که ریخته گردد. عایشه، سخن عبید را وقعی نگذاشت و از نیمه راه بازگشت و جانب مکه گرفت.(16)
 
بدین گونه، پس از معاویه و امویان حاکم شام، نطفه دوّمین جناح و جبهه مخالفان حضرت علی(ع) به سردمداری عایشه بنت ابی بکر، بسته شد و این بار مکه معظمه، خانه امن الهی هدف مخالفان امام علی(ع) قرار گرفت.
 
تشکیل هسته اصلی سپاه جمل
 
به غیر از عایشه، افراد سرشناس دیگری نیز به تدریج راهی مکه معظمه شدند. چند تن از آنان، از استانداران عثمان بودند که توسط مردم از شهرها رانده شده و به مکه پناهنده شده بودند.
 
یعلی بن منیه (عامل یمن)، عبدالله بن عامر حضرمی( عامل عثمان در خود مکه) و عبدالله بن عامر(عامل بصره) از این دسته بودند. هم چنین از مدینه منوره افرادی چون سعید بن عاص، ولید بن عقبه، مروان بن حکم، ابان بن عثمان و ولید بن عثمان که همگی از وابستگان به طایفه بنی امیه بودند، در این شهر مقدس گرد آمدند. پس از آنان، دو تن از صحابه مشهور رسول خدا(ص)، یعنی طلحة بن عبید اللّه و زبیر بن عوام با تمامی خانواده و ملازمان خویش نیز به این گروه پیوستند.
 
خبر مخالفت عایشه و اقامت اعتراض آمیز وی در مکه معظمه، در سراسر عالم اسلام منتشر شد و مخالفان بنی هاشم و دشمنان حکومت عدالت خواهانه امام علی(ع) با حرکت به سوی مکه معظمه، جمعیت مخالفان را تقویت کردند. در نتیجه سپاه مخالفان و جبهه بزرگ پیمان شکنان در مکه معظمه پاگرفت و سران این جبهه تا آن مقداری که افراد سرشناس و مشاهیر را می شناختند، برای آن ها نامه نوشته و آنان را به سوی خود فراخواندند.
 
تعدادی، آن ها را اجابت کرده و تعدادی مخالفت و تعدادی بی طرف باقی ماندند. عبداللّه بن عمر بن خطاب، که در آن زمان در مکه به سر می برد، مورد دعوت مخالفان قرار گرفت ولی به آنها پاسخ منفی داد و از همراه شدن با آنان خودداری کرد.(17)
 
عبداللّه بن عمر، خواهر خویش حفصه بنت عمر، همسر رسول خدا(ص) را که قصد همراهی با عایشه بنت ابی بکر داشت، نیز از این کار بازداشت و نگذاشت در دام شیطانی این گروه فتنه جو گرفتار آید.
 
جبهه مخالفان علوی، در آغاز قصد کردند به شام روند و با همفکری و مساعدت همه جانبه معاویه و شامیان یاغی و سرکش به جنگ با خلیفه منتخب مسلمانان به شتابند، ولی در این باره به توافق نرسیدند و خود معاویه نیز از آنان استقبالی به عمل نیاورد. بدین جهت، تغییر موضع داده و به جای شام، شهر بصره در جنوب شرقی عراق را مورد هدف قرار دادند.(18)
 
از میان همسران رسول خدا(ص) امّ سلمه(رض) به سان سایر مسلمانان، جانب امام علی(ع) راگرفت و از او طرفداری می کرد. این بانوی شریف و دوراندیش بارها عایشه را از کردار و رفتار ناپسندش باز می داشت و به او می گفت: ای دختر ابی بکر، من در شگفتم که تو از عثمان مقتول خون خواهی می کنی. تو همان نبودی که مردم را بر کشتن او تحریک می کردی و او را پیر کفتار می خواندی؟ تو را چه کار با خون خواهی عثمان؟ او مردی از بنی مناف بود و تو از بنی تمیم، میان شما رابطه خویشاوندی نیست و در حال حیات او، میانتان موافقتی نبود. اکنون چه غلو و زیاده روی است که در پیش گرفته و بر ضدیت علی بن ابی طالب(ع) که پسر عم رسول خدا(ص) است بیرون می آیی و خلافت او را نمی پسندی؟ در حالی که جمله مهاجر و انصار با او بیعت کرده و بر خلافت و امامتش راضی شدند و با رغبت و میل خود، به پیروی و یاری او همت نمودند و همگان بر امامت او متّفق شدند. فضل و فضیلتی که در او است، تو آن ها را نیکو می شناسی.(19)
 
مکه معظّمه پس از موضعگیری ام سلّمه (رض) و طرفداران امام علی(ع) به دو جناح تقسیم شد. جناحی که عایشه و مخالفان حضرت علی(ع) را حمایت می کرد و جناحی که امّ سلمه (رض) و خلافت عدالت جویانه امام علی(ع) را مورد پشتیبانی خویش قرار می داد.
 
امّ سلمه (رض) به اهالی مکه می فرمود: ایّها النّاس آمرکم بتقوی اللّه و ان کنتم تابعتم علیّاً فارضوا به، فواللّه ما أعرف فی زمانکم خیراً منه. در مقابل وی، عایشه به مردم می گفت: انّ عثمان مظلوماً، و أنا أدعوکم الی الطّلب بدمه و اعادة الأمر شوری.(20)
 
به هر روی، جبهه پیمان شکنان، ماندن در مکه معظمه را به صلاح خویش ندانسته و برای یافتن همفکران و یاران بیشتر، از مکه به استعداد سه هزار نیروی رزمی خارج شده و عازم بصره شدند.
 
پس از خروج فتنه آمیزان از مکه، جناب ام سلمه (رض) و امّ فضل( همسر عباس بن عبدالمطلّب)، هر کدام نامه ای برای حضرت علی(ع) نوشته و جداگانه به مدینه منورّه ارسال کرده و آن حضرت را از آشوب گری این گروه باخبر نمودند.(21)
 
اشغال شهر بصره توسط مخالفان
 
مخالفان امام علی(ع) پس از خروج از مکه و طی منازل متعدّد به بصره رسیدند و در آغاز از راه صلح و سازش با عثمان بن حنیف، عامل امام علی(ع) در این منطقه، وارد شهر شده ولیکن از اعتماد و نرم خویی عثمان بن حنیف، سوء استفاده کردند و بر یاران او محافظان شهر شبیخون زده و بسیاری از آنان را کشته و زخمی نمودند و خود عثمان بن حنیف را نیز دستگیر و قصد کشتن وی کرده ولی به خاطر هراس از انتقام انصار، از کشتن او منصرف شده و او را پس از شکنجه ها و آزارهای توان فرسا رها کردند و شهر بصره را با تمام امکانات و ثروت هایش به تصرف خود درآوردند و عملاً در برابر خلافت اسلامی قرار گرفتند.(22)
 
عکس العمل امام علی بن ابی طالب(ع) در برابر جبهه مخالفان
 
حضرت علی(ع) از آغاز خلافت خوش، ناظر و مراقب رفتار و کردار ناکثین و عهد شکنان بود و بهانه جویی ها و ایرادات آنان را به درستی می دانست و به خوبی تحلیل می کرد.
 
آن حضرت به هنگام خروج طلحه و زبیر از مدینه منوره به بهانه انجام عمره مفرده در مکه معظمه، در ضمن خطبه ای فرمود: نخستین افرادی که با من بیعت نموده و اظهار اطاعت کردند، طلحه و زبیر بودند و اندکی از بیعتشان نگذشت از من اذن عمره گرفتند. سوگند به خدای سبحان، آنان آهنگ مکر و خدعه داشتند. پس برای اتمام حجت با آن ها عهد تازه به میان آوردم تا امّت را به هلاکت نیندازند و آن ها نیز به همین ترتیب با من تجدید عهد کردند، ولیکن به عهد خود وفا نکرده و نقض بیعت
 
آن حضرت، هنگامی که با خبر شد طلحه و زبیر به همراه عایشه بنت ابی بکر، در رأس سپاه مخالفان، عازم بصره شدند، در خطبه ای دیگر فرمود: شما خود با من بیعت کردید و طلحه و زبیر نیز با خواست خود بیعت نموده و اظهار جانفشانی کردند. پس از این به آهنگ بصره حرکت نمودند تا جماعت شما را متفرق سازند و خوف و بیم در شما احداث نمایند. پروردگارا آنان را به کیفر خود مبتلا کن که دست مخالفت در میان این امت دراز کردند و عقیده عموم مردم را فاسد ساختند.(24)
 
آن گاه امام علی بن ابی طالب(ع) اعلان بسیج عمومی کرد و مردم را برای دفع فتنه گری های پیمان شکنان و یاغیان تجاوزگر فراخواند و فرمود: انفروا رحمکم اللّه فی طلب هذین الناکثین القاسطین الباغین،قبل أن یفوت تدارک ما خبیاه.(25)
 
اهالی مدینه با روشن گری های امام علی(ع) و فراخوانی آن حضرت، خود را برای دفع فتنه گری سپاه جمل آماده ساختند و برای حضور در رکاب امام علی(ع) اعلان آمادگی نمودند. حضرت علی(ع) نیز با درایت و مدیریت ویژه خود، زمینه آمادگی بیشتر مردم را فراهم می کرد و دیدگاه آنان را نسبت به فتنه جویان که دارای نام و نسب بوده و عنوان همسری رسول خدا(ص) و صحابی آن حضرت را یدک می کشیدند، روز به روز با دیدگاه واقعی بینانه خود نزدیکتر می کرد.
 
امام علی(ع) در یکی از خطبه های خود درباره قصد عایشه، طلحه و زبیر در ایجاد بلوا و شورش و ایجاد فتنه و افتراق در میان مردم، چنین بیان کرد: قد سارت عائشة و طلحة و الزبیر کلّ واحد منهما یدّعی الخلافة دون صاحبه...
 
یعنی: اینک عایشه همراه طلحه و زبیر به طرف بصره کوچ می کنند و هر یک از این دو مدعی خلافتند و علیه یکدیگر در باطن اقدام می کنند. طلحه که ادعای خلافت می کند بر آن است که پسر عموی عایشه است و زبیر که مدعی خلافت است برای آن است که داماد پدر عایشه است و سوگند به خدای سبحان هرگاه این دو به مقصود خود نائل گردند، زبیر گردن طلحه یا طلحه گردن زبیر را می زند و هر یک علیه سلطنت و سیطره دیگری قیام می کند و سوگند به خدا می دانم که آن زن بر شتر سوار می شود، گرهی نگشاید و راهی نپیماید و در منزلی فرود ناید جز این که در تمام این ها مرتکب معصیت شود تا خود و همراهانش را جایی فرود آورد که یک سوّمشان به قتل رسند و یک سوّمشان فرار کنند و یک سوّمشان برگردند.(26)
 
آن حضرت هنگامی که به سوی بصره عازم شده بود، در بین راه در مکانی به نام «ربذه» خطبه ای برای حاضران در آن مجلس بیان کرد و در ضمن آن فرمود: به خدا سوگند، در آن هنگام که کافر بودند، با آنان پیکار کردم و هم اکنون که مفتون دست بی وفایان واقع شده اند با آنان می جنگم و همانا مسیر فعلی من بر اثر تعهدی است که دارم. به خدا سوگند، شکم باطل را می شکافم تا حق را از پهلوی آن خارج سازم.(27)
 
حرکت سپاه اسلام
 
پس از نفس گرم و سخنان آگاهی بخش امام علی بی ابی طالب(ع) و یاران و نزدیکان آن حضرت، سپاهی به تعداد نهصد تن از مهاجران و انصار مدینه در دسته هایی متعدد به حرکت درآمده و در ربیع الثانی سال 36 هجری قمری( تنها سه ماه و اندی پس از خلافت امیرمؤمنان(ع)) از مدینه منوره خارج شده و به سوی بصره عازم شدند.
 
امّ سلمه (رض) همسر رسول خدا(ص)، فرزند خود و عمر بن ابی سلمه را به نمایندگی خویش به نزد امیرمؤمنان(ع) فرستاد و او را برای یاری و کمک آن حضرت، توصیه نمود.(28)
 
عاملان و استانداران امام علی بن ابی طالب(ع) که از حرکت آن حضرت باخبر شده بودند در صدد گردآوری نیرو و تجهیز رزمی برآمدند و به نزد آن حضرت اعزام کردند.
 
علاوه بر مدینه، هواداران و شیعیان آن حضرت از شهرهای مکه معظمه، یمن، مصر و کوفه خود را به سپاه اسلام رسانیده و آماده نبرد با سپاه جمل شدند.
 
سرانجام دو سپاه در حوالی بصره، در مکانی به نام «رابوقه» در برابر یکدیگر قرار گرفتند. تعداد اصحاب جمل سی هزار و تعداد سپاهیان حضرت علی(ع) در حدود بیست هزار تن بالغ گردید.
 
سردسته های اصلی سپاه جمل، غیر از عایشه که رهبری آنان را بر عهده داشت، عبارت بودند از: طلحة بن عبیداللّه، زبیر بن عوام، عبداللّه بن زبیر، محمد بن طلحه، مروان بن حکم، عبدالرحمن بن عتاب، هلال بن وکیع، عبدالرحمن بن حارث، عبدالله بن عامر، حاتم بن بکیر، عمربن طلحه و مجاشع بن مسعود.
 
امّا در سپاه امام علی(ع) غیر از خود آن حضرت، افرادی چون امام حسن مجتبی(ع)، امام حسین (ع)، محمد حنفیه، عبدالله بن عباس، عمار بن یاسر، مالک بن اشتر نخعی، عبدالله بن جعفر، خزیمة بن ثابت، ابوایوب انصاری، ابوقتاده، زید بن صوحان، شریح بن هانی، سعید بن قیس، رفاعة بن شداد، محمد بن ابی بکر، عدی بن حاتم، حجربن عدی، عمروبن حمق، مخنف بن سلیم و صصعة بن صوحان فرماندهی گردان ها و دسته های رزمی را برعهده داشتند و در ایجاد نظم و روحیه رزمی رزمندگان اسلام نقش مهمی برعهده گرفتند.
 
هنگامی که دوسپاه در برابر یکدیگر قرار گرفتند. کوچکترین اقدام ایذایی یکی از دو طرف می توانست آتش جنگ را شعله ور سازد. به همین جهت حضرت علی(ع) تلاش زیادی به عمل آورد که این غائله با مصالحه و بدون نبرد و خون ریزی به پایان رسد و در این راه با زبیر بن عوام به گفت و گو پرداخت و برای عایشه و سران فتنه پیام هایی فرستاد و آنان را برای دست برداشتن از فتنه گری و ایجاد جنگ و اختلاف بین امت ترغیب و تشویق کرد. ولی سپاه مغرور و فتنه جوی جمل به هیچ روی حاضر به مصالحه نبود و به غیر از جنگ و
 
سرانجام در روز دهم جمادی الاولی سال 36 هجری قمری، سپاه جمل با تیر باران کردن سفیر امام علی(ع) که قرآن به دست گرفته و فتنه جویان را به کتاب خدا دعوت کرده بود، جنگ را آغاز کرد و دو طرف به نبرد سنگین و سرنوشت سازی پرداختند و از دو جانب تعداد زیادی کشته و زخمی گردیدند و این وضعیت به مدت دو روز ادامه یافت. ولی با فداکاری و دلاوری های یاران امام علی(ع)، دشمن متحمل شکست و پراکندگی شد و تعداد بی شماری از آنان به دست سپاهیان امام علی(ع) کشته شده و بسیاری از آنان صحنه نبرد را ترک و به بصره فرار کردند و آن مقداری که مقاومت می کردند، به شدت سرکوب می شدند و سرانجام دشمن به کلی شکست خورد و سپاهیان امام علی(ع) با پیروزی قاطع، این نبرد را به پایان رسانید.
 
برخی از فتنه انگیزان اصلی سپاه جمل مانند طلحة بن عبیدالله در میدان جنگ و برخی دیگر مانند زبیر بن عوام در بیرون صحنه نبرد کشته شدند و بسیاری از آنان مانند عبداللّه بن زبیر و مروان بن حکم اسیر گردیدند.
 
امیرمؤمنان (ع) پس از پیروزی کامل بر اصحاب جمل و آزاد سازی شهر بصره، اسیران را آزاد، زخمیان را مداوا و از تعقیب فراریان جلوگیری نمود و عایشه را به همراه جماعتی از زنان که لباس مردان پوشیده بودند، به مدینه برگردانید.
 
در این نبرد بزرگ، از سپاهیان جمل تعداد نه هزار و به روایتی سیزده هزار و به روایتی دیگر بیست هزار تن و از سپاهیان امام علی(ع) تعداد هزار و هفتصد و به روایتی پنج هزار نفر کشته شدند.
 
جالب توجه است که حضرت علی(ع) پس از پیروزی بر سپاهیان جمل و آزاد سازی شهر بصره، در جمع اهالی بصره که بسیاری از آنان از سپاهیان جمل بوده و یا آن ها را حمایت می کردند، به سخنرانی پرداخت و در آغاز سخنانش از عفو و بخشش صحبت به میان آورد و فرمود: امّا بعد، فانّ اللّه ذورحمة واسعة، و مغفرة دائمة، و عفوجم، و عقاب ألیم، قضی أنّ رحمته و مغفرته و عفوه لأهل طاعته من خلقه، و برحمته اهتدی المهتدون و...(29)
 
بدین ترتیب فتنه بزرگ سپاه جمل که از افراد نامدار و سرشناسی چون عایشه، طلحه و زبیر تشکیل شده و می رفت در آغازین ماه حکومت و خلافت امام علی(ع) آن حضرت را با بحران و شکست روبرو گرداند، با قاطعیت و شجاعت امام علی(ع) و یاران او به شکست منتهی گردید.(30)
 
پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ
 
1. الفتوح (ابن اعثم کوفی)، ص 380.
 
2. همان، ص 385.
 
3. همان، ص 389؛ أنساب الأشراف، ترجمة امیرالمؤمنین(ع)، ص 116 و 119.
 
4. الفتوح، ص 392.
 
5. همان .
 
6. الارشاد، شیخ مفید، ص 233 ؛ أنساب الأشراف، ترجمة امیرالمؤمنین(ع)، ص117.
 
7. أنساب الأشراف، ترجمة امیرالمؤمنین(ع)، ص117.
 
8. همان.
 
9. همان.
 
10. الارشاد، شیخ مفید، ص 233.
 
11. أنساب الأشراف، ترجمة امیرالمؤمنین(ع)، ص120.
 
12. همان، ص 121.
 
13. الفتوح ،ابن اعثم کوفی، ص 375.
 
14. همان، ص 386.
 
15. أنساب الأشراف، ترجمة امیرالمؤمنین(ع)، ص127.
 
16. الفتوح ،ابن اعثم کوفی، ص 398.
 
17. همان، ص 405.
 
18. أنساب الأشراف، ترجمة امیرالمؤمنین(ع)، ص129.
 
19. الفتوح ،ابن اعثم کوفی، ص 407.
 
20. أنساب الأشراف، ترجمة امیرالمؤمنین(ع)، ص131.
 
21. الفتوح ،ابن اعثم کوفی، ص 409.
 
22. همان، ص 413 ؛ أنساب الأشراف، ترجمة امیرالمؤمنین(ع)، ص134.
 
23. الارشاد، شیخ مفید، ص 234.
 
24. همان، ص 235.
 
25. همان، ص 236.
 
26. همان.
 
27. همان، ص 238.
 
28. الفتوح ،ابن اعثم کوفی، ص 409.
 
29. الارشاد، شیخ مفید، ص 247.
 
30. نک: أنساب الأشراف، ترجمة امیرالمؤمنین(ع)،تألیف بلاذری، ص129 ؛تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 577 ؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص 398 ؛وقایع الأیام، تألیف شیخ عباس قمی، ص 239.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 231
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 97
  • باردید دیروز : 93
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 212
  • بازدید ماه : 519
  • بازدید سال : 1,355
  • بازدید کلی : 19,435