loading...
امام علی علیه السلام
mostafa saidi بازدید : 53 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (1)

 

تعریف لغوی ارجاء

واژه «ارجاء» از ریشه «جاء» مشتق شده و به معنای تأخیر انداختن است.2 در آیات شریفه «ترجیء من تشاء منهنّ»3 و «و آخرون مرجون لأمر الله»4 نیز به همین معنا آمده است.5 در حدیث توبه کعب بن مالک که یکی از متخلفان در جنگ تبوک بود و پس از پنجاه روز توبه او پذیرفته شد6 نیز به همین معنا آمده است: «أرجأ رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم أمرنا; پیامبر(صلی الله علیه وآله) کار ما را به تأخیر انداخت».7

تعریف اصطلاحی ارجاء

بر اساس تعریفی که از ارجاء در لغت ارائه شد، مرجئه که اسم فاعل از مصدر ارجاء است، به فرقه ای گفته می شود که معتقد بودند با داشتن ایمان، معصیت زیانی نمی رساند، همان طور که با کفر، اطاعت سودی ندارد. این ها را «مرجئه» نامیدند، چون در باور ایشان خداوند عذاب گناه کاران را درباره معاصی به تأخیر انداخته است.8 مقریزی در این باره می نویسد: ارجاء یا از واژه «رجاء» مشتق شده است، چون مرجئه برای گناه کاران امید ثواب از خداوند داشته و می گفتند با ایمان، معصیت زیان بخش نیست، همان گونه که با کفر طاعت سودمند نیست، یا این که مشتق از ارجاء به معنای تأخیر است، چون این ها حکم اصحاب کبائر را تا آخرت به تأخیر می انداختند.9 برخی در تعریف مرجئه چنین گفته اند: « و المرجئة هم الذین أخّروا الأعمال و لم یعتقدوها من فرائض الایمان;10 مرجئه کسانی هستند که عمل را از ایمان به تأخیر افکنده و آن را از شرایط ایمان به شمار نمی آورند».

افزون بر این تعریف ها مرجئه، به تأخیر انداختن رتبه علی (علیه السلام) به مرتبه چهارم، پس از خلفای سه گانه، نیز تعریف شده است.11 درباره هر یک از این تعاریف به تفصیل سخن خواهیم گفت.

خاستگاه تاریخی ارجاء

اندیشمندان جامعه شناسی معرفت بر این باروند که همه آرای کلامی و فلسفی، زمینه های سیاسی و اجتماعی دارند.12 هر چند ممکن است در کلیّت این باور تردید وجود داشته باشد، اما بدون شک درباره خاستگاه فرقه مرجئه درست به نظر می رسد.13 مسلمانان در عصر نبوی با وجود نقش کاریزمای حضرت رسول (صلی الله علیه وآله)یکپارچه بودند و کمتر دچار اختلاف می شدند و در صورت بروز اختلاف بلافاصله حضور آن حضرت مشکل را بر طرف می کرد. اما پس از رحلت آن حضرت آنان دچار اختلاف و چند دستگی شدند.

افزون بر حادثه سقیفه بنی ساعده که نخستین اختلاف میان مسلمانان پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) درباره مسئله امامت و رهبری جامعه اسلامی بود، شورش اهل ردّه نیز رخ داد. مقدسی می نویسد: پس از مسئله امامت، نخستین اختلافی که میان مسلمانان روی داد جنگ با مانعان زکات بود. نظر ابوبکر این بود که باید با آنان جنگید، اما مسلمانان ابتدا با او مخالفت کردند و پس از مدتی رأی او را پذیرفتند.14شهرستانی نیز ضمن شمردن نخستین اختلاف ها میان مسلمانان، هفتمین اختلاف را ماجرای اهل ردّه و جنگ با مانعان زکات دانسته است.15 هر چند این فتنه به زودی سرکوب شد، اما بذر سؤال های بسیاری را در ذهن جامعه کاشت. ایمان یعنی چه؟ نشانه های آن چیست؟ اگر کسی نماز یا زکات را ترک کند آیا می توان هم چنان او را مسلمان نامید؟ اما هنوز زمان آن نرسیده بود که این گونه ابهام ها و اشکال های ذهنی زمینه ساز مجادلات عقلی و استدلالی شود.16

پس از ماجرای قتل عثمان و جنگ های داخلی عصر علی (علیه السلام) با گروه های سه گانه ناکثین، قاسطین و مارقین، جریان های گوناگونی در جامعه پدید آمد که هر یک دیدگاه های سیاسی و عقیدتی متفاوتی داشتند. در این میان، اقلیتی حضور داشتند که با استناد به سخنانی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) مردم را به بهانه دوری از فتنه، به سکوت و پرهیز از جنگ فرا می خواندند. شاخص ترین شخصیت های این گروه که فکر و اندیشه آن ها باعث پیدایش فرقه مرجئه گردید، عبارت اند از: سعد بن ابی وقاص17، محمد بن مسلمه انصاری18، عبداللّه بن عمر19، اسامة بن زید20،ایمن بن خریم اسدی21، اهبان بن صیفی22، عمران بن حصین الخزاعی23 و ابو بکره نفیع بن حارث ثقفی.24

این گروه، درگیری داخلی مسلمانان را فتنه خوانده و بهترین وظیفه را دوری از فتنه و پرهیز از ریختن خون هر مسلمانی می دانستند. اینان می گفتند ما خود از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنیده ایم که فرمود: تا می توانید در فتنه وارد نشوید و در صورت ورود به آن، عبداللّه مقتول باشید بهتر است تا عبداللّه قاتل.25 سعد بن ابیوقاص می گفت: من با دو گوش و قلبم شنیدم که پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: «ِان استطعت اَن تکون انت المقتول و لا تقتل احداً من اهل الصلاة فافعل، قالها ثلاثاً».26 خالد بن سمیر می گوید: به عبداللّه بن عمر گفته شد، کاش امور مردم را بر عهده می گرفتی چون آن ها تو را می خواهند. ابن عمر گفت: اگر مردی از مشرق مخالفت کرد چه کنیم؟ گفتند: مخالف را می کشیم و کشتن یک نفر در برابر مصلحتِ امت چیزی نیست. ابن عمر پاسخ داد: من دوست ندارم فرد مسلمانی کشته شود، گرچه تمام دنیا و آن چه در آن است از آنِ من باشد و تمام مسلمانان به شمشیری دست برده باشند که من هم به دست گیره آن دست گرفته باشم.27 گفتنی است که مشی سیاسی وی چنین بود که هر کس به قدرت می رسید، پشت سرش نماز می گزارد و زکات مالش را به او می پرداخت.28

mostafa saidi بازدید : 16 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

 

الف) پیدایش خوارج:

خوارج یعنی شورشیان. ... پیدایش آنان در جریان حکمیّت است. در جنگ صفّین در آخرین روزی که جنگ به نفع علی علیه السلام خاتمه می یافت، معاویه با مشورت عمروعاص دست به یک نیرنگ ماهرانه ای زد. ... دستور داد قرآن ها را بر سرنیزه ها بلند کنند(1) که مردم! ما اهل قبله و قرآنیم. بیائید آن را در بین خویش حَکَم قرار دهیم. ...

علی فریاد برآورد بزنید آنها را ... حقیقت و جلوه راستین قرآن منم. اینها کاغذ و خطّ را دستاویز کرده اند تا حقیقت و معنی را نابود سازند. خوارج به علی علیه السلام فشار آوردند. جنگ را متوقّف ساختند تا(2) مجلس حَکَمیّت تشکیل شود. ...لشکر دشمن بدون کوچک ترین اختلافی با اتّفاق نظر، «عمروعاص»، عصاره نیرنگ ها را انتخاب کردند. علی، «عبداللّه بن عبّاس» سیاستمدار و یا «مالک اشتر» مرد فداکار و روشن بینِ با ایمان را پیشنهاد کرد و یا مردی از آن قبیل را. امّا آن احمق ها به دنبال هم جنس خویش می گشتند و مردی چون «ابوموسی» را که مردی بی تدبیر بود و با علی علیه السلام میانه خوبی نداشت(3)، انتخاب کردند. ... پس از ماه ها مشورت، عمروعاص به ابوموسی گفت: بهتر این است که به خاطر مصالح مسلمین نه علی باشد و نه معاویه، سومی را انتخاب کنیم و آن جز «عبداللّه بن عمر»، داماد تو، دیگری نیست. ... بر این مطلب توافق کردند و اعلام کردند که مردم برای استماع نتایج حکمیّت جمع شوند. عمروعاص با چاپلوسی هرچه تمام تر ابوموسی را فریب داد تا او شروع به سخن نماید. ابوموسی نیز به سخن در آمد که: ما پس از مشورت، صلاح امّت را در آن دیدیم که نه علی باشد و نه معاویه، دیگر مسلمین خود می دانند هر که را خواسته،انتخاب کنند. و انگشترش را از انگشت دست راست بیرون آورد و گفت: من علی را از خلافت خلع کردم هم چنان که این انگشتر را از انگشت بیرون آوردم. این را گفت و از منبر به زیر آمد.

عَمروعاص حرکت کرد و بر منبر نشست و گفت: سخنان ابوموسی را شنیدید که علی را از خلافت خلع کرد و من نیز او را از خلافت خلع می کنم هم چنان که ابوموسی کرد. و انگشترش را از دست راست بیرون آورد و سپس انگشترش را به دست چپ کرد و گفت: معاویه را به خلافت نصب می کنم هم چنان که انگشترم را در انگشت کردم. این را گفت و از منبر به زیر آمد.(4)

مجلس آشوب شد. مردم به ابوموسی حمله بردند و بعضی با تازیانه بر وی شوریدند. او به مکّه فرار کرد و عمروعاص نیز به شام رفت.

خوارج که به وجود آورنده این جریان بودند، پیش علی آمدند که نفهمیدیم و تن به حکمیّت دادیم. هم تو کافر گشتی و هم ما. ما توبه کردیم، تو هم توبه کن. ... علی گفت: توبه به هر حال خوب است «اَسْتَغْفِرُاللّه َ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ» ما همواره از هر گناهی استغفار می کنیم. گفتند: این کافی نیست بلکه باید اعتراف کنی که «حَکَمیّت» گناه بوده و از این گناه توبه کنی. گفت: آخر من مسئله تحکیم را به وجود نیاوردم، خودتان به وجود آورید و نتیجه اش را نیز دیدید. و از طرفی دیگر، چیزی که در اسلام مشروع است، چگونه آن را گناه قلمداد کنم و گناهی که مرتکب نشده ام، به آن اعتراف کنم. ...

از اینجا به عنوان یک فرقه مذهبی دست به فعّالیّت های تبلیغی حادّی زدند. ...(5) کم کم به فکر افتادند که به خیال خود ریشه مفاسد دنیای اسلام را کشف کنند. به این نتیجه رسیدند که: عثمان، علی و معاویه همه بر خطا و گناهکارند و ما باید با مفاسدی که به وجود آمده، مبارزه کنیم. امر به معروف و نهی از منکر نمائیم. لذا مذهب خوارج تحت عنوان «وظیفه امر به معروف و نهی از منکر» به وجود آمد.(6) اوّلین جریان جمودآمیزی که در تاریخ اسلام پیدا شد، جریان «خوارج» بود.(7)

ب) خوارج، مشکل اساسی علی علیه السلام :

مشکل اساسی که من می خواهم عرض کنم که همه اینها مقدّمه برای این مطلب بود؛ این است: در زمان پیغمبراکرم، طبقه ای که پیغمبراکرم به وجود آورد صرفا یک طبقه ای نبود که یک انقلاب بپا شود و عدّه ای در زیر یک پرچمی جمع شوند. پیغمبر یک طبقه ای را تعلیم داد. متفقّهشان کرد. قدم به قدم جلو آورد. تعلیم و تربیت اسلامی را تدریجا در روح این ها نفوذ داد. پیغمبر سیزده سال در مکّه بود. انواع زجرها و شکنجه ها و رنج ها از مردم قریش متحمّل شد ولی همواره دستور به صبر می داد ... در آخر فقط اجازه مهاجرت داد که عدّه ای به حبشه مهاجرت کردند، و مهاجرت سودمندی هم بود ...

mostafa saidi بازدید : 16 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

الف) پیدایش خوارج:

خوارج یعنی شورشیان. ... پیدایش آنان در جریان حکمیّت است. در جنگ صفّین در آخرین روزی که جنگ به نفع علی علیه السلام خاتمه می یافت، معاویه با مشورت عمروعاص دست به یک نیرنگ ماهرانه ای زد. ... دستور داد قرآن ها را بر سرنیزه ها بلند کنند(1) که مردم! ما اهل قبله و قرآنیم. بیائید آن را در بین خویش حَکَم قرار دهیم. ...

علی فریاد برآورد بزنید آنها را ... حقیقت و جلوه راستین قرآن منم. اینها کاغذ و خطّ را دستاویز کرده اند تا حقیقت و معنی را نابود سازند. خوارج به علی علیه السلام فشار آوردند. جنگ را متوقّف ساختند تا(2) مجلس حَکَمیّت تشکیل شود. ...لشکر دشمن بدون کوچک ترین اختلافی با اتّفاق نظر، «عمروعاص»، عصاره نیرنگ ها را انتخاب کردند. علی، «عبداللّه بن عبّاس» سیاستمدار و یا «مالک اشتر» مرد فداکار و روشن بینِ با ایمان را پیشنهاد کرد و یا مردی از آن قبیل را. امّا آن احمق ها به دنبال هم جنس خویش می گشتند و مردی چون «ابوموسی» را که مردی بی تدبیر بود و با علی علیه السلام میانه خوبی نداشت(3)، انتخاب کردند. ... پس از ماه ها مشورت، عمروعاص به ابوموسی گفت: بهتر این است که به خاطر مصالح مسلمین نه علی باشد و نه معاویه، سومی را انتخاب کنیم و آن جز «عبداللّه بن عمر»، داماد تو، دیگری نیست. ... بر این مطلب توافق کردند و اعلام کردند که مردم برای استماع نتایج حکمیّت جمع شوند. عمروعاص با چاپلوسی هرچه تمام تر ابوموسی را فریب داد تا او شروع به سخن نماید. ابوموسی نیز به سخن در آمد که: ما پس از مشورت، صلاح امّت را در آن دیدیم که نه علی باشد و نه معاویه، دیگر مسلمین خود می دانند هر که را خواسته،انتخاب کنند. و انگشترش را از انگشت دست راست بیرون آورد و گفت: من علی را از خلافت خلع کردم هم چنان که این انگشتر را از انگشت بیرون آوردم. این را گفت و از منبر به زیر آمد.

عَمروعاص حرکت کرد و بر منبر نشست و گفت: سخنان ابوموسی را شنیدید که علی را از خلافت خلع کرد و من نیز او را از خلافت خلع می کنم هم چنان که ابوموسی کرد. و انگشترش را از دست راست بیرون آورد و سپس انگشترش را به دست چپ کرد و گفت: معاویه را به خلافت نصب می کنم هم چنان که انگشترم را در انگشت کردم. این را گفت و از منبر به زیر آمد.(4)

مجلس آشوب شد. مردم به ابوموسی حمله بردند و بعضی با تازیانه بر وی شوریدند. او به مکّه فرار کرد و عمروعاص نیز به شام رفت.

خوارج که به وجود آورنده این جریان بودند، پیش علی آمدند که نفهمیدیم و تن به حکمیّت دادیم. هم تو کافر گشتی و هم ما. ما توبه کردیم، تو هم توبه کن. ... علی گفت: توبه به هر حال خوب است «اَسْتَغْفِرُاللّه َ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ» ما همواره از هر گناهی استغفار می کنیم. گفتند: این کافی نیست بلکه باید اعتراف کنی که «حَکَمیّت» گناه بوده و از این گناه توبه کنی. گفت: آخر من مسئله تحکیم را به وجود نیاوردم، خودتان به وجود آورید و نتیجه اش را نیز دیدید. و از طرفی دیگر، چیزی که در اسلام مشروع است، چگونه آن را گناه قلمداد کنم و گناهی که مرتکب نشده ام، به آن اعتراف کنم. ...

از اینجا به عنوان یک فرقه مذهبی دست به فعّالیّت های تبلیغی حادّی زدند. ...(5) کم کم به فکر افتادند که به خیال خود ریشه مفاسد دنیای اسلام را کشف کنند. به این نتیجه رسیدند که: عثمان، علی و معاویه همه بر خطا و گناهکارند و ما باید با مفاسدی که به وجود آمده، مبارزه کنیم. امر به معروف و نهی از منکر نمائیم. لذا مذهب خوارج تحت عنوان «وظیفه امر به معروف و نهی از منکر» به وجود آمد.(6) اوّلین جریان جمودآمیزی که در تاریخ اسلام پیدا شد، جریان «خوارج» بود.(7)

mostafa saidi بازدید : 19 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

فارغ التحصیل کارشناسی ارشد تاریخ از مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمهالله)

الف - اسلام; با صلابت و با تسامح

اسلام دین خشک و غیرقابل انعطاف نیست، بلکه در جای خود، گذشت، نرمش و یا صلابت و خشونت نشان می دهد; گاه بر مکلفان آسان و گاه سخت می گیرد.قرآن می فرماید: «فمن کان منکم مریضا او علی سفر فعدة من ایام اخر» (بقره: 158) ; پس آن کس از شما که (در ماه رمضان) در سفر بوده و یا بیمار باشد، روزهای دیگری را به جای آن روزه بگیرد. سپس علت این تخفیف را چنین بیان می دارد: «یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر» (بقره: 158) ; خداوند راحتی شما را می خواهد، نه سختی تان را.

یا در عین این که وضو گرفتن برای نماز از واجبات است، شارع اجازه داده که اگر روی دست و یا سایر اعضای وضو زخم است، به گونه ای که وضوی جبیره ای نیز دشوار باشد، به جای وضو، تیمم کنند.

این ها نشان می دهد که اسلام دینی حکیمانه است و لجاجت ندارد; احکام بی روح و مشقت بار بر مکلفان تحمیل نمی کند تا برای انجام آن از کارهای ضروری زندگی دور بمانند.اسلام دین زندگی است; احکامش بشر را به عزلت گزینی مبتلا نمی کند.

از امام صادق علیه السلام نقل گردیده که فرمودند: همسر عثمان بن مظعون نزد پیامبرصلی الله علیه وآله آمد و از شوهرش به دلیل بی توجهی به مسائل زندگی شکایت نمود و گفت: ای رسول خدا، عثمان روزها روزه می گیرد و شب ها به عبادت برمی خیزد.

رسول خداصلی الله علیه وآله به شدت ناراحت شدند و با همان حال، از خانه بیرون آمدند، در پی عثمان رفتند و او را در حال نماز پیدا کردند.فرمودند: «ای عثمان، خداوند مرا برای گوشه نشینی و رهبانیت نفرستاده، مرا بر شریعت مستقیمی که سهل و آسان است، مبعوث نموده.» (1) مسلم است که خداوند متعال در تشریع احکام لایتغیرش نه تنها درصدد چکیده: اندیشه تساهل و تسامح که در قرون اخیر ابتدا در مغرب زمین مطرح شد، و سپس توسط برخی روشن فکران و نویسندگان در جامعه ما مطرح گردید، رویکردی تازه نیست، صفحات تاریخ صدر اسلام نشان می دهد برخی از چهره های سرشناس سیاسی پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه وآله در برخورد با مخالفان و منافقان و به طور کلی، عناصر غیرخودی شیوه ای متساهلانه در پیش گرفته، در اجرای حدود و نحوه تقسیم بیت المال روش آسان گیری را برگزیدند.در مقابل، حضرت علی علیه السلام و اصحاب ایشان با این سیاست مخالف بوده و با هرگونه گذشت در اجرای حدود و تقسیم غیرعادلانه و بخشش های ناروای بیت المال و سازش با منافقان و عناصر غیرخودی مبارزه کرده اند.در این نوشتار، به برخی از نزاع های امام علی علیه السلام با خواص سماحت جو اشاره گردیده و جزئیات برخی از حوادث توضیح داده شده است.پیش از ورود به بحث بیان دو نکته ضروری می نماید:

mostafa saidi بازدید : 18 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

سید محمد صادق محمدی

سؤال: با توجه به اینکه مردم می دانستند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امام علی علیه السلام را برای جانشینی خود انتخاب کرده، چرا حضرت علی علیه السلام را رها کردند و یار و یاور دیگر خلفاء شدند؟

پاسخ:

1. وجود هوای نفس

صرف دانستن غصب ولایت از طرف خلفاء نمی تواند مردم را از خلفاء دور کند؛ زیرا خیلی وقتها انسان می داند که تکلیف و راه و روش رسیدن به معبود چیست، اما در عین حال به تکلیفش عمل نمی کند یا اینکه می داند شایستگی فلان سمت و مقام را ندارد و لیاقت و شایستگی از آن دیگری است، ولی با ده­ها حیله و تزویر و ... حق او را غصب می کند؛ چنان که خود خلفاء می دانستند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر حضرت علی علیه السلام را برای جانشینی خود معرفی کرده است و تبریکات عمر را در قالب واژه «بخّ بخّ لک یا علی ...»[1] ضبط کرده اند یا اینکه عمر در بارة بیعت با ابابکر می گوید: «بیعت با ابابکر کاری بی رویه و اتفاقی و بدون تدبیر بود ... پس هر کس این اشتباه را بکند، او را بکشید!»[2] ولی با این حال منصب و مقام خلافت را از او گرفتند.

بنابراین، به همان دلیلی که خلفاء حق علی علیه السلام را غصب کردند، با آنکه می دانستند خلافت حق علی علیه السلام است، بعضی از مردم هم با اینکه می دانستند خلفاء غاصب حق علی علیه السلام می باشند، در زیر بیرق غاصبان رفتند.

ابو حامد محمد بن محمد غزالی از علماء بزرگ اهل سنت می نویسد: «همه اجماع و اتفاق بر متن حدیث دارند که در خطبة روز غدیرخم، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس من مولا و آقای او هستم، بعد از من علی مولی و آقای اوست. عمر فوری مبادرت به تظاهر کرد و تبریکات لازمه را در ضمن بخّ بخّ لک یا علی تقدیم کرد. پس نفس اماره بر آنان غلبه کرد و حب ریاست و جاه طلبی عواطف و مزایای انسانیت را از آنها سلب کرد و در سقیفه به خلیفه تراشی پرداختند و جام شراب هوای نفسانی را نوشیدند و به قهقرا برگشتند، قرآن را پشت سر انداختند و احکام و سنت پیامبر را ملعبة خود کردند.»

بعد اشاره می کند به جریان مخالفت کردن عمر از آوردن قلم و کاغذ برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که نشان می دهد آنهایی که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله با فرمایش آن حضرت مخالفت کردند، کار تازه ای نکردند.

در زمان خود پیامبر صلی الله علیه و آله هم مخالفتها کرده بودند، مثل: مخالفت از حضور در لشکر اسامه و ... سپس غزالی می نویسد: «دین را به دنیا فروختند و چه زشت معامله ای کردند... .»[3]

2. عدالت خواهی علی علیه السلام

بسیاری از مردم تحمل عدالت و عدالت خواهی علی علیه السلام را نداشتند؛ چرا که عدة زیادی از آنها رشد یافته در جامعه تبعیضی بودند و می دانستند با حاکمیت علی علیه السلام راه منافع نامشروع آنها بسته خواهد شد.

mostafa saidi بازدید : 18 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

مقاله این شماره ماهنامه بدون اطلاع از اینکه قرار است ویژه نامه ای بنام امیرالمؤمنین (ع) (برای اسفند و فروردین) فراهم شود، به نگارش آمده بود، اما پس از آگاهی از این تصمیم و در روزهای آخرین فرصت چاپ و نشر مجله، بر آن شدیم که بدون تغییر و تحول در اصل مقاله (که سخن روز بود) مقدمه ای بر آن بیفزائیم به گونه ای که اشاره ای به موضوع ویژه نامه نیز شده باشد .

با یک نگاهی کلی مفاد مقاله را بر محور پاسداری از ارزشها و مبارزه با خطر ارتجاع می یابیم که امروزه انقلاب اسلامی را تهدید می کند و تجدید نظر طلبان یعنی همان مرتجعان و منافقان زمان را به وسوسه واداشته و این خطری است که همواره انقلاب های مردمی را تهدید کرده و می کند . و اگر هوشیاری و صلابت حامیان دلسوز سپر بلای حوادث و هجمه ها نگردد، سرنوشت مکتب وانقلاب با خطر جدی روبرو خواهد بود . اسلام در صدر نخستین با همین مشکل نیز مواجه شد، منافقان و احزاب شکست خورده جاهلی، مرتجعان و واپس گرایان و در راس همه امویان، مصیبت رحلت پیامبر گرامی را مغتنم شمرده! و با سوء استفاده از این فرصت و به منظور منافع شخصی، قومی و قبیله ای و با هدف انتقام گرفتن از دعوت اسلامی که بر سیادت بت ها و سیاست بت گردان خط بطلان کشیده و منافع نامشروع سوداگران ثروت و مکنت را به خطر افکنده بود، به میدان آمده و در جبهه های مختلف به مقابله با آئین توحید و رسالت و امامت و عدل اسلامی کمر بستند که شرح آن در این سطور نمی گنجد . بدیهی است که در این مصاف حق و باطل امیرالمؤمنین و خاندانش می بایست طلایه دار پاسداری و دفاع از رسالت محمدی باشند همان رسالتی که خدا و پیغمبر برای آنان تعیین نمودند چه امامت ادامه راه به نبوت است و معیار شناخت حق و باطل علی (ع) بود و خاندان او . رسول گرامی بارها و بارها تاکید فرمود: «علی مع الحق و الحق مع علی یدور معه حیثما دار . . . ; علی (ع) با حق است و حق با علی، حق بر محور وجود علی دور می زند و ایندو تا قیامت از یکدیگر جدا نخواهند شد .» (1)

و نیز فرمودند: «سیکون بعدی فتنة فاذا کان ذلک فالزموا علی بن ابیطالب فانه الفارق (الفاروق) بین الحق والباطل; پس از من فتنه هایی در پیش است در چنان شرایطی ملازم و همراه علی (ع) باشید که اوست جدا کننده حق و باطل .» (2) روایات با این مضمون فراوان است .

mostafa saidi بازدید : 12 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

یکی از مهم ترین ثمره های تاریخ، عبرت گرفتن از سرگذشت پیشینیان می باشد. قرآن کریم پس از نقل حوادث تلخ و شیرین زندگی حضرت یوسف علیه السلام می فرماید: «همانا داستان های زندگی آنان، مایه عبرت صاحبان عقل و خرد می باشد.»(1)

از این رو، بر هر امّت هوشمند و انسان مدبّر و فکور است که همواره زمان خویش را با زمان های گذشته مقایسه کرده و در صفحات تاریخ، نسخه های مشابه عصر خویش را جست وجو نموده، شرایط عهد خویش را با آن مقایسه نماید تا خطاهای آنان را تکرار ننماید. امروزه نیز شایسته است جامعه اسلامی ما در شرایط کنونی انقلاب، بیش از پیش زوایای حکومت علی بن ابیطالب علیه السلام را مورد مطالعه قرار دهد؛ چرا که زمان ما، همانند زمان حکومت علی علیه السلام می باشد، چون حاکمیت فعلی ما همچون ساختار حکومت علوی بر پایه اسلام مبتنی است و مشکلات حکومت علوی، چه در قلمرو مسائل اقتصادی و چه سیاسی و فرهنگی، به شدت شبیه مشکلات حکومتی ما می باشد. این تشابهات را در چند محور می توان مورد ملاحظه قرار داد:

1. اگر در جامعه ما شبهات فرهنگی و دینی و گرایش های التقاطی رواج یافته، در عصر علی علیه السلام نیز چنین بوده، لذا عصر حکومت علی علیه السلام به عصر شبهه افکنی و تأویل آیات قرآن و سنت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نام گرفته است، چنانچه حضرت علی در بیان فلسفه جنگ های خود می فرمود:

وضع به گونه ای شد که ما با برادرانمان در اسلام می جنگیم چرا که گمراهی و کجی و شبهه و تأویل ناروا در اسلام راه یافته است.(2)

نحن ضربناکم علی تنزیله ثمّ ضربناکم علی تأویله(3)؛ ما دیروز بر سر تنزیل قرآن با شما می جنگیدیم و امروز بر سر تأویل آن با شما می جنگیم.

 اگر در زمان ما نسل دوم و سوم انقلاب به رشد و بلوغ اجتماعی رسیده و تقریبا بخش عظیمی از جمعیت کشور را به خود اختصاص داده است و از فلسفه انقلاب اسلامی و حوادث روزهای آغازین آن و جنگ تحمیلی بی خبرند، در عصر حاکمیت مولی علی علیه السلام نیز وضع به همین ترتیب بود؛ یعنی بسیاری از مسلمانان و سپاهیان جهان اسلام از تابعین به شمار می آمدند. کسانی که نه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را دیده و نه با سنت مقدس آن حضرت آشنا بودند، نه علی علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام را درست شناخته و نه از قدر و منزلت و علم و معرفت او اطلاع کافی داشتند. بلکه تنها با قرآن آن هم در حدّ قرائت آشنا بودند. از همین رو، به آسانی فریب خدعه منافقین را می خوردند. چنانچه بسیاری از کسانی که در صفین، دست از حمایت علی شسته و فریب قرآن های بر سر نیزه لشکر معاویه را خوردند، جزو قرّاء کوفه به حساب می آمدند.

3. اگر امروز انقلاب ما از سوی دشمن خارجی و منافقان و خودباختگان داخلی تهدید می شود، در عصر حاکمیت علی علیه السلام نیز چنین بوده است؛ از یک سو، حضرت درگیر منازعه با افرادی چون طلحه و زبیر و عایشه و سعد وقاص ها بودند، که روزی در جبهه حق می رزمیدند و در عصر نبوت دارای سوابق درخشانی بودند، ولی پس از پیامبر صلی الله علیه و آله ، دست از ارزش ها کشیدند، و از سوی دیگر، با حزب طلقا و بنی امیه درگیر بودند که هیچ گاه اسلام را نپذیرفته و همواره کمر همت به نابودی اسلام و هدم سنت نبوی صلی الله علیه و آله بسته بودند. آنان در حقیقت مانند امریکا، این شیطان بزرگ و دشمن کینه توز انقلاب، خارج از حجاز و عراق، در گوشه ای از جهان اسلام و از طریق پایگاه های خود، برای فروپاشی و انهدام بنیان حکومت دینی و تبدیل خلافت به سلطنت تلاش می کردند.

4. اگر امروز، آهنگ بحران ناامنی و تفرقه به عنوان دو خطر بزرگ و بنیان کن به گوش می رسد و رهبر معظم انقلاب، همواره مسؤولان و گروه های سیاسی را به پرهیز از بروز این خطرها دعوت می کنند، در دوران خلافت مولی علیه السلام نیز شرایط سیاسی به همین صورت بود. به طوری که دو جنگ جمل و نهروان، محصول نفاق و تفرقه و جنگ صفین و غارت های راهزنان شام در حجاز و یمن نماد بارز ناامنی به شمار می آمدند. و شاید نامگذاری امسال به سال رفتار علوی از سوی رهبر فرزانه انقلاب، با توجه به همسانی شرایط این مقطع از انقلاب با عصر امام علی علیه السلام صورت گرفته است.

mostafa saidi بازدید : 18 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

اوضاع سیاسی اجتماعی دوران حضرت علی (ع)

آنگاه که حضرت علی (ع) زمام امور جامعه اسلامی را بدست گرفتند با مردمی مواجه شد که در مورد میزان اعتقاد به دین جدید (اسلام) و پایبندی به احکام و دستورات آن رویه یکسانی نداشتند و می شد که آنان را چهار قسمت نمود:

1 بخشی از مردم به روش عمر در تقسیم بیت المال عادت کرده بودند و فکر می کردند که اشراف عرب و قریش بر دیگران برتری دارند.

2 بخش دیگری از مردم، تفاوت در تقسیم بیت المال را تبعیض می دانستند و از آن ناراضی بودند.

3 جامعه آنروز مبتلا به رفاه زدگی بود، در آن جامعه ارزشهای دینی تضعیف شده و گرفتار انواع و اقسام فسادها بود و در واقع از اسلام، نام و آداب ظاهری اش باقی مانده بود، عده ای آنچنان به دنیا گرایش پیدا کرده بودند که به خاطر آن حاضر شدند جنگ جمل را راه بیندازند.

حضرت علی (ع) جامعه آنروز را به جامعه جاهلی تشبیه می کند.

4 مردم شام از همان اول، از طریق بنی امیه با اسلام آشنا شدند و آنها بودند که بر آن منطقه حکومت می راندند در این زمان بنی امیه و ورشکستگان سیاسی، با تبلیغات گسترده و بهره گیری از جهل مردم، تلاش کردند تا حاکمیت خود را بر این منطقه از دست ندهند و در نهایت روند جامعه اسلامی را به نحوی به نفع خود تغییر دهند.

به هر حال امام علی (ع) جای عثمان را گرفت.در همان آغاز، شام او را نپذیرفت.کم کم بصره نیز راه دیگری را و لو به طور موقت رفت.در خود مدینه نیز عده ای از اصحاب و لو انگشت شمار، از بیعت و یا از اطاعت از امام سرباز زدند.جدای از مسائل سیاسی، مسأله مهم کار تبیین دین، بویژه در موارد اختلافی و یا مستحدثه بود.در اینجا بود که دو دسته سیاسی و طبعا مذهبی پدیدار شد.کسانی که امام (ع) را پذیرفته و اطاعت او را لازم شمردند و اکثریت اینان در آن زمان عثمان را قبول نداشتند.دسته دوم کسانی که حاضر به پذیرش امام نبوده و به انگیزه مظلومیت عثمان، در برابر امام ایستادند.از این زاویه ناکثین و قاسطین تفاوتی با یکدیگر نداشتند.در اینجا دو اصطلاح مذهبی سیاسی جعل شد.یکی «شیعه علی» که به تدریج با عنوان «شیعی» یا «الشیعه» تشخص یافت.دوم شیعه عثمان که کم کم با نام «عثمانی» یا «العثمانیه» تشخص یافت.

اصطلاح شیعه بطور عام در برابر اصطلاح عثمانی قرار داشت، اما این طور نبود که اطلاق این اصطلاح بر افراد بطور یک نواخت باشد.در میان شیعیان کسانی بودند که صرفا به عنوان افراد ضد عثمان و طرفدار امام به عنوان خلیفه مشروع شیعی نامیده می شدند.همین طور کسانی بودند که از اساس امام را منصوب از طرف رسول خدا (ص) دانسته و نوعی حق الهی برای امامت او قائل بودند.البته لزومی نداشت که اینان پیش از آن از همکاری با خلفای نخست خودداری کرده باشند، چه خود امام نیز به دلیل مصالح اسلامی در آن شرایط سکوت کرده و بارها این مطلب را گوشزد کرده بود.درباره عثمانیه نیز باید گفت: بنی امیه با حمایت خود از این نظریه که اصولا مشروعیتی برای امام (ع) قائل نبود، آن را در بخش اعظم جامعه اسلامی حاکم کردند.اما در عراق جز بصره، این نظر طرفدارانی نیافت، بلکه بر عکس در هر فرصت مناسب، اعتقاد به حقانیت علویان خود را در عرصه سیاست نشان می داد.حجاز نیز بطور کامل در اختیار امویان در نیامد، بلکه کوشید تا نظریه دیگری را که اکتفای بر شیخین بود حفظ کند.این تقسیم بندی در طی تحولات سیاسی و دینی در قرن اول تا سوم تغییرات کلی یافت.

mostafa saidi بازدید : 19 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

 

در ستیغ صبر[127]

بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام جفا شد. او را از حق و حقوق خویش محروم کردند. باغ فدک را از همسرش فاطمه زهرا به زور ستاندند. به در خانه اش آتش زدند و... و...

با همه این جفاها و حق کشی ها او دندان روی جگر گذاشت و صبر پیشه کرد. و شجاعانه خشم خویش رو فرو خورد که خود - به روایت از رسول اللّه صلی الله علیه و آله - می گفت:

اَشْجَعُ النّاسِ مِنْ غَلَبَ هَواهُ / شجاع ترین مردم کسی است که بر خواسته های خویش چیره باشد.(73)

و در پاسخ کسانی که از او می خواستند دست به شمشیر برد و در برابر غاصبان خلافت قد علم کند، با قاطعیت فرمود:

[128]

«ای مردم! امواج فتنه ها را با کشتی های نجات بشکنید و پیش روید؛ و از راهی که در نفرت از یکدیگر پیش گرفته اید، برگردید؛ و تاج های فخرفروشی به همدیگر را به خاک درافکنید. آن کسی رستگار شد که یا با بال و پر به پا خاست و یا گردن نهاد و بیاسود؛ این حکومت، آب گندیده ای است و لقمه ای که در گلوی خورنده اش گیر می کند، میوه چینی که آن را پیش از رسیدنش برداشت کند چون کشاورزی باشد که در زمین دیگری کاشت کند.

اگر سخن گویم، گویند که آزمندانه حکومت را خواهد و اگر سکوت کنم، گویند که از مرگ می هراسد! من و ترس از مرگ؟! آن هم پس از آن همه جهاد و جنگ؟! محال است محال.

به خدا سوگند که اُنس و اشتیاق پسر ابوطالب به مرگ بیشتر از آن اُنس و اشتیاقی است که بچّه شیرخوار به پستان مادرش دارد، بلکه من دانشی ناگشوده در دل دارم که اگر از آن دم زنم، چنان به خود می پیچید و می لرزید که ریسمان در درون چاهی عمیق و تاریک به خود می پیچد و می لرزد.»(74)

امام علی علیه السلام مصلحت اسلام و مسلمانان را که شرایطی ناخواسته آن را ساخته و پرداخته بود، در نظر داشت. ارتداد مرتدّان و تهدید روم و ایران را از نظر دور نداشت. قبایل عرب ها را خوب می شناخت و از این بسیار

[129]

می ترسید که نکند در اثر اختلافات هر قبیله ای به قبله ای غیر از قبله اسلام و قرآن روی آورد و در نتیجه بشود آن که نباید بشود. برای همین «خار در چشم و استخوان در گلو، صبر پیشه ساخت.»(75)

mostafa saidi بازدید : 19 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

اختلاف ودودستگیی که پس از گزینش امام علی - علیه السلام برای رهبری در میان مسلمانان پدید آمد کاملا بی سابقه بود وهرگز چنین اختلافی در دوران زمامداری سه خلیفه پیش بروز نکرد. درست است که خلیفه نخست با اختلاف ونزاع برگزیده شد وبا موج اعتراض از ناحیه کسانی که مقام رهبری را یک مقام انتصابی از جانب خدا می دانستند رو به رو گردید، ولی دیری نپایید که اوضاع رو به آرامی نهاد وگروههای مخالف، بنابر مصالح عالی اسلامی، لب فرو بستند وحقوق خود را نادیده گرفتند.

انتخاب دو خلیفه دیگر نیز هرچند بدون اختلاف نبود ولی چیزی نگذشت که غوغا فرو نشست وهر دو خلیفه بر اوضاع مسلط شدند. ولی پس از انتخاب علی - علیه السلام گروهی به مخالفت علنی با وی برخاستند وشکاف عمیقی در امت اسلامی پدید آوردند.

مخالفت آنان با حکومت علی - علیه السلام علل دیرینه داشت. گروهی از بستگان مخالفان به دست علی - علیه السلام در جنگها کشته شده بودند. از جمله، در روزهای بیعت، ولید بن عتبه به علی - علیه السلام گفت: پدرم در روز بدر به دست تو کشته شد ودیروز برادرم عثمان را حمایت نکردی، همچنان که پدر سعید بن العاص در روز بدر به دست تو کشته شد ومروان را نزد عثمان خفیف وسبک عقل شمردی. . . .

ولی آنچه به دست مخالفان بهانه داد دو مساله بود:

1 - الغای تبعیضات ناروا در تقسیم بیت المال.

2 - عزل فرمانداران ناشایست خلیفه پیشین.

این دو موضوع سبب شد که گروهی دنیا پرست وجاه طلب بر ضد امام - علیه السلام برخیزند واموال وثروت خود را که به ناحق گرد آورده بودند از قلمرو مصادره علی - علیه السلام نجات بخشند.

امام - علیه السلام می خواست که در دوران حکومت خود مردم را به عصر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بازگرداند وسیره وروش او را در امر رهبری، به طور مطلق، زنده کند. ولی متاسفانه پارسایی وپرهیزگاری دوران رسول خدا از میان مردم رخت بربسته، اخلاق عمومی دگرگون وشیوه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فراموش شده بود; تبعیضات ناروا در روان مردم وارکان جامعه رسوخ کرده وزمام امور به دست افراد ناصالح سپرده شده بود.

در شورای شش نفری عمر، عبد الرحمان بن عوف سرمایه دار قریش به علی - علیه السلام پیشنهاد کرد که اگر بر طبق کتاب خدا وسنت پیامبر وروش شیخین عمل کند وی با او بیعت خواهد کرد، اما علی - علیه السلام شرط او را نپذیرفت وگفت: برطبق کتاب وسنت وتشخیص خویش عمل می کنم، نه بر روش دو خلیفه پیشین. مقاومت امام در برابر عبد الرحمان سبب شد که آن حضرت دوازده سال از حکومت محروم گردد وعثمان زمام امور را به دست گیرد.

اکنون که امام علیه السلام زمام امور را به دست گرفته بود وقت آن رسیده بود که سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در تقسیم بیت المال احیاء کند. روش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در بیت المال این بود که هرگز آن را ذخیره نمی کرد وهمه را میان مسلمانان بالسویه تقسیم می کرد ومیان عرب وعجم وسفید وسیاه فرق نمی گذاشت.

خطبه حضرت علی (ع) پیش از تقسیم بیت المال

علی - علیه السلام پیش از دستور تقسیم بیت المال خطابه ای به شرح زیر ایراد کرد وگفت:

mostafa saidi بازدید : 25 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (1)

از زمانی که شماره های عربی و فارسی مجله گرامی فصلنامه «میقات حج» را دیده و خوانده ام، در صدد بودم که من نیز طبق مناسبت ها، مقالاتی بنویسم و تقدیم کنم، لیکن گرفتاریها این توفیق را از من گرفته است. تا اینکه اخیرا در شماره 25 «میقات حج» (فارسی) مقاله ای خواندم که لازم دانستم درباره آن توضیحی بدهم و به شبهه ای که برای خوانندگان ایجاد می کند، پاسخ دهم.

در آن مقاله دو قسمت بود که هر یک را جداگانه می آورم و درباره اش توضیح می دهم:

(1)

در شماره مزبور (25) فصلنامه، صفحه 84 در مقاله ای با عنوان «جامه کعبه معظّمه در طول تاریخ»، نوشته دکتر السید محمّد الدقن وترجمه آقای دکتر هادی انصاری، سابقه پوشش کعبه در زمان پیغمبر و خلفا (ابوبکر و عمر و عثمان) مطالبی آورده و نوشته است که آن را در کجا می بافتند و چگونه به مکّه می آوردند و کعبه را پوشش می دادند.

پس از آن چنین آورده است:

«امّا [حضرت] علی بن ابی طالب علیه السلام را هیچ یک از مورّخان یاد نکرده اند که جامه ای را بر کعبه قرار داده باشد. آنان علّت این مطلب را درگیری آن حضرت در جنگها و فتنه های داخلی، که دولت اسلامی را پس از قتل عثمان گرفتار نمود، دانسته اند.»(1)

مأخذ این نقل را در «پی نوشتها» به شماره 30 «اخبار مکّه» ازرقی، ج1، ص252 و 253» یادداشت کرده است.(2)

ازرقی مورّخ مکّه گفته است: «هیچ یک از مورّخان یادنکرده اند که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام جامه ای بر کعبه پوشانده باشد»، در حالی که در روایات درباره اهل بیت علیهم السلام عکس آن است.

در کتاب نفیس و معتبر «قرب الاسناد» تألیف محدّث ثقه بزرگوار عبداللّه بن جعفر حمیری از دانشمندان بزرگ ما در اواخر سده سوّم هجری و زنده در سنه 300 هجری، به سند خود از امام جعفر صادق علیه السلام و آن حضرت از پدرش امام محمّد باقر علیه السلام روایت کرده است که فرمود:

«علی علیه السلام پرده کعبه را همه ساله از عراق می فرستاد.»(3)

mostafa saidi بازدید : 20 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)
همان گونه که اشاره شد، پس از نهروان، امام کوشید تا مردم عراق را برای جنگ مجدد با شام بسیج کند، اما، شمار کسانی که حاضر به همراهی امام بودند اندک بود. امام ضمن خطبه های خود، از مردم خواستند تا همراهیش کنند، اما کمتر پاسخ مساعد دریافت می کردند. آن حضرت در خطبه ای فرمودند: «گرفتار کسانی شده ام که چون امر می کنم فرمان نمی برند، و چون می خوانم پاسخ نمی دهند. ای ناکسان!برای چه در انتظارید؟و چرا برای یاری دین خدا گامی بر نمی دارید؟دینی کو که فراهمتان دارد، غیرتی کو تا شما را به غضب آرد؟فریاد می خواهم و یاری می جویم، نه سخنم می شنوید نه فرمانم را می برید، تا آنگاه که پایان کار پدیدار گردد و زشتی آن آشکار. نه انتقامی را با شما بتوان کشید و نه با یاری شما به مقصود توان رسید. شما را از رفتن باز دارد، ناله در گلو شکستید و بر جای خویش نشستید. » (1) امام در خطبه ای دیگر فرمود: «ای مردم رنگارنگ، با دلهای پریشان و ناهماهنگ. تن هاشان عیان، خردهاشان از آنان نهان، در شناخت حق شما را می پرورانم، همچون دایه ای مهربان، و شما از حق می رمید چون بزغالگان از بانگ شیر غران. هیهات که به یاری شما تاریکی را از چهره عدالت بزدادیم، و کجی را که در راه حق راه یافته راست نمایم. » (2) و در خطبه ای دیگر فرمود: «ای مردمی که اگر امر کنم فرمان نمی برید، و اگر بخوانمتان، پاسخ نمی دهید. اگر فرصت یابید، فرو می مانید و اگر با شما بستیزند، سست و ناتوانید. اگر مردم بر امامی فراهم آیند، سرزنش می کنید و اگر ناچار به کاری دشوار در شوید، پای پس می نهید. بی حمیت مردم!انتظار چه می برید؟چرا برای یاری بر نمی خیزید و برای گرفتن حقتان نمی ستیزید. مرگتان رسد، یا خواری بر شما باد. به خدا اگر مرگ من بیاید، و به سر وقتم خواهد آمد، میان من و شما جدایی می اندازد، حالی که همنشینی تان را خوش نمی دارم، و با شما بودن چنان است که گویی یاوری ندارم. راستی شما چه مردمی هستید؟دینی نیست که فراهمتان آرد؟غیرتی ندارید تا بر کارتان وادارد؟شگفت نیست که معاویه، بی سر و پاهای پست را می خواند و آنان پی او می روند، بی آن که بدیشان کمکی دهد، یا عطایی رساند، و من شما را که اسلام را یادگارید و مانده مردم- دیندار- می خوانم تا یاری تان دهم و بهره از عطا مقرر گردانم و شما از گرد من می پراکنید و آتش مخالفت مرا دامن می زنید. . . آنچه بیشتر از هر چیز دوست دارم و مرا باید، مرگ است که به سر وقتم آید. » (3)

این سخنان، نمونه ای از سخنان فراوان امام است که در طی سالهای 39 و 40 هجری خطاب به مردم ایراد کرده اند. جملات مزبور نشان عزم راسخ امام در برابر قاسطین است. معاویه که بطور قطع از اوضاع عراق آگاهی داشته و ناظر سستی مردم آن ناحیه بود، مصمم شد تا با تجاوز به نواحی مختلف تحت سلطه امام در جزیرة العرب و حتی عراق، قدرت امام را تضعیف کرده و راه را برای گشودن عراق فراهم کند. معاویه هدف خود را از این حملات چنین بیان کرد: این قتل و تاراجها، مردم عراق را می ترساند و کسانی را که در زمره مخالفانند، یا تصمیم به جدایی دارند، در کار خود دلیر می گرداند. و آنان را که از کشاکشها بیمناکند به نزد ما فرا می خواند. (4) این حملات که اصطلاحا «غارات » نامیده می شده، هر از چندی انجام می یافته و در هر منطقه، شیعیان خالص آن حضرت به شهادت می رسیده اند. فهرستی از این غارات را ابو اسحاق ثقفی شیعی (م 283) در کتابی که در قرن سوم، با همین نام تالیف کرده، و خوشبختانه بر جای مانده، آورده است. دیگر مآخذ تاریخی نیز اخبار این تجاوزات را آورده اند.

mostafa saidi بازدید : 17 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

خورشید اسلام در سرزمین مکه طلوع کرد وپس از گذشت سیزده سال در آسمان یثرب ظاهر شد وبعد از ده سال نور افشانی در مدینه افول کرد، در حالی که افق نوی به روی مردم شبه جزیره گشود وسرزمین حجار وخصوصا شهر مدینه به عنوان مرکز دینی وثقل سیاست معرفی شد.

پس از درگذشت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، گزینش خلیفه به وسیله مهاجرین وانصار ایجاب کرد که مدینه مقر خلافت اسلامی گردد وخلفا با اعزام عاملان وفرمانداران به اطراف واکناف به تدبیر امور بپردازند واز طریق فتح بلاد وشکستن سدها وموانع، در گسترش اسلام بکوشند.

امیر مؤمنان علیه السلام که علاوه بر تنصیص وتعیین صاحب رسالت، از ناحیه مهاجرین وانصار برگزیده شده بود، نیز طبیعتا می بایست، همچون خلفای گذشته مدینه را مرکز خلافت قرار دهد واز همانجا به رتق وفتق امور بپردازد. او در آغاز کار خلافت از همین شیوه پیروی کرد وبا نامه نگاری واعزام افراد لایق وبرکنار کردن افراد دنیا پرست وایراد خطابه های آتشین وسازنده خود، امور جامعه اسلامی را اداره نمود ونظام اسلامی که در طی مدت بیست وپنج سال از آغاز خلافت ابوبکر در آن انحراف وکجیهایی پیدا شده بود در حال اصلاح بود که ناگهان مسئله «ناکثان »، یعنی پیمان شکنی کسانی که پیش از همه با او بیعت کرده بودند، رخ داد وگزارشهای هولناک وتکان دهنده ای به وی رسید ومعلوم شد که پیمان شکنان، به کمک مالی بنی امیه ونفوذ واحترام همسر پیامبر، جنوب عراق را تسخیر کرده اند وپس از تصرف بصره دهها نفر از یاران وکارگزاران امام علیه السلام را به ناحق کشته اند.

این امر سبب شد که امام علیه السلام برای تنبیه ناکثان ومجازات همدستان آنان، مدینه را به عزم بصره ترک گوید وبا سپاهیان خود در کنار بصره فرود آید. آتش نبرد میان سپاه بر حق امام ولشکریان باطل ناکثان مشتعل شد وسرانجام سپاه حق پیروز گردید وسران شورش کننده کشته شدند وگروهی از آنان پا به فرار نهادند وبصره مجددا به آغوش حکومت اسلامی بازگشت واداره امور آن به دست یاران علی علیه السلام افتاد واوضاع شهر ومردم حال عادی به خود گرفت وابن عباس، مفسر قرآن وشاگرد ممتاز امام، به استانداری آنجا منصوب شد.

mostafa saidi بازدید : 14 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)

استانداران امیرمؤمنان علیه السلام در مصر (5)

در تدین و دلیری «محمد بن ابی بکر» تردیدی وجود ندارد اما واقعیت این است که وی به امور نظامی و مسایل دفاعی واقف نبود، تجربه ای در خصوص جنگ و مقابله با مخالفان نیندوخته بود و زمانی که حضرت علی علیه السلام او را به مصر فرستاد، این سرزمین در آرامش نسبی به سر می برد و اکثریت اهالی این سامان از فرمان های این کارگزار امیرمؤمنان علیه السلام پیروی می کردند، جنگاوران معاویه و آتش افروزان مستقر در شام هم برای ستیز با اهل عراق و مقابله با یاران حضرت علی علیه السلام خود را برای جنگ صفین مهیا می کردند اما با یورش عمروعاص به مصر، و شرایط آشفته جدید روند مسایل اجتماعی و سیاسی مصر را دچار دگرگونی کرد .

قبل از نیرنگ معاویه و یورش عمروعاص به مصر، «محمد بن ابی بکر» ، «عبدالله بن قعین » و «کعب بن عبدالله » را برای درخواست کمک نزد امام و رهبر خویش فرستاد و توسط این دو پیک طی گزارشی آن حضرت را از اوضاع مصر باخبر کرد . چون امام از این ماجرا اطلاع حاصل کرد، مردم را به حضور در مسجد فراخواند و فریاد «الصلاة جامعة » که بیانگر وقوع حادثه مهمی بود، در شهر پیچید . چون اهالی اجتماع کردند، حضرت بر فراز منبر تشریف بردند و پس از ستایش خداوند و درود بر آخرین فرستاده اش و خاندان او فرمود:

«ای مردم اینک استغاثه محمد بن ابی بکر و یاران مصری شماست که با آن روبه رو هستید، روسپی زاده (عمروعاص)، خصم خدا و دوست دشمنان خداوند به سوی آنان یورش برده است، مبادا اهل ضلالت در کار باطلشان و پیمودن طریق طغیان از شما در کار حقتان بیشتر مجتمع و هماهنگی داشته باشند، آنها جنگ با شما و برادرانتان را شروع کرده اند، برای همدلی و امدادشان شتاب کنید . ای بندگان خدا، مصر بر شام برتری دارد و از آن بهتر است، برکات افزونتر و جمعیتی بیشتر دارد مبادا چنین سرزمینی را از دست بدهید که بقای مصر در قلمرو شما موجب قوتتان و سبب ضعف و زبونی دشمن است، به سوی «جرعه » (بین کوفه و حیره) بروید تا همه باهم فردا آنجا گردآئیم اگر خدا بخواهد» .

حضرت علی علیه السلام در این بیانات بر ضرورت حفظ مصر از سقوط تاکید نمود و یاران خود را به خاطر کوتاهی در دفاع از حق نکوهش کرد و معاویه و حامیانش را به عنوان آغاز کنندگان جنگ معرفی نمود . مورخان نقل کرده اند: امیرمؤمنان علیه السلام صبح روز بعد شخصا به «جرعه » رفت و تا نیمروز در آنجا ماند اما تنها صد نفر از کوفیان به آن محل آمدند، پس حضرت به کوفه مراجعت نمود و شبانگاه سران کوفه را فرا خواند تا در «دارالخلافة » اجتماع کنند، در این حال امام به حالت حزن و تالم خاطر فرمود:

«حمد خدای بر این کار که مقرر کرده و این عمل که مقدر فرموده و مرا دچار شما کرده است . ای گروهی که وقتی فرمان می دهم اطاعت نمی کنید و چون فرامی خوانم، اجابت نمی نمائید ... چرا از ثبات و جهاد در راه حق باز مانده اید که در این دنیا به ناحق مبتلای مرگ و خواری شوید، سوگند به خداوند اگر مرگ فرابرسد (که خواهد آمد) و مرا از شما جدا کند، از مصاحبتتان بیزارم و از دوریتان آزرده نیستم چه مردمی هستید که وقتی می شنوید دشمن وارد دیارتان می شود و به شما هجوم می برد نه به خاطر دین فراهم می شوید، و نه از سر غیرت و حمیت تکانی می خورید . موجب شکستی است که معاویه ستمگران محروم از خرد را بدون مقرری و کمک دعوت می کند و به هرکجا بخواهد می روند و من شما را که خردمندان قوم و بازمانده نیکان هستید، با وجود کمک و مقرری دعوت می کنم، به جای می مانید و نافرمانی می کنید و به خلاف می روید» .

mostafa saidi بازدید : 16 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)

امارت و لیاقت

حضرت علی (ع)، به تقاضای مردم که با اصرار زیادی توام بود، مقام خلافت را پذیرفت و نخست تصریح نمود که برنامه حکومتش، طبق قرآن و سنت رسول الله (ص) خواهد بود و عدالت و قانون را بدون در نظر گرفتن ملاحظات یا اصطکاک با منافع هر طایفه و گروهی اعمال می نماید; اکثریت مردم مصر به طور فعال به این انتخاب رضایت دادند و نمایندگانی از آنان، فعالانه برای عملی شدن این برنامه تلاش کردند و از روی شوق و علاقه برخاسته از ایمان و اعتماد، با آن حضرت، بیعت کردند; هر چند معتقد بودند خلافت برای آن حضرت از زمان رحلت رسول اکرم (ص) ثابت بود . دلیل اشتیاق مردم مصر در بیعت با نخستین امام، مبین این واقعیت است که بر اثر کوشش صحابه حضرت رسول اکرم (ص) در این سرزمین، افکار عمومی جهت اصلاح امور، چرخش جدی یافته و مصمم گردیدند که قوای خود را به سوی اسلام راستین سوق دهند; در واقع با نفوذ یاران باوفای حضرت علی (ع)، اوضاع به گونه ای متحول شد که مردم مصر و شیعیان دیگر نقاط جهان اسلام متوجه شدند، تنها امیرمؤمنان (ع) می تواند به عنوان رهبر، مورد قبول واقع شود و آرامش را در جامعه ایجاد کرده، از تحریفات امویان جلوگیری نماید و حقوق مظلومین را از ستمگران باز پس گیرد .

پس از اینکه مردم در مسجد مدینه با مولای مؤمنان علی (ع)، بیعت کردند، آن بزرگوار رئوس برنامه های خویش را برای مردم تشریح کرد و ضمن آنکه، حاکمان قبلی را ناحق و فاقد فضیلت خواند، وعده داد که نیکان و خوبان جایگاه راستین خویش را در جامعه بیابند و سپس مردم را به تقوای الهی سفارش نمود (1) فردای آن روز یعنی شنبه هیجدهم ذیحجه سال 36 هجری، حضرت به مسجد آمد و خطبه بسیار مهمی در خصوص برنامه های آینده خود که بر عدالت، فضیلت و شایستگی استوار بود، ایراد نمود و همین خطبه موجب گردید که دنیاطلبان و مقام خواهان از وی کناره گیرند و برای آن امام همام مشکلاتی فراهم کنند . در راستای اجرای این برنامه ها، در نخستین گام، حضرت، زمامداران عثمان را که در ایالات مختلف بودند، عزل نمود و امور حکومتی را به دست افراد صالح و متدین واگذار کرد . (2) روش حضرت با والیان قبلی این بود که، طی نامه ای به آنان می نوشت که از مردم بیعت گیرند و چون تصمیم به برکناری یکی از آنان داشت، از وی می خواست به مرکز حکومت - مدینه و سپس کوفه - بیاید، که بازگشت او، بیانگر تسلیم وی در برابر خلیفه مسلمین و بیعت مردم، بیانگر وفاداری اهالی آن منطقه نسبت به رهبر جامعه اسلامی بود .

mostafa saidi بازدید : 18 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)

مهمترین تصمیم سیاسی امام عزل فرمانداران خلیفه پیشین ودر راس آنان معاویه بود. علی علیه السلام از روز نخست که خلافت را پذیرفت تصمیم داشت کلیه فرمانداران عصر عثمان را، که اموال وبیت المال را در مقاصد واغراض خاص سیاسی خود مصرف می کردند یا آن را به خود وفرزندانشان اختصاص می دادند وحکومتی به سان حکومت کسری و قیصر برای خود بپا کرده بودند، از کار بر کنار سازد. یکی از اعتراضات امام علیه السلام بر عثمان ابقای معاویه بر حکومت شام بود ومردم این اعتراض را کرارا از زبان علی علیه السلام شنیده بودند.

امام در آغاز سال 36 هجری اشخاص برجسته وصالحی را برای حکومت در اقطار بزرگ اسلامی تعیین کرد. عثمان بن حنیف را به بصره، عمار بن شهاب را به کوفه، عبید الله بن عباس را به یمن، قیس بن سعد را به مصر وسهل بن حنیف را به شام اعزام کرد وهمگی، جز سهل بن حنیف که از نیمه راه برگشت، با موفقیت کامل به حوزه های فرمانداری خود وارد شدند وزمام کار را به دست گرفتند. (1)

عزل فرمانداران پیشین، خصوصا معاویه، در همان روزها وپس از آن مورد بحث بوده است. گروهی نزدیک بین وغیر آگاه از اوضاع وشرایط، آن را دلیل بر ضعف سیاسی ومملکت داری ونارسایی تدبیر حکومت علی علیه السلام دانسته اند ومی گویند چون علی علیه السلام اهل خدعه ومکر سیاسی نبود ودروغ وظاهر سازی را بر خلاف رضای الهی می دانست، از این جهت معاویه وامثال او را از حکومت عزل کرد ودر نتیجه با حوادث جانکاه رو به رو شد. ولی اگر او به ترکیب فرمانداران پیشین دست نمی زد وآنان را تا مدتی که بر اوضاع مسلط گردد بر مسندشان باقی می گذارد وسپس آنان را عزل می کرد، هرگز با حوادثی مانند جمل وصفین وغیره مواجه نمی شد ودر حکومت وفرمانروایی خویش موفقتر می بود.

mostafa saidi بازدید : 17 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)

چرا حضرت علی علیه السلام با سیاست تقسیم مساوی بیت المال، سبب بی مهری خواص به حکومت خود شد و با طلحه و زبیر کنار نیامد؟

1. سیاست تقسیم مساوی بیت المال و در نظر نگرفتن امتیازات شخصی و شرافت های قبیله ای، سیاستی کاملاً اسلامی و مطابق با قرآن و سنت نبوی بود.

2. اصولاً حضرت علی علیه السلام در حکومت خود، به خواص، خوش بین نبود و می فرمود: «خواص و اشراف، همواره بار سنگینی بر حکومت تحمیل می کنند؛ در روزگار سختی، کمتر به یاری حکومت می آیند و در اجرای عدالت، از همه ناراضی ترند؛ در خواسته هایشان، از دیگران، مصمم تر و در عطا و بخشش ها، کم سپاس ترند؛ به هنگام ندادن خواسته هایشان، عذرناپذیرتر و در برابر مشکلات، کم استوارترند». از نظر آن بزرگوار، عامه مردم، ستون های استوار دین، بر پادارنده اجتماعات پرشور مسلمانان و نیروهای ذخیره دفاعی به شمار می آمدند. بی تردید، با این دیدگاه، امکان ترجیح خواص وجود نداشت.

3. اگر حضرت علی علیه السلام خواص را بر عوام ترجیح می داد، ضمن عقب نشینی از ارزش ها و اصول اسلامی خود، به همگان اعلام می کرد که پیرو سیاست تبعیض آمیز حاکمان گذشته است و این چیزی بود که نه او می پسندید و نه مردم انقلابی آن زمان می پذیرفتند.

4. ترجیح خواص بر عوام، انبوه مردمی را که بارقه امید در دلشان درخشیده بود، از او و حتی اسلام و پیامبر صلی الله علیه وآله ناامید می کرد.

5. ترجیح خواص بر عوام، آنان را قدرتمند می کرد و امکان مشارکتشان را در توطئه های براندازی، فزونی می بخشید. این پدیده، در کنار از دست دادن حمایت پابرهنگان - که ره آورد قطعی سیاست عدم مساوات بود - نوعی خودکشی سیاسی به شمار می آمد.

6. طلحه و زبیر اگر چه در راه برپایی اسلام بسیار کوشیده بودند، اما پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله - به ویژه در اواخر دوره عثمان - به دنیا روی آورده، زندگی اشرافی و جاه طلبانه را برگزیده بودند. بنابراین، نحوه زندگی و مشی آنها در دوره پیشین، به همگان نشان می داد که نیروهایی ارزشی نیستند و برای احراز پُست در حکومت علوی، شایستگی ندارند. آنان در صورت رسیدن به پُست های اجتماعی و سیاسی، سیاست های خود را اجرا می کردند و مردم را به حضرت علی علیه السلام و حکومتش بدبین می ساختند؛ چنان که آن حضرت علیه السلام درباره آنان می گوید: «آنان هوای پادشاهی بر امت اسلامی را در سر می پروراندند».1

mostafa saidi بازدید : 22 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)

همچنانکه می دانیم اسلام تبعیضات عصر جاهلیت را از بین برد ولی بعدها این روش ناروا و دور از روح اسلام دوباره زنده گشت. قریش بواسطه سابقه ممتدی که در ریاست قبائل عربی داشتند، در دوران عثمان دوباره این تبعیضات را رواج بخشیدند بطوری که افراد فاقد همه گونه فضیلت و سابقه درخشان در اسلام، بصرف اینکه از قریش بودند، به بزرگترین شخصیتهای فداکار و مجاهد و دارای سابقه درخشان اسلامی برتری می فروختند...

امیرمؤمنان (ع) به این اختلافات و امتیازات عصر جاهلیت خاتمه داده فرمود:

«ذلیل و ستمدیده نزد من عزیز و ارجمند است تا آنگاه که حق او را از ظالم بازستانم، زورمند و ستمگر نزد من ناتوان است تا حق مظلوم را از او پس بگیرم.» (2)

سیاست عادلانه اقتصادی

امام در مورد سیاست مالی نیز، روش قاطعی در پیش گرفت. او در این زمینه با دو موضوع مهم روبرو بود: نخست ثروتهای کلانی که در دوران خلافت عثمان از راه نامشروع جمع شده بود . دوم روش تقسیم بیت المال.

علی (ع) طی نخستین خطبه هائی که در آغاز خلافت بمنظور روشن ساختن روش آینده خود، ایراد فرمود، اعلام کرد که تمام زمینهائی که عثمان بصورت «تیول» به این و آن داده و پولهای هنگفتی که به طبقه اریستو کرات بخشیده است، به بیت المال باز خواهد گرداند و نیز اعلام نمود که در تقسیم بیت المال از روش مساوات پیروی خواهد کرد.

امام در این خطبه فرمود:

mostafa saidi بازدید : 24 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)

وقایعی که در این زمان اتفاق افتاد و اقداماتی که توسط آنحضرت انجام شد به منظور اصلاح خرابیهای موجود در جامعه بود، البته در این راه امام با دشواریهایی مواجه بودند که به جهت اهمیت آنها در عنوان جداگانه ای، بدان می پردازیم. امام بیت المال را به صورت عادلانه بین مردم تقسیم نمودند و در سخنرانیهای خود سعی کردند تا مردم را از دنیاگرایی پرهیز دهند، فرمانداران پیشین از جمله معاویه عزل شدند، سیاست عدم کتاب حدیث لغو شد، به سنت پیامبر عمل شد و جلوی انحرافات دینی گرفته شد و... البته اینها آن بخش از اقدامات اصلاحی امام را که با زبان و اقدامات اجتماعی آرام بود تشکیل می داد و امام بخش دیگر آن از طریق جنگ بود که در عنوان مستقلی بدان پراخته می شود و اما توضیحی پیرامون اقدامات در بخش اول:

یکی از مشکلات اخلاقی جامعه که امام را سخت به خود مشغول داشته بود، دنیاگرایی، رفاه طلبی و فزون خواهی اعراب فاتح بود.این امر چنان آنان را از خود بیخود کرده بود که توان گفت، جنگ جمل محصول آن بود که امام حاضر نشد سهم طلحه و زبیر را از بیت المال بیش از دیگران بدهد.در چنین شرایطی امام، مصمم شد تا در طی خطبه های خود، در این باره به تفصیل سخن گفته و مردم را از دنیاگرایی پرهیز دهد.به همین قیاس، او طی نامه هایی به عمال خویش آنان را از نشستن سر سفره های رنگین که در دوره عثمان بسیار طبیعی شده بود نهی می کرد .اگر کلمات امام درباره مذمت دنیا یکجا فراهم آید کتابی مفصل خواهد شد. (1) نهج البلاغه مملو از این قبیل کلمات بوده و این حجم گسترده نشان می دهد که امام در این باره اصرار خاصی داشته است.ارائه الگوی نمونه انسان با تقوی را در خطبه معروف به خطبه همام می بینیم.در برخی از خطبه ها اما به صراحت مردم مخاطب خود را به دلیل دنیا طلبی سرزنش می کند: یاد مرگ از دلهای شما رفته است و آرزوهای فریبنده جای آن را گرفته.دنیا بیش از آخرت مالکتان گردیده و این جهان، آن جهان را از یادتان برده. (2)

mostafa saidi بازدید : 21 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)

الف) بیعت با علی علیه السلام *

پس از آشفتگی خلافت اسلامی در زمان عثمان و برقراری نظام طبقاتی جاهلی1 روز به روز بر مشکلات امر افزوده شد تا عثمان کشته شد؛ مردم مدینه، آنهایی که از دست مظالم عمّال و حکّام گذشته به تنگ آمده بودند2 بالاتّفاق از کوچک و بزرگ؛ زن و مرد؛ پیر و جوان؛ عرب و غیرعرب، به در خانه علی علیه السلام هجوم آوردند و یک صدا اعلام کردند یگانه شخصیّت لایق خلافت اسلامی، اوست و او باید خلافت را بپذیرد.3 به قدری اصرار و ازدحام و اظهار رضایت کردند که خودش می فرماید: «چیزی نمانده بود فرزندانم زیر دست و پای مردم پامال شوند...»:

«وَ بَسَطْتُمْ یَدِی فَکَفَفْتُها، وَ مَدَدْتُموها فَقَبَضْتُها، ثُمَّ تَداکَکْتُمْ عَلَیَّ تَداکَّ الاْءِبِلِ الْهِیمِ عَلی حِیاضِها یَوْمَ وِرْدِها، حَتَّی انْقَطَعَتِ النَّعْلُ، وَ سَقَطَ الرِّداءُ، وَ وُطِئَ الضَّعیفُ، وَ بَلَغَ مِنْ سُرورِ النّاسِ بِبَیْعَتِهِمْ اِیّایَ اَنِ ابْتَهَجَ بِهَا الصَّغیرُ، وَ هَدَجَ اِلَیْهَا الْکَبیرُ، وَ تَحامَلَ نَحْوَها الْعَلیلُ، وَ حَسَرَتْ اِلَیْها الْکِعابُ.4؛ شما دست خود را برای بیعت باز می کردید و من به عکس، به علامت امتناع از قبول، دست خود را می بستم. ولع و تشنگی نشان دادید مانند شتران تشنه که به آب می رسند. ازدحام به قدری بود که کفش ها از پاها و رداها از دوش ها افتاد. ضعفا، پامال شدند. مردم مدینه و کسانی که حاضر به بیعت بودند آن قدر اظهار خوشحالی و بهجت کردند تا آنجا که کودکان به پیروی از بزرگان غرق در شادی بودند. پیران شکسته و سالخورده با کمال ضعف و ناتوانی آمدند که بیعت کنند. بیماران با مشقّت فراوان از بستر بیماری به خاطر بیعت حرکت کردند و آمدند. حتّی زنان و دختران برای بیعت کردن سر از پا نمی شناختند.»5

برخی از عواملی که حضرت از پذیرش خلافت امتناع می ورزید، عبارتند از:

الف) از بین رفتن زمینه برای اصلاحات و سامان بخشیدن به نظام فرو پاشیده سیاسی؛

ب) نامناسب بودن جوّ عمومی پس از قتل عثمان؛

ج) عدم آمادگی مردم برای پذیرش آرمان های اصیل اسلامی؛

د) فقدان امکانات و نیروهای کافی برای اداره امور کشور.

فلسفه پذیرفتن خلافت

علی علیه السلام فلسفه پذیرفتن خلافت را بعد از عثمان، به هم خوردن عدالت اجتماعی و منقسم شدن مردم به دو طبقه سیرِ سیر و گرسنه گرسنه ذکر می کند و می فرماید:

«لَوْلا حُضورُ الْحاضِرِ، وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجودِ النّاصِرِ، وَ مَا أَخَذَاللّه ُ عَلَی الْعُلَماءِ اَنْ لایُـقارُّوا عَلی کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لاسَغَبِ مَظْلُومٍ، لألْقَیْتُ حَبْلَها عَلی غارِبِها، وَ لَسَقَیْتُ آخِرَها بِکَأْسِ أوَّلِها...6؛ اگر نبود که عدّه ای به عنوان یار و یاور به درِ خانه ام آمدند و بر من اتمام حجّت شد؛ دیگر این که خداوند از دانایان و روشن ضمیران عهد و پیمان گرفته که هر وقت اوضاعی پیش آید که گروهی آن قدر اموال و ثروت ها و موهبت های الهی را به خودشان اختصاص بدهند و آن قدر بخورند که از پرخوری بیمار شوند و عدّه ای آن قدر حقوقشان پایمال شود که مایه سدّ جوعی هم نداشته باشند؛ در همچو اوضاع و احوال، این دانایان و روشن ضمیران نمی توانند بنشینند و تماشاچی و حدّاکثر متأسّف باشند. اگر همچو وظیفه ای را در حال حاضر احساس نمی کردم، کنار می رفتم و افسار خلافت را در دست نمی گرفتم و مانند روز اوّل، پهلو تهی می کردم...»

تعداد صفحات : 12

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 231
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 41
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 337
  • باردید دیروز : 93
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 452
  • بازدید ماه : 759
  • بازدید سال : 1,595
  • بازدید کلی : 19,675