loading...
امام علی علیه السلام
mostafa saidi بازدید : 10 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

جنگ جمل

حضرت علی علیه السلام در دورانِ حکومتِ خود، با سه نبرد سخت و سهمگین روبه رو شد. در نبرد نخست، جمل، امام علی علیه السلام با پیمان شکنانی همانند طلحه و زبیر و جمعی دیگر از بزرگان و خواص که نتوانستند طعم تلخ عدالت را تحمل کنند، روبه رو بود. این گروه پیش از همه با علی پیمان بستند و امامت او را پذیرفتند و بعد به دلیل ریاست طلبی و خودخواهی، آن بیعت را شکستند و با بازیچه قرار دادن اُمّ المؤمنین عایشه، نبردی خونین به راه انداختند و در نهایت سرکوب شدند.

جمل، دردناک ترین نبرد

صحنه جنگ جمل، از دزدناک ترین صحنه ها برای مظهر حق، حضرت علی علیه السلام بود؛ زیرا برای نخستین بار در تاریخ اسلام، دو لشکری در مقابل هم صف کشیدند که همگی به توحید و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و حقانیت معاد گواهی می دادند، همه نماز می خواندند و شعار اللّه اکبر سر می دادند. در آن سوی میدان، اُم المؤمنین عایشه به همراه صحابیان بزرگی هم چون طلحه و زبیر بودند و در این سوی میدان، یاران معروف و با سابقه رسول خدا، هم چون عمار یاسر، مالک اشتر و محمد بن ابی بکر قرار داشتند. به همین دلیل، علی علیه السلام تمام سعی و تلاش خود را صرف جلوگیری از وقوع جنگ و خونریزی نمود و به هدایت و راهنمایی آنان پرداخت.

عدالت حضرت علی علیه السلام

حضرت علی علیه السلام پس از پذیرش رهبری جامعه، دو کار مهم انجام داد: یکی لغو تبعیض در تقسیم بیت المال و رعایت دقیق عدالت اسلامی بود و دیگری عزل فرمانداران و کارگزاران خلیفه پیشین. حضرت مقاصد خویش را این گونه بیان کرد: «آگاه باشید که هر کس از مهاجر و انصار و اصحاب رسول خدا که خیال کند به خاطر همنشینی با رسول خدا بر دیگران برتری دارد، باید بداند که برتری و دریافت مزد، در روز قیامت در پیشگاه خداست.... شما همگی بندگان خدا هستید و مال هم مال خداست و میان همه شما به طور مساوی تقسیم می شود.... هر کس از شما زمین و املاک یا مالی از اموال خدا را تصاحب کرده، همه باید به بیت المال بازگردانده شود؛ هرچند با آن اموال، زنان را به همسری و ازدواج درآورده باشید». این سخنرانی، دنیاپرستان را آشفته خاطر کرد و کینه ها را در دل ها جای گیر ساخت.

صبر حضرت علی علیه السلام

در جنگ جمل، تمام تلاشِ امیرمؤمنان علیه السلام این بود که به هدایت و راهنمایی سپاه دشمن بپردازد، تا اسلام و مسلمانان را از نتایج سود جنگ و تفرقه نجات دهد. ایشان برای رسیدن به این هدف مقدس که دعوت به حق بود، به طور مستقیم وگاه توسط یارانِ صاحب نفوذ خویش، به مذاکره با سران آن ها پرداخت. اما به طور کلی نتوانست از آتش جنگی که در حال فروزش بود، جلوگیری کند. برخوردهای مسالمت آمیز حضرت علی علیه السلام تا جایی پیش رفت که عده زیادی از یارانش، از تحمل و صبر وی در مقابل دشمن شکایت نمودند و یکی از یارانش به وی گفت: یا اجازه بده با دشمن بجنگیم یا میدان را ترک خواهیم کرد. حضرت در جواب اصحابش فرمود: «به خدا سوگند یک روز هم جنگ را به عقب نینداختم، مگر به دلیل این که عده ای به من بپیوندند و در نتیجه هدایت شوند و در تاریکی شب گمراهی شان به سوی فروغ هدایتم بیایند، و این کار برایم دوست داشتنی تر است تا این که آنان را در حال گمراهی شان بکشم؛ هر چند در نتیجه گناهانشان باشد».

mostafa saidi بازدید : 21 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

 

اندیشه سیاسی علوی در نامه های نهج البلاغه نامه (1)

گویا عایشه از اوّل از طرفداران عثمان یا بی طرف بود؛ ولی چه شد که ناگهان به مخالفان عثمان پیوست و تحریکات دامنه داری علیه او به راه انداخت. امیرالمؤمنین علیه السلام درباره اش فرمود:

«و کانَ عائشةَ فیهِ فلتةُ غضبٍ(1)».

«و عایشه به طور ناگهانی در مورد عثمان خشم گرفت».

آیا خشم او انگیزه الهی و مردمی داشت؟ اگر چنین باشد باید بر او و بر خشمش آفرین گفت. اگر انگیزه اش خیر؛ و نیّتش خالص بود، چرا با حکومتی که هم وجهه نیرومند الهی داشت و هم وجهه بسیار ارزشمند مردمی، به مخالفت برخاست و چرا بلافاصله بعد از کشته شدن عثمان به همراه طلحه و زبیر -که دستهایشان به خون وی آلوده بود- به خوانخواهی وی برخاست و چرا با پول و سرمایه یعلی بن منیّه -که سر از یک میلیون درهم و یکصد شتر(2) درمی آورد- و به تشویق وی از رفتن به دمشق منصرف شدند و راه بصره را در پیش گرفتند و عملاً به تقویت حکومت گستاخ و متخلّف معاویه و به تضعیف حکومت عدل و مردمی علوی برخاستند؟ آیا می توان به اینگونه مخالفت ها و موافقت ها، خوشبینانه نگریست و دست های پیدا و ناپیدای بنی امیّه را در شورش خائنانه و ظالمانه آنها نادیده گرفت؟

«یعلی» از دست نشانده های عثمان و حاکم یمن بود(3). او چگونه در مکه بر سر راه عایشه و طلحه و زبیر -مهره های اصلی فتنه- قرار گرفت و آن سرمایه کلان را برای تأمین بودجه جنگی از کجا آورده بود؟ آیا از زد و بندهای خودش بود یا معاویه در اختیارش قرار داده بود، تا هم آتش فتنه روشن بماند و هم دود آن به چشم بنی امیّه - و مخصوصا قهرمان حیله باز آنها یعنی معاویه- نرود. راستی اینها چگونه توانستند به هنگام حرکت از مکه به سوی بصره ششصد نیروی سواره با خود به حرکت درآورند(4)؟

امام علی علیه السلام همان کسی بود که برای جلوگیری از قتل عثمان، عده ای -از جمله حسنین علیهماالسلام - را به پاسداری و حراست او مأمور کرد و عده ای نیز به پیروی آن بزرگوار کسان خود را برای حفظ جان عثمان به درِ خانه او فرستادند. آنهایی که تصمیم به قتل عثمان گرفته بودند، از خانه همسایه ها بر او هجوم بردند و خون او را ریختند و از این ماجرا، امیرالمؤمنین علیه السلام واله و غمگین گشت(5)؛ زیرا می دانست که ریخته شدن خون عثمان، زمینه ساز آشوب ها و فتنه ها و مشکلاتی برای امّت است و از این پس، اهل بیت و عاشقان حق و حقیقت و فضیلت با گرفتاری های بزرگی روبه رو خواهند شد.

علی علیه السلام همان کسی بود که به پاس احترام پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله ، محمد بن ابوبکر را مأمور کرد که پس از افتادن هودج عایشه از روی شتر، به سراغ او رود و از او احوالپرسی کند. محمد دست به درون هودج برد و عایشه فریاد زد که کیستی؟ گفت: نزدیک ترین و مبغوض ترین افراد نزد تو می باشم. علی مرا فرستاده که از حال تو جویا شوم. آیا آسیبی ندیده ای؟ گفت: آسیب مهمی ندیده ام(6).حضرتش که دستهای توطئه های مرموز و آشکار را پیرامون عایشه که هر روزی به رأی و رویه جدیدی روی می آورد مشاهده می نمود، تنها پس از زدن چوبدستی خود به هودج وی فرمود:

«ای حمیرا! آیا پیامبر خدا تو را به این کار مأمور کرده بود؟ مگر او به تو دستور نداده بود که در خانه ات بنشینی؟ به خدا! آنهایی که نوامیس و عقیله های خود را در خانه ها صیانت کردند و تو را آواره شهر و دیار ساختند و در دید توده مردم قرار دادند، نسبت به تو کمال بی انصافی را کردند(7)».

آنگاه در نهایت بزرگواری، محمد بن ابوبکر (برادر پدری عایشه) را مأمور کرد که او را به خانه صفیه - دختر حارث بن طلحه عبدی- ببرد(8) تا در آن جا بیاساید و در موقع مناسب، او را محترمانه به مدینه بازگرداند.

با بر زمین افتادن هودج عایشه در جنگ جمل و خارج شدن او از صحنه کارزار، صحنه زد و خورد و کشت و کشتار، ورق خورد و طولی نگذشت که عبداللّه بن زبیر -که خود از آتش بیارهای معرکه بود- به دست توانای مالک اشتر نقش زمین شد. عبداللّه چنان زیر دست و پای مالک، ناتوان و از زندگی نومید شده بود که فریاد زد:

اقتلونی و مالکا و اقتلوا مالکا معی

«من و مالک را بکشید. مالک را با من بکشید».

اما جنگ آن چنان مغلوبه شده بود که نه صدای او به گوش کسی می رسید و نه کسی را یارای آن بود که کمکش کند. گرد و غبار غلیظ، چشم ها را از دیدن عاجز کرده و همه را دستخوش هیجان و حیرت و اضطراب کرده بود(9). به هر حال عبداللّه به سختی از مرگ نجات یافت.

آنچه برای همه مایه عبرت بود و درس هایی ماندگار به اهل بصیرت می داد، حکمت و سیاست والای علوی بود که هدفی جر خاتمه دادن به فتنه، با کمترین تلفات و ضایعات، نداشت. حضرتش مردم بصره را با فرو نشستن آتش جنگ سرزنش کرد و آنها را با ندای «یا جُند المرأة» و «یا أتباع البهیمة» به اخلاق نااستوار بردگان و دورویی شوم منافقان و نااستواری در راه دین و گریز از وحدت و اتفاق و روی آوردن به دودستگی و شقاق، مورد انتقاد و نکوهش قرار داد و این در روز پنجشنبه، دهم جمادی الآخرة سال 36 هجری بود که پیروزمندانه وارد بصره شده بود(10) و بر خلاف دیگر فاتحان میادین جنگ و کشورگشایان که با ورود به شهر دشمن، عربده فتح و پیروزی سرمی دهند، او به حال مردم، حسرت می خورد و می کوشید که با مغلوبین و شکست خوردگان -مخصوصا عایشه- به بهترین وجه ممکن، رفتار کند.

به همین جهت بود که عبداللّه بن عباس را نزد عایشه فرستاد تا او را برای بازگشت به مدینه مهیا سازد. عبداللّه بدون اجازه به خانه محل اقامت او وارد شد و نشست. عایشه گفت: بر خلاف سنت رفتار کردی؛ چراکه بدون اجازه ما وارد شدی و بدون دستور ما بر فرش ما جلوس کردی. عبداللّه گفت: اگر در خانه ای که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برایت به جای گذاشت، می نشستی، ما بدون اجازه وارد نمی شدیم و بدون دستور، بر فرشت، جلوس نمی کردیم. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمان داده است که بی درنگ خود را برای بازگشت به مدینه آماده کنی. عایشه گفت: از آنچه می گویی امتناع دارم و مخالفت می کنم. ابن عباس به محضر امیرالمؤمنین علیه السلام بازگشت و پاسخ عایشه را گزارش کرد. حضرت او را بازگرداند تا به عایشه اعلام کند که چاره ای جز بازگشت به مدینه ندارد. عایشه اجابت کرد و آماده بازگشت شد(11).

روز بعد امیرالمؤمنین علیه السلام به همراه حسنین علیهماالسلام و دیگر فرزندان و برادرزادگان و جوان هایی از بنی هاشم و گروهی از شیعیان هَمْدان نزد عایشه آمدند. گروهی از زنان با دیدن حضرت فریاد زدند: «ای کشنده دوستان!». حضرتش در نهایت بزرگواری فرمود: «اگر من کشنده دوستان بودم، اکنون کسانی را که در این خانه پنهان شده اند، می کشتم»؛ آنگاه اشاره به اتاقی کرد که مروان بن حکم، عبداللّه بن زبیر و عبداللّه بن عامر(حاکم عثمان در بصره)(12) و... در آنجا پنهان شده بودند. همراهان حضرت، شمشیرها را آماده کردند تا مبادا این افراد از پناهگاه خارج شوند و به حضرت حمله کنند.

عایشه بعد از گفتگوی بسیار عرض کرد که دوست می دارم همراه تو باشم و در جنگ با دشمنان، تو را یاری دهم. حضرت فرمود: بلکه باید به همان خانه ای بازگشت کنی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تو را در آن خانه به جای گذاشت.

mostafa saidi بازدید : 16 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

در جنگ جمل بنی امیّه در کنار ام المؤمنین عایشه، طلحة بن عبیداللّه و زبیر بن عوام رو در روی سپاه خلیفه ی وقت، علی علیه السلام ایستادند. گرچه در منابع تاریخی و روایی تصریح شده است که عایشه، طلحه و زبیر در شورش بر ضد عثمان نقش مهمی ایفاء کردند، ولی کمتر کسی درصدد برآمده است تا نحوه ی پیوستن بنی امیّه به اصحاب جمل را بررسی نماید. این پژوهش بر آن است که چگونگی در کنار هم قرار گرفتن بنی امیّه و اصحاب جمل را تبیین کند.

واژه های کلیدی: جنگ جمل، معاویه، طلحه، زبیر، بنی امیّه.

جنگ جمل نخستین پیکار بزرگی بود که میان دو گروه از مسلمانان روی داد. این جنگ در آغاز خلافت حضرت علی علیه السلام در گرفت. اکثریت قریب به اتفاق مورّخان علّت برپایی جنگ یاد شده را مخالفت طلحه و زبیر با علی علیه السلام ، به بهانه ی خونخواهی عثمان ذکر کرده اند. با آن که دشمنی طلحه، زبیر و عایشه با عثمان و تلاش آنان در برافروختن آتش فتنه بر ضد او امری آشکار بود، ولی بنی امیّه به آسانی با آنان هم آوا شدند و بر ضد حکومت مشروع علی علیه السلام دست به اقدام مسلحانه زدند.

دشمنی عایشه، طلحه و زبیر با خلیفه ی سوم، عثمان

عایشه از نخستین کسانی بود که زبان به طعنِ عثمان گشود. او بر ضد عثمان، چنین گفت: «اقتلوا نعثلاً فقد کفر» که بسیار معروف است.1 طلحه نیز در پاسخ به درخواست کمک از جانب عثمان، گفت: «لا واللّه حتی تعطی بنو امیه الحق من أنفسها»2 بعضی از مورّخان نیز نام زبیر را در ردیف کسانی ذکر کرده اند که در شورش بر ضد عثمان نقش داشتند.3 مروان بن حکم، در نخستین اقدام جنگی در پیکار جمل تیری به سوی طلحه رها کرد و گفت: «لا أَطْلُبُ بثاری بَعْدَ الیومِ».4 سعید بن عاص نیز به مروان گفته بود: «اگر به دنبال قاتلان عثمان هستید، باید آنان را در میان سپاه خود جست وجو کنید».5 در چنین شرایطی چه چیز موجب شد تا بنی امیه اصحاب جمل را یاری دهند؟ چرا مروان بن حکم و سایر بنی امیه به جای شام، سر از مکه درآوردند؟ و یا چرا یعلی بن منیه، والی عثمان در یمن، اموال بیت المال را در اختیار اصحاب جمل نهاد؟ به نظر نگارنده، پاسخ پرسش های یاد شده در اقدامات معاویة بن أبی سفیان در قبل و پس از مرگ عثمان نهفته است.

نقش معاویة بن أبی سفیان

معاویة بن أبی سفیان از زمان خلیفه ی دوم تا زمان وقوع قتل عثمان تقریبا مدت هفده سال در شام بدون مزاحمت هیچ رقیبی حکم فرمایی داشت. او پیوسته تلاش می کرد تا اهالی شام با عراق و حجاز ارتباط اندکی داشته باشند.6 او می خواست تا مردم شام، اسلام را از منظر او ببینند. معاویه آیات قرآن را مطابق با خواسته های خویش تفسیر و تأویل می کرد.7 و در صدد بود تا سیادت بنی امیّه را إحیاء کند، سیادتی که اسلام آن را زیر پا نهاده بود.8 تمایلات درونی او برای کسب قدرت و سلطه بر سرزمین های اسلامی حتّی در زمان خلیفه ی دوم، عمر، قابل پیش بینی بوده است. ذهبی (د 748 ق) نوشته است: «قال المدائنی: کان عمر اذا نظر إلی معاویة قال هذا کسری العرب».9

موضعِ معاویه در برابر شورش عمومی بر ضد عثمان

عثمان پس از مواجهه با شورش عمومی، از استانداران خویش که معاویه نیز یکی از آنها بود، درخواست کمک کرد، امّا معاویه در یاری او تعلل ورزید و پس از درخواست های پی در پی عثمان، او لشکری را به فرماندهی یزید بن أسد با توصیه به عدم ورود به مدینه، گسیل داشت. ابن شَبَّه (د 262 ق) روایات متعددی آورده است که ثابت می کند، معاویه به سپاه خود دستور داد تا در ذی خُشُب و یا وادی القری اردو بزنند و وارد مدینه نشوند.10 ابو ایوب انصاری در پاسخ نامه ای به معاویه نوشت: «و ما نحن و قتل عثمان، إنَّ الذی تربص بعثمان و ثبط یزید بن أسد و أهل شام فی نصرته لأنَت و إنَّ الذین قتلوه لغیر الانصار».11

معاویه با فرستادن چنین سپاهی دو خواسته را دنبال می کرد: نخست آن که به مردم شام وانمود کند که به خلیفه یاری رسانده و در کمک به او کوتاهی نکرده است؛ دوم از همین راه اخبار حوادث مدینه را در کوتاهترین زمان به دست آورد. او پس از آگاهی از خلافت علی علیه السلام ، بی درنگ دست به اقداماتی زد که می توان آن را زمینه ساز پیکار جمل دانست.

mostafa saidi بازدید : 12 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

نظر به وقوع جنگ جمل در نخستین سال حکومت و خلافت ظاهری امام علی بن ابی طالب(ع) در جمادی الاولی سال 36 هجری قمری و ایجاد چالش سترگ در برابر حکومت حق طلبانه و عدالت جویانه آن حضرت، از سوی عده ای از معاریف و سرشناسان قوم و تأثیر منفی و نامطلوب آن در روند خلافت اسلامی و عقاید و باورهای مسلمانان، برآن شدیم این پدیده شوم و نامیمون را از بعد تاریخی مورد بررسی قرار داده و داوری صحت و سقم رفتار و کردار عاملان و عناصر اصلی آن را بر عهده خوانندگان ارجمند گذاریم، شاید عبرتی باشد برای فتنه جویان عصر ما.

آغاز خلافت و حکومت امیرمؤمنان(ع)

عثمان بن عفان، سوّمین خلیفه مسلمانان، پس از قریب به دوازده سال خلافت و حکومت، به خاطر رویکرد به اشرافی گری و دوری از سیره و سنّت نبوی توسط او و درباریانش و رفتار ظالمانه و اجحاف آمیز عاملان و استانداران او در مناطق مختلف اسلامی با مردم، روز به روز مقبولیت خود را از دست داده و با نارضایتی و نفرت عمومی روبرو گردید و سرانجام با قیام یکپارچه مسلمین از مناطق مختلف مصر، عراق، یمن و حجاز و تحصن بسیاری از آنان در مدینه منوره مواجه شد و در این میان بحث خلع و استعفای او از خلافت مطرح و از سوی انقلابیون به طور جد درخواست گردید و چون او از این کار خودداری می کرد، انقلابیون خشمگین حلقه محاصره را تنگ تر کرده و به خانه اش نزدیکتر شدند.

از آن سو، افرادی چون مروان بن حکم ، سعید بن عاص، مغیرة بن أخنس، عبداللّه بن ربیعه، عبدالرحمن بن عوام و جمعی از خویشان و اطرافیان عثمان، بر خلاف نظر او که معتقد به آرامش و عدم خشونت بود، با انقلابیون، معترضان و محاصره کنندگان رفتار ناپسندی داشته و با آنان به شدت برخورد کرده و حتّی قصد درگیری نظامی با آنان داشتند که عثمان بن عفان، آنان را از این عمل بازداشت.

ولی این گونه عکس العمل های اطرافیان او تأثیرات منفی بر جای گذاشته و سرانجام تعدادی از محاصره کنندگان، شکیبایی و خویشتن داری از دست داده و به سراپرده عثمان هجوم و وی را در قصرش به قتل رساندند.(1)

این واقعه، در هیجدهم ذی حجّه سال 35 هجری قمری در مدینه منوّره روی داد. پس از قتل وی، تا سه روز اجازه دفنش را نمی دادند تا این که حضرت علی (ع) میانجیگری کرده و زمینه دفنش را فراهم نمود.(2)

mostafa saidi بازدید : 18 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (1)

 

به بهانه دهم جمادی الاولی، وقوع جنگ جمل

جایگاه خطیر

وابستگی به مقامات عالی رتبه از رانت ها و امتیازهایی است که خواسته یا ناخواسته نصیب بعضی افراد می گردد. همسر رهبر، دختر رئیس جمهور، عروس حاکم و ... عنوانی است که چه بسیار افرادی را حتی بدون داشتن شایستگی لازم، بر صدر نشانده است.

اول شخص مدینه علاوه بر داشتن مقام و منصب ظاهری حکومت، پیامبر خدا هم هست و همه مسلمانان به ایشان عشق می ورزند و نه تنها ایشان، بلکه خاک پای بستگانش را نیز توتیای چشم خویش می کنند. افراد خانواده و نزدیکان این رهبر عظیم الشأن در چشم دیگران حشمت و جلال دارند و الگو و اسوه اند؛ علاوه بر آن همسران رسول خدا به مقام «مادر مؤمنان» هم مشرّف گشته اند(1) و مردان مسلمان باید حرمت مادری را پاس بدارند و چشم انتظار مهر و عطوفت مادری آنان باشند.

مقام متعالی، تکلیف متقابل

در مکتب انسان ساز اسلام، احراز هر مقام و موقعیتی با تحمل بار سنگین مسئولیت متناسب با آن همراه است. اگر مقام همسری رسول خدا و مادریِ مؤمنان در جامعه حرمت دارد، صاحب این مقام در نزد خدا نیز مسئولیت بیشتر دارد. برخی از همسران پیامبر متوجه این نکته باریک و دقیق نبوده و فقط انتظار حرمت و استفاده از موقعیت را داشتند. آنها نزد خود می گفتند ما باید از همسران قیصر و کسرا هم محترم تر و بهره مندتر باشیم چه اینکه قیصر و کسرا فقط دارای مقام دنیایی اند و همسر ما علاوه بر مقام حکومت، محبوب ترین بنده خدا و بلندمرتبه ترین مخلوق اوست و ما مونس و همنشین چنین مقامی هستیم.

در اوضاع نابسامان اقتصادی مدینه، زندگی مادران مؤمنان نیز به سختی می گذشت و همه در انتظار گشایش بودند که غنایمی نسبتا فراوان از جنگ ها به دست آمد. زنان پیامبر در پوست خود نمی گنجیدند و

خیال می کردند رسول خدا با سهمی از این غنایم، برای آنان امکانات رفاه و آسایش فراهم خواهد کرد و آنان به تناسب مقام معنوی، از مظاهر مادی هم بهره مند می شوند. بعضی از آنان کنیز طلب کردند و بعضی لباس حریر گران قیمت و دیگری، اثاثیه منزل؛ ولی با تقسیم غنایم از جانب رسول خدا، امیدها رنگ باخت و اعتراض ها نمود یافت.

رسول خدا(ص) از اعتراض همسران دلگیر گشت و از آنان کناره گرفت و در نهایت، خداوند همسران پیامبرش را بین انتخاب مقام همسری رسول خدا(ص) و تکلیف متقابل یا بهره مندی از نعمت های دنیا و جدا شدن از پیامبر مخیّر کرد(2) و تکلیف متقابل را بدین مضمون تفسیر کرد:

«ای زنان پیامبر که از حرمت همسری رسول خدا بهره مندید، اگر قدر این جایگاه ارزشمند را بدانید و به لوازم آن پای بند باشید و حرمتش را حفظ کنید، خداوند اجر و پاداش دوچندان به شما خواهد داد و اگر با رفتار زشت و ناپسند خود این جایگاه را خدشه دار کنید، عذابی دوچندان در انتظار شماست. ای

همسران رسول خدا، اهمیت جایگاه خود را بشناسید و هنگام سخن گفتن به ناز و کرشمه سخن مگویید که افراد مریض در شما طمع کنند و خانه نشینی اختیار کنید (و از سردمداری جریانات اجتماعی و سیاسی بپرهیزید) و به رسم جاهلان در انظار ظاهر نشوید که ظاهر و آرایش و لباس و راه رفتن شما مانند برجی همه نگاهها را به خود جلب کند. اوامر خدا را اطاعت کنید و طهارت خاندان نبوت را حفظ نمایید. آیات خدا که در خانه هایتان بر قلب رسول خدا نازل می شود، متذکر گردید و به حکمت، آراسته شوید و زینت رسول خدا باشید.»(3)

mostafa saidi بازدید : 28 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

 

تاریخنگاران برآنند که طلحه به دست مروان بن حکم از پای در آمد. توضیح آنکه وقتی طلحه سپاهیان را در هزیمت وخود را در معرض هلاک دید، راه فرار را برگزید. در این هنگام چشم مروان بر او افتاد وبه خاطرش آمد که وی عامل مؤثر در قتل عثمان بوده است. لذا با پرتاب تیری او را از پای در آورد. طلحه احساس کرد که این تیر از اردوگاه خودش به سوی او پرتاب شد. پس، به غلام خود دستور داد که وی را فورا از آن نقطه به جای دیگر منتقل سازد. غلام طلحه سرانجام او را به خرابه ای از خرابه های متعلق به «بنی سعد» منتقل کرد. طلحه، در حالی که خون از سیاهرگ او می ریخت، گفت: خون هیچ بزرگی مثل من لوث نشد. این را گفت وجان سپرد.

قتل زبیر

زبیر، دومین آتش افروز نبرد جمل، وقتی احساس شکست کرد، تصمیم به فرار به سوی مدینه گرفت، آن هم از میان قبیله «احنف بن قیس » که به نفع امام علیه السلام از شرکت در نبرد خودداری کرده بود. رئیس قبیله از کار ناجوانمردانه زبیر سخت خشمگین شد، زیرا وی، بر خلاف اصول انسانی، مردم را فدای خودخواهی خود کرده بود واکنون می خواست از میدان بگریزد.

یک نفر از یاران احنف به نام عمرو بن جرموز تصمیم گرفت که انتقام خونهای ریخته شده را از زبیر بگیرد. پس او را تعقیب کرد و وقتی زبیر در نیمه راه برای نماز ایستاد از پشت سر بر او حمله کرد و او را کشت و اسب و انگشتر و سلاح او را ضبط کرد و جوانی را که همراه او بود به حال خود واگذاشت و آن جوان زبیر را در «وادی السباع » به خاک سپرد. (1)

عمرو بن جرموز به سوی احنف بازگشت واو را از سرگذشت زبیر آگاه ساخت. وی گفت:نمی دانم کاری نیک انجام دادی یا کاری بد. سپس هر دو به حضور امام علیه السلام رسیدند. وقتی چشم امام به شمشیر زبیر افتاد فرمود:«طالما جلی الکرب عن وجه رسول الله ». یعنی: این شمشیر، کراراغبار غم از چهره پیامبر خدا زدوده است. سپس آن را برای عایشه فرستاد. (2) ووقتی چشم حضرت به صورت زبیر افتاد فرمود:«لقد کنت برسول الله صحبة و منه قرابة و لکن دخل الشیطان منخرک فاوردک هذا المورد» (3) یعنی: تو مدتی با پیامبر خدا مصاحب بودی وبا او پیوند خویشاوندی داشتی، ولی شیطان بر عقل تو مسلط شد وکار تو به اینجا انجامید.

پی نوشتها:

1- الجمل، ص 204; تاریخ ابن اثیر، ج 3، ص 244-243.

2- تاریخ طبری، ج 3، ص 540; شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 235.

3- الجمل، ص 209.

mostafa saidi بازدید : 18 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (1)

 

در این مرحله، نظر امام علیه السلام این بود که برای سرکوبی ناکثین از مردم کوفه کمک بگیرد، چه تنها سنگری که برای او در سرزمین عراق باقی مانده بود شهر کوفه وقبایل اطراف آن بود. ولی در این راه والی کوفه ابوموسی اشعری مانع بود، زیرا هر نوع قیام را فتنه می پنداشت ومردم را از یاری کردن امام -علیه السلام باز می داشت.

ابو موسی پیش از بیعت مهاجرین وانصار با امام علیه السلام والی کوفه بود وپس از روی کار آمدن آن حضرت، به صلاحدید مالک اشتر، در پست خود باقی ماند. آنچه امام را بر ابقای او د رمقام خود واداشت، علاوه بر نظر مالک اشتر، پیراستگی ابوموسی از اسراف در بیت المال وحیف ومیل آن بود واز این حیث با سایر استانداران عثمان تفاوت وتمایز داشت.

باری، امام علیه السلام چاره را آن دید که شخصیتهایی را به کوفه اعزام کند ودر این مورد نامه هایی برای ابو موسی ومردم کوفه بفرستد تا زمینه را برای اعزام نیرو آماده سازند ودر غیر این صورت، به عزل استاندار ونصب دیگری بپردازد. اینک شرح کارهایی که امام علیه السلام در این زمینه انجام داد:

1- اعزام محمد بن ابی بکر به کوفه

امام علیه السلام محمد بن ابی بکر ومحمد بن جعفر را همراه با نامه ای به کوفه اعزام کرد تا در یک مجمع عمومی ندای استمداد او را به سمع مردم کوفه برسانند، ولی سماجت ابو موسی در رای خود، تلاش هر دو نفر را بی نتیجه ساخت.هنگامی که مردم به ابوموسی مراجعه می کردند، می گفت:«القعود سبیل الآخرة و الخروج سبیل الدنیا» (1). یعنی: در خانه نشستن راه آخرت وقیام راه دنیا است(هر کدام را می خواهید برگزینید!).از این رو،نمایندگان امام علیه السلام بدون اخذ نتیجه کوفه را ترک گفتند ود رمحلی به نام «ذی قار» با آن حضرت ملاقات کردند وسرگذشت خود را بیان داشتند.

2- اعزام ابن عباس واشتر

امام علیه السلام در این مورد نیز، همچون دیگر موارد، بر آن بود که تا کار به بن بست نرسد دست به اقدام شدیدتر نزند. لذا مصلحت دید که پیش از اعزام ابو موسی دو شخصیت نامی دیگر، یعنی ابن عباس ومالک اشتر، را به کوفه روانه سازد تا از طریق مذاکره مشکل را بگشایند. پس به اشتر فرمود: کاری را که انجام دادی واکنون نتیجه بدی داده است باید اصلاح کنی. آن گاه هر دو نفر رهسپار کوفه شدند وبا ابو موسی ملاقات ومذاکره کردند.

این بار ابو موسی سخن خود را در قالب دیگری ریخت وبه آنان چنین گفت:

«هذه فتنة صماء، النائم فیها خیر من الیقظان و الیقظان خیر من القاعد و القاعد خیر من القائم والقائم خیر من الراکب والراکب خیر من الساعی ». (2)

این شورشی است، که انسان خواب در آن بهتر از بیدار است وبیدار بهتر از نشسته واو بهتر از ایستاده واو بهتر از سوار وسوار بهتر از ساعی است.

سپس افزود:شمشیرها را در غلاف کنید و...

این بار نیز نمایندگان امام، پس از سعی وتلاش بسیار، مایوسانه به سوی امام علیه السلام باز گشتند واو را از عناد وموضعگیری خاص ابوموسی آگاه ساختند.

3- اعزام امام حسن(ع) وعمار یاسر

این بار امام علیه السلام تصمیم گرفت که برای ابلاغ پیام خود از افراد بلند پایه تر کمک بگیرد وشایسته ترین افراد برای اینکار فرزند ارشد وی حضرت مجتبی علیه السلام وعمار یاسر بودند. اولی فرزند دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود که پیوسته مورد مهر او بود ودومی از سابقان در اسلام که مسلمانان ستایش او را از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بسیار شنیده بودند. این دو بزرگوار نیز با نامه ای از امام علیه السلام وارد کوفه شدند. نخست حضرت مجتبی علیه السلام نامه امام علیه السلام را، که بدین مضمون بود، بر مردم خواند:

از بنده خدا علی امیر مؤمنان به مردم کوفه، یاوران (3) شرافتمند وبلند پایگان عرب.اما بعد، من شما را از کار (قتل) عثمان آنچنان آگاه سازم که شنیدن آن به سان دیدنش باشد. مردم بر کارهای او خرده گرفتند ومن مردی از مهاجران بودم که سعی می کردم او را خرسند سازم وکمتر ملامتش کنم.د رحالی که مثل طلحه وزبیر نسبت به او همچون شتر رمیده ای بود که کمترین فشار بر او موجب تند بردن شتر وآهسته راه بردن آن «حداء» های ناراحت کننده او باشد. علاوه بر این دو، عایشه نیز ناگهان بر او خشمگین شد وسرانجام گروهی بر او دست یافتند واو را کشتند.آن گاه مردم، بدون کمترین اکراه، بلکه با کمال رغبت، با من بیعت کردند. ای مردم! برای هجرت(مدینه) اهل خود را بیرون رانده وبه صورت دیگ جوشان در آمده وفتنه بر پا شده است. به سوی فرمانده خود بشتابید وبه جهاد با دشمن خود مبادرت ورزید. (4)

پس از قرائت نامه امام علیه السلام وقت آن رسید که نمایندگان آن حضرت نیز سخن بگویند واذهان مردم را روشن سازند. وقتی فرزند امام آغاز به سخن کرد چشمها به او دوخته شد وشنوندگان زیر لب او را دعا می کردند واز خدا می خواستند که منطق او را استوارتر سازد. حضرت مجتبی علیه السلام، د رحالی که بر عصا یا نیزه ای تکیه داده بود، سخن خود را چنین آغاز کرد:

mostafa saidi بازدید : 10 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

در چنان شرایطی بود که سران ناکثان در خود احساس قدرت کردند وهنوز از ارسال نامه عثمان چیزی نگذشته بود که در یک شب سرد که باد تندی نیز می وزید، به هنگام نماز عشاء وبه نقلی به هنگام نماز صبح، به مسجد ودار الاماره حمله بردند وبا کشتن ماموران حفاظت مسجد ودار الاماره وزندان، که تعداد آنان مختلف نقل شده است، بر حساسترین نقاط شهر مسلط شدند وسپس برای جلب توجه مردم، هر یک از سران به سخنرانی پرداخت.

طلحه در ضمن تجلیل از خلیفه مقتول گفت:خلیفه گناهی مرتکب شد ولی به سبب آن توبه کرد. ما نخست می خواستیم او را توبیخ کنیم، ولی سفیهان ما بر ما غلبه کردند واو را کشتند. وقتی سخن او به اینجا رسید، مردم لب به اعتراض گشودند وگفتند: نامه هایی که از تو در باره خلیفه می رسید مضمونی غیر از این داشت. تو ما را بر قیام بر ضد او دعوت می کردی.

در این هنگام زبیر برخاست ودر تبرئه خود گفت: از من نامه ای به شما نرسیده است.

در این موقع مردی از قبیله «عبد القیس » برخاست وسرگذشت خلافت خلفای چهارگانه را مطرح کرد وحاصل گفتار او این بود که نصب تمام خلفا به وسیله شما مهاجرین وانصار صورت می گرفت وکوچکترین مشورتی با ما نمی کردید. تا اینکه سرانجام با علی بیعت کردید بدون اینکه از ما نظر بخواهید. حال چه ایرادی بر او گرفته اید؟ آیا مالی را به خود اختصاص داده؟ آیا به غیر حق عمل کرده ؟ آیا منکری مرتکب شده است؟اگر هیچ یک از این کارها صورت نگرفته است، چرا شورش کرده اید؟

منطق محکم ونیرومند او خشم دنیا خواهان را تحریک کرد ومی خواستند او را بکشند، ولی قبیله او مانع او شدند.اما فردای آن روز بر سر او ریختند واو را با هفتاد نفر دیگر که به یاری او برخاسته بودند از دم تیغ گذراندند. سپس زمام امور را، از امامت نماز گرفته تا بیت المال، در اختیار گرفتند وبه بخشی از مراد خود رسیدند. (1)

سرنوشت استاندار

ثبات استاندار در حفظ مقام وموقعیت امام علیه السلام، ناکثان را سخت عصبانی کرده بود. لذا در نخستین لحظاتی که بر او ست یافتند او را لگد مال کردند وموهای سر ورویش را کندند.سپس در قتل او به مشاوره پرداختند وسرانجام تصویب کردند که او را رها کنند، زیرا از آن می ترسیدند که برادر او سهل بن حنیف د رمدینه واکنش تندی نشان دهد.

عثمان بن حنیف بصره را به عزم دیدار علی علیه السلام ترک گفت.هنگامی که امام علیه السلام او را به آن صورت دید از باب مطایبه فرمود: از سوی ما به صورت یک پیرمرد رفتی واکنون به صورت یک جوان برگشتی!عثمان حادثه را بر امام علیه السلام تشریح کرد.

mostafa saidi بازدید : 16 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

برنامه امیرمؤمنان علیه السلام در نخستین روزهای حکومت خویش پاکسازی محیط جامعه اسلامی از حکام خودکامه ای بود که بیت المال مسلمانان را تیول خویش قرار داده،بخش مهمی از آن را به صورت گنج در آورده بودند وبخش دیگر را در راه مصالح شخصی خود مصرف می کردند وهرکدام در گوشه ای، حاکمی خود مختار وغارتگر وآفریننده اختناق بود. در راس آنان معاویه فرزند ابوسفیان بود که از دوران خلیفه دوم، به این بهانه که در همسایگی قیصر قرار دارد، در قصرهای قیصری غرق در ناز نعمت بود وهرکس که سخنی بر ضد او می گفت فورا تبعید یا نابود می شد.

وقتی خبر سرپیچی حاکم خودکامه شام به امام علیه السلام رسید، وی با سپاه رزمنده خویش تصمیم گرفت که به تمرد معاویه با قدرت پاسخ بگوید ودر این فکر بود که ناگهان نامه ام الفضل، دختر حارث بن عبد المطلب، به وسیله پیک تندرو رسید وامام علیه السلام را از پیمانشکنی طلحه وزبیر وحرکت آنان به سوی بصره آگاه ساخت. (1) ) وصول نامه تصمیم امام را دگرگون ساخت وسبب شد که آن حضرت با همان گروهی که عازم شام بود به سمت بصره حرکت کند تا پیمانشکنان را در نیمه راه دستگیر کند وفتنه را در نطفه خفه سازد. از این جهت،« تمام » فرزند عباس را به فرمانداری مدینه و«قثم » فرزند دیگر او را به فرمانداری مکه نصب کرد (2) وبا هفتصد نفر (3) فدایی از مدینه راه بصره را در پیش گرفت. وقتی به «ربذه » رسید آگاه شد که پیمانشکنان قبلا احتمال دستگیری خود را در نیمه راه پیش بینی کرده بودند وبه وسیله افراد آشنا از بیراهه عازم بصره شده اند. (4)

mostafa saidi بازدید : 20 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

 

طلحه وزبیر از اینکه در حکومت علی علیه السلام به استانداری منطقه ای منصوب شوند مایوس ونومید شدند. از طرف دیگر، از جانب معاویه به هر دو نفر نامه ای، تقریبا به یک مضمون، رسید که آنان را به «امیر المؤمنین » توصیف کرده ویاد آور شده بود که از مردم شام برای آن دو بیعت گرفته است وباید هرچه زودتر شهرهای کوفه وبصره را اشغال کنند، پیش از آنکه فرزند ابوطالب بر آن دو مسلط شود وشعار آنان در همه جا این باشد که خواهان خون عثمان هستند ومردم را بر گرفتن انتقام او دعوت کنند.

این دو صحابی ساده لوح فریب نامه معاویه را خوردند وتصمیم گرفتند که از مدینه به مکه بروند ودر آنجا به گرد آوری افراد وساز وبرگ جنگ بپردازند. آنان در اجرای نقشه فرزند ابوسفیان به حضور امام علیه السلام رسیدند وگفتند:ستمگریهای عثمان را در امور مربوط به ولایت وحکومت مشاهده کردی ودیدی که وی جز به بنی امیه به کسی نظر وتوجه نداشت. اکنون که خدا خلافت را نصیب تو ساخته است ما را به فرمانروایی بصره وکوفه منصوب کن. امام علیه السلام فرمود:آنچه خدا نصیب شما فرموده است به آن راضی باشید تا من در این موضوع بیندیشم. آگاه باشید که من افرادی را برای حکومت می گمارم که به دین وامانت آنان مطمئن واز روحیات آنان آگاه باشم.

هر دو نفر با شنیدن این سخن، بیش از پیش مایوس شدند; چه امام علیه السلام آب پاکی روی دست آنان ریخت ودریافتند که آن حضرت به آن دو اعتماد ندارد. لذا جهت سخن را دگرگون کردند وگفتند: پس اجازه بده ما مدینه را به قصد عمره ترک کنیم. امام علیه السلام فرمود:در پوشش عمره هدف دیگری دارید. آنان به خدا سوگند یاد کردند که غیر عمره هدف دیگری ندارند.امام علیه السلام فرمود: شما در صدد خدعه وشکستن بیعت هستید. آنان سوگند خود را تکرار کردند وبار دیگر با امام بیعت نمودند. وقتی آن دو خانه علی علیه السلام راترک کردند، امام به حاضران در جلسه فرمود: می بینم که آنان در فتنه ای کشته می شوند.برخی از حضار گفتند: ازمسافرت آنان جلوگیری کن.امام علیه السلام فرمود: باید تقدیر وقضای الهی تحقق پذیرد.

ابن قتیبه می نویسد:

mostafa saidi بازدید : 20 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

 

از مولا علی (ع) گفتن، نوشتن، یاد کردن از سخن نو و با طراوت همیشه است . امام علی (ع) تجلی قرآن است . همان گونه که فرسودگی در قرآن راه ندارد . گفتار از امام علی (ع) نیز کهنه شدنی نیست . او امام همیشه قرون و اعصار است و روشش الهام بخش ما در تمامی ادوار .

سخن ما با شما مخاطبان عزیز مجله پاسدار اسلام پیرامون سیره و روش امام علی (ع) بود . در شماره قبل به مناسبت یکصدمین سال تولد حضرت امام خمینی (ره) ویژه مقاله ای پیرامون امام و جوانان تقدیم کردیم و اینک به دنبال مقالات گذشته باز هم از مولا و دشمنانش، از روشها و برنامه های دشمنان و نحوه مقابله حضرت با آن سخن می گوییم . صمیمانه می گوییم که گاه به ذهنم چنین خطور می کند که شاید دنباله دار شدن یک موضوع سبب ملالت خاطر شما همراهان عزیز مجله گردد . ولی بلافاصله تمام وجودم، نهیبم می زند که امام علی (ع) و مباحث مربوط به حضرت همیشه نو و باطراوت است و هر فصلی از زندگانی مولا خود بهاری است . با این بینش، گرچه سالها هم از مولا بگوییم مثل زندگی جاوید بهشتیان در بهشت است که ملالت و خستگی را در آن راهی نیست .

شیوه های مخالفت

در شماره های قبل از مخالفان حکومت مولا علی (ع) گفتیم و به این نتیجه رسیدیم که در جبهه های مخالفان حضرت، جز حاکمیت دنیا و هوس پرستی، حاکمیت قدرت و حکمرانی و ریاست چیز دیگری نبود . اینک در این مقاله سخن این است که این تشنه گان قدرت با چه شیوه ای عمل می کنند که برای خود عده و عده جمع می کنند و عده ای هوادارشان می شوند؟

به جد باید این سؤال بررسی شود که از چه اهرم هایی بهره می برند که عده ای را آن چنان مجذوب خود می سازند که تا مرز جان از آنان حمایت می کنند؟

این سؤال سؤال امروز نیز هست . زیرا مگر نه این است که حق جاذبه فطری دارد؟ پس چرا و چگونه این سران نفاق با چنین گرایش فطری به مخالفت برمی خیزند؟ در جبهه باطل آن چه که می توان به آن قسم یاد کرد آن است که سران باطل به چیزی جز قدرت و ریاست نمی اندیشند و تنها چیزی که برای آنها مطرح نیست حق و عدالت و انسانیت است . اما هرگز نمی توان این قسم را در مورد همه هواداران داشت بله ممکن است برخی از هواداران، زندگی خود را در همراهی با سران باطل ببینند و در رکاب شان قرار گیرند ولی این قضاوت نمی تواند فراگیر باشد وهمه هواداران را شامل گردد .

بی تردید هستند کسانی که اغواء شده اند، فکرشان شستشو داده شده است . و ظرف اندیشه آنها از تحلیل های باطل پر شده و چه بسا با انگیزه طرفداری از حق در جبهه باطل قرار گرفته اند؟ !

نباید این قشر از هواداران باطل را دست کم گرفت و باید دید اهل باطل با چه شگردهایی هواداران را این گونه دور خود جمع می کنند .

تحلیل درست این مساله سبب شناخته شدن دردها می شود که در پی آن درمان نیز آسان می گردد .

سخن این است که پیمان شکنان «ناکثین » که در مقالات قبل از ویژگی های سران آنها و انگیزه مخالفتشان گفتیم چگونه هواداران را به خود جلب کردند و به مخالفت با امام علی (ع) برخاستند؟

امام علی (ع) در نهج البلاغه برخی از روشهای آنان را چنین بیان می کند:

1 - طرح شعارهای عام پسند

اولین و مهم ترین روش مخالفان، طرح شعارهای عامه پسند است . از این راه جو را قبضه کرده و با خود همراه می کنند . این شعارها و سوژه ها در هر زمانی می توانند شکلی داشته باشند . در زمان حکومت مولا علی (ع) سوژه «پیراهن عثمان » برای مخالفان مولا (ع) انتخاب مناسبی بود .

عجیب این است که کسانی که خود در راس مخالفان حکومت عثمان بودند حتی شادی خود را از قتل عثمان پنهان نکردند، پیراهن خونین عثمان را علم کردند و به مخالفت با مولا علی (ع) برخاستند .

ابن ابی الحدید می گوید: طلحه سخت ترین تحریک کنندگان علیه عثمان بود و بعد از او زبیر در این قسمت از همه بیشتر پافشاری می کرد . (1)

بلاذری از ابی مخنف و دیگران نقل کرده است که وقتی مردم عثمان را محاصره کردند طلحه برای آن که حلقه محاصره تنگ تر شده و عثمان کشته شود از ارسال آب و نان برای عثمان جلوگیری می کرد تا آنجا که امام علی (ع) از این ماجرا به خشم برآمد و برای عثمان آب فرستاد .

و عجیب تر از همه برخورد عایشه با مساله قتل عثمان است . از مسلمات تاریخ است که عایشه یکی از مخالفان سرسخت حکومت عثمان بود . او در اواخر دوران خلافت عثمان پرچم مخالفت برافراشت . تمام تلاش خود را به کار برد تا با استفاده از بدبینی که مردم نسبت به روش عثمان داشتند مردم را به شورش علیه او وادارد و با همین انگیزه از مدینه به مکه رفت و آنجا رحل اقامت افکند .

او وقتی خبر کشته شدن عثمان را شنید با ابتهاج و شادی فراوان از آن یاد کرد و گفت:

«عثمان از رحمت خدا به دور باد! او در اثر اعمال زشتش بدین سرنوشت شوم دچار گردید زیرا خداوند بر کسی ستم نمی کند! !» (2)

و بعد از قتل عثمان بدترین اهانتها را به عثمان کرد و می گفت:

«آن مرد یهودی! عثمان آن خرفت و احمق و . . .» اما وقتی مطلع شد که بعد از هشت روز مردم امام علی (ع) را به خلافت برگزیدند بلافاصله 180 درجه تغییر موضع داد و گفت:

«به خدا سوگند عثمان بی گناه و مظلوم کشته شده است من باید به خونخواهی وی قیام کنم » .

«عبید» که اوضاع مدینه را برای عایشه تعریف می کرد وقتی این تغییر موضع فاحش را دید گفت:

«عایشه! من از این درشگفتم که تو دیروز به کفر عثمان فتوا و به قتل وی فرمان می دادی و او را نعثل و پیرمرد یهودی می نامیدی؟ چه زود گفتار خود را پس گرفتی که امروز عثمان را مظلوم و بی گناه معرفی می کنی؟ !» (3)

عایشه در پاسخ گفت:

«آری عثمان چنین بود ولی او خود توبه نمود و این مردم بدون این که بر توبه وی اعتناء کنند او را مظلوم و بی گناه کشتند . گذشته از این شما را با گفتار دیروزی چه کار آنچه را که امروزه می گوییم بپذیرید! که از گفتار دیروزیم بهتر است! !» (4)

آری اینان که خود در خط مقدم مخالفان عثمان بودند در زمان حکومت حضرت، پیراهن عثمان را علم کردند و امام علی (ع) چه زیبا تحلیل می کند:

«. . . والله ما استعجل متجردا للطلب بدم عثمان الا خوفا من ان یطالب بدمه لانه مظنته و لم یکن فی القوم احرص علیه منه، فاراد ان یغالط بما اجلب فیه . . . ; (5) به خدا سوگند او (طلحه) برای خونخواهی عثمان با عجله دست به کار نشد جز این که می ترسید خون عثمان از خود او مطالبه شود زیرا او متهم به قتل عثمان است و در میان مردم از او حریص تر بر کشتن عثمان یافت نمی شود . . .»

و در سخنی دیگر فرمود:

«. . . و انهم لیطلبون حقا هم ترکوه و دماءهم سفکوه . . . ; (6) و اینان در طلب حقی هستند که خود آن را ترک کرده اند و خواهان خونی که خود آن را ریخته اند .»

آری «پیراهن عثمان » تنها یک سمبل برای «سوژه » است سوژه ای عامه پسند برای صید مردم!

و اگر امروز یک نگاه - هر چند سطحی - به «سوژه ها» و «شعارهای » مخالفان نظام اسلامی بیافکنید به دهها از این سنخ ست خواهید یافت .

mostafa saidi بازدید : 96 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

یکی از جنگ­های دوران حکومت حضرت علی7 جنگ جمل بود که به سرکردگی عایشه شکل گرفت و به فرمان او پیش رفت. با این همه زنانی در این جنگ شرکت داشتند که نقش مثبت آن­ها یادآور رسالتی است که بر عهده­ی این قشر گزارده شده است. همان گونه که پیداست برای درس و عبرت­ از تاریخ باید به هر دو نقش مثبت و منفی نگاه شود تا صواب از خطا به روشنی باز شناسانده گردد. به این منظور اشاره کوتاهی به نقش عایشه به عنوان سرآمد زنان با نقش منفی نموده و از آن پس به نمونه­ای از رفتارهای ارزشی بانوان می­پردازیم:

عایشه و فتنه جمل

عایشه دختر ابوبکر و همسر پیامبر اکرم9 بود که از حرمت خانه رسول خدا9 استفاده سیاسی می­کرد. آن­گاه که معلوم شد مردم با حضرت علی7 بیعت کرده­اند، نگران شد و به همراه طلحه و زبیرکه منافع خود را در خطر می­دیدند؛ دست به توطئه زد.

عایشه در راه مکه عبیدبن ابی سلمه را ملاقات کرد و از وی اوضاع را جویا شد، او گفت: عثمان کشته شد. سؤال کرد: بعد از آن مردم چه کردند؟ گفت: بر بیعت با حضرت علی7 جمع شدند. عایشه در حالی از مکه باز می­گشت که در حال گفتن این مطلب بود: والله عثمان مظلوم کشته شد و باید خونش را طلب کنیم.([1])

طلحه و زبیر پس از بیعت با حضرت علی7 به انتظار رسیدن مقام و مزایا چهار ماه در مدینه توقف نمودند و در این مدت مراقب رفتار و منتظر تغییر روش حضرت بودند، امّا از آن­جا که هیچ­گونه نرمش و انعطافی به نفع خویش در ایشان نیافتند و از رسیدن به هر مقام و امتیازی ناامید و مأیوس شدند و از دیگر سو اطلاع یافتند که عایشه پرچم مخالفت با حضرت علی7 را در مکه برافراشته،([2]) آهنگ استمداد عایشه را نمودند و از آن­رو که قصد داشتند به سوی او حرکت کنند، خدمت امیرالمؤمنین7 رسیدند تا به بهانه­ی زیارت خانه­ی خدا اجازه­ی مسافرت بگیرند.([3])

عداوت دیرینه­ی بنی امیّه با امیرالمؤمنین7 و در انتظار فرصت بودن برای دست زدن به قیام علیه حکومت حضرت آنان را واداشت تا به محض شنیدن خبر مخالفت عایشه از مدینه به قصد مکه بیرون شده و خود را به پرچم عایشه برسانند. نیز استانداران و فرمانداران مختلف زمان عثمان که به هنگام حکومت حضرت علی7 عزل و از کار بر کنار شده بودند به کاروان عایشه پیوستند.([4])

آرایش جنگی از سوی کسی فرماندهی شد که پیامبر9 وی را در زمان حیاتشان بر حذر داشتند و خطاب به زنان خود فرمودند: در منطقه سگ­هایی هستند که مبادا بر شما پارس کنند و خطاب به عایشه فرمودند: "تو آن زن نباشی! "([5])

انگیزه­ی علم مخالفت؛

مگر 25 سال حکومت حضرت علی7 آن­ها را به اندیشه وامداشت که این حق واقعی امیرالمؤمنین است که غاصبان آن را ربودند و اکنون باید شاکر و حافظ رسیدن این حق به دست حضرت باشند؟!

حضرت علی7 که می­دانستند عایشه به غلط و انحراف افتاده، وظیفه دانستند که او را نصیحت کرده و از عواقب امر آگاه سازند، و حال آن­که او در جواب گفت:

ای پسر ابی­طالب کار ما از عتاب گذشته است.([6])

و به راستی کار عایشه از عتاب گذشته بود؛ زنی که یک عمر تلاش نموده تا با حیله و نیرنگ و از هر طریق در پی کسب منفعت خود باشد، چگونه می­تواند ضرر و خلاف را پذیرا گردد؟! هرچند که این روشن­گری و هدایت توسط شخصیت بزرگواری چون حضرت علی7 باشد، همان­گونه که عایشه پند و نصیحت پیامبر9 را گوش نداد.

چرا که او سیاستمداری بود که قصد داشت حکومت را از امیرمؤمنان علی7 بگیرد، و اینک کارزار نظامی، یکی از آن راه­ها به شمار می­رفت. به همین منظور مردم را علیه حضرت مجهز کرد و دست به توطئه­ای زد که حاصلش جنگ جمل بود.

عایشه آهنگ حرکت به سوی بصره را کرد، بنی­امیه برایش شتر تنومندی را جستجو کردند. آن­گاه شتربان عایشه درباره­ی قدرت و استواری آن شتر با عایشه به گفت و گو پرداخت. همین که عایشه اسم شتر را شنید انالله و انا الیه راجعون گفت و اظهار کرد: آن را ببرید که مرا به آن نیازی نیست. او به یاد آورد که پیامبر9 از شتری به نام "عسگر" یاد فرمودند و عایشه را از سوار شدن بر آن منع کردند. با دستورعایشه شتر را عوض کردند و شتری نیرومند و پر نیروتر برایش آوردند و او راضی شد.([7])

در راه که سپاه عایشه به سوی بصره حرکت می­کرد از منطقه­ای به نام حوأب گذشت، ناگهان سگ­ها شروع به سر و صدا کردند، عایشه پرسید: نام این جا چیست؟ گفتند حوأب عایشه گفت: انالله و انا الیه راجعون برگردانید مرا! برگردانید مرا! این همان جا است که رسول خدا گفت: نباش آن زنی که سگ­هایش )سگ­های حوأب( بر تو پارس می­کنند. در این هنگام زبیر چهل مرد آورد تا این­که قسم خوردند این همان حوأب نیست و عایشه به حرکت خود ادامه داد.([8])

وقتی خبر به اهل بصره رسید عثمان­بن حنیف ـ والی بصره از طرف علی7 ـ دستور داد که نزد عایشه بروند و از قصدش آگاه شوند.([9])

سپاه عایشه که از مکه خارج شده بود به مربد([10]) رسید، وقتی مردم جمع شدند، طلحه و زبیر هدف خود را انتقام خون عثمان بیان کردند. پس از آن صدای عایشه بلند شد و آن­چنان سخن می­گفت که صوتش به همه جا می­رسید. حمد و ثنای خدای عزوجل را بر زبان آورد و گفت: اوضاع چنان بود که مردم به عثمان معترض بودند و عاملان او را نمی­خواستند. نزد ما آمدند و مشورت کردند و سخنان نیکو درباره اصلاح فیمابین مطرح شد و ما توجه کردیم و عثمان را بی­گناه و پرهیزگار و درست پیمان یافتیم.([11])

این گونه بود که عایشه حق را به عثمان داد و هدف خود را؛ انتقام خون او معرفی کرد. غافل از این که حتی، اگر او بی­گناه کشته شده بود، نقش حضرت علی7 در این جا چه بود؟ عایشه به جنگ با امیرالمؤمنین7 بیرون آمده بود.

این در حالی است که در مورد دشمنی عایشه با خلیفه سوم آمده است که؛ هیچ کس به اندازه او به خلیفه اهانت نمی­کرد، تا جایی که او را نعثل([12]) می­خواند، و هنگامی که عثمان کشته شد، او را مستحق قتل دانست و اظهار خوشحالی نمود، اما چون انتخاب امیر مؤمنان علی7 به گوش او رسید تغییر رویه داد و گفت: ای کاش آسمان­ها و زمین فرو می­ریخت سرانجام نیز به بهانه­ی خونخواهی عثمان قیام کرد.([13])

عثمان­بن حنیف بعد از این­که از سپاه عایشه با خبر شد به یکی از یارانش به نام عمران­بن حصین گفت: رأی تو چیست؟ عمران گفت: جلو آن­ها را می­گیریم تا علی7 بیاید.، ولی عثمان قبول نکرد و مردم را در مسجد جمع کرد و آن­ها را از لشکر کشی سپاه عایشه برای خونخواهی عثمان خبر داد. در مقابل مردم به او ریگ پرتاب کردند و عثمان­بن حنیف فهمید که سپاه عایشه در بصره دارای یار و هم­دست می­باشد. ([14])

بالاخره در یک شب سرد و بارانی عده­ای از لشکریان به بصره حمله کردند و عثمان­ابن حنیف را در مسجد دستگیر کردند و به دستور عایشه قرار شد او را به قتل برسانند، ولی از قتل وی منصرف شد و دستور داد موی سر و صورت او را بکنند. ([15])

هنگامی که خبر رفتن طلحه، زبیر و عایشه از مکه به سوی بصره به گوش امام علی7 رسید، حضرت به سوی شام حرکت کردند و قبل از آن برای مردم مدینه خطبه­ای خواندند.([16])

mostafa saidi بازدید : 27 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

 

در دوران حکومت امام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) سه جنگ داخلی برای آن حضرت پیش آمد: جمل و صفین ونهروان.

این سه جنگ ناخواسته را ناکثین و قاسطین و مارقین بر امام(ع) تحمیل کردند. به سبب همین سه جنگ، امام(ع) از بسیاری ازبرنامه های انقلابی و اصلاحی که برای دوران حکومت خود در نظر گرفته بود، و آن را در همان روزهای اول حاکمیت اعلان کرده بود... بازماند و نتوانست کارهای بزرگی را که در نظر داشت به مرحله عمل برساند و چه زیان های بزرگی که از این سه جنگ ناخواسته به اسلام و مسلمین نرسید!

به هر حال این سه جنگ از لحاظ حکم فقهی دو حالت متفاوت دارد.

جنگ جمل و نهروان یک حالت، و جنگ صفین حالت دیگری دارد. تفاوت از این جا پیدا می شود که برای نظامیان وفرماندهان سپاه جمل و نهروان بعد از شکست در بصره و نهروان پشتیبان و پناهی نبود که سپاهیان شکست خورده و فراری جمل و نهروان را مجددا جمع آوری و سازمان دهی کند و از نو به جنگ بفرستد.

لذا شکست آنان در صحنه جنگ به معنای تمام شدن غائله نظامی جمل و نهروان بود (نه اعتقادی).

برخلاف جنگ صفین که اگر دشمن شکست می خورد، پشت سر خود شام را داشتند و شام پناهگاه خوبی بود برای آنان، زیرا می توانستند خود را از نو درآن سازمان دهی کنند و به جنگ امام(ع) برگردند. لذا با شکست فرضی لشکر شام غائله نظامی معاویه تمام نمی شد.

این تفاوت میان «جمل و نهروان » و «صفین » سبب اختلاف در حکم فقهی اسرای جنگ صفین با اسرای جنگ جمل و نهروان می باشد، که ما در این مقاله به طور اجمال از این اختلاف و ادله آن بحث می کنیم.

حکم اسرای اهل بغی

در حکم اسرای اهل بغی میان فقهای ما اختلافی وجود ندارد در این که اگر پشت سر اسرا و فراریان جنگی اهل بغی پناهگاه،پشتیبان، نیروی مقاوم، سازمان دهی و... وجود داشته باشد این اسیران را می توان به قتل رسانید و می توان فراریان جنگی راتعقیب کرد و مجروحان آنها را کشت همانند اسرای جنگ صفین. و چنانچه پشت سر آنها پناهگاه و نیرویی نباشد، که آنان رامجددا سازمان دهی کند، نباید آنها را تعقیب کرد یا به قتل رسانید و نباید مجروحان آنها را کشت و اسیران را باید آزاد کرد، مگرآن که مرتکب قتل یا جرحی شده باشند که باید به قصاص برسند و آن بحث دیگری است.

سخنان فقها

عمده ادله این حکم عبارت است از: آیه نهم از سوره حشر، اجماع، سیره امیرالمؤمنین(ع) در جنگ های صفین و جمل ونهروان.

ابتدا سخنان فقها را نقل می کنیم:

شیخ طوسی در خلاف کتاب «الباغی » مساله چهار تصریح دارد که اگر فراریان جنگ سلاح خود را به زمین نگذارند و به سوی گروه خود فرار کنند می توان آنها را تعقیب کرد و به قتل رساند.

در این مورد اولا تمسک می کند به آیه 9 از سوره حجرات: «فقاتلوا التی تبغی حتی تفی ء الی امر اللّه» و چون این فراریان باغی، به حکم خدا باز نگشته اند می توان آنها را تعقیب کرد. دلیل دیگر شیخ اجماع طایفه است.

اما اگر سلاح خود را کنار بگذارند یا برای ادامه بغی پناهگاه و نیروی مرکزی نداشته باشند کشتن آنها قطعا و بدون هیچ اختلافی جایز نیست.()

حمزة بن علی بن زهره حلبی (511 585 ه ) در باب جهاد کتاب «غنیه » می فرماید:

و جمیع من خالف الاسلام من الکفار یقتلون مدبرین و مقبلین و یقتل اسیرهم و یجاز علی جریحهم و کذاحکم البغاة علی الامام ان کان لهم فئة یرجعون الیها، و ان لم یکن لهم فئة لم یتبع مدبرهم و لم یجهز علی جریحهم و لم یقتل اسیرهم... کل ذلک به دلیل الاجماع من الطائفة علیه.() ابن حمزه در باب جهاد «وسیله » می نگارد:

فان انهزموا (البغاة) و کان لهم فئة یرجعون الیها جاز الاجازة علی جریحهم و التتبع لمدبرهم، و قتل اسیرهم. و ان لم یکن لهم فئة لم یجزذلک... و لایجوز سبی ذراریهم بحال.() شیخ طوسی در جهاد «نهایه » می نویسد:

و اهل البغی علی ضربین: ضرب منهم یقاتلون، و لا تکون لهم فئة یرجعون الیه و الضرب الاخر تکون لهم فئة یرجعون الیه.

فاذا لم یکن لهم فئة یرجعون الیه فانه لایجاز علی جریحهم، و لایتبع مدبرهم، و لاتسبی ذراریهم، و لا یقتل اسیرهم، و متی کان لهم فئة یرجعون الیهاجاز للامام ان یجیز علی جرحاهم، و ان یتبع مدبرهم و ان یقتل اسیرهم.() همچنین شیخ طوسی در «الجمل و العقود» می فرماید:

و هم (البغاة) علی ضربین: احدهما لهم فئة یرجعون الیها فاذا کان کذلک جاز ان یجاز علی جریحهم، و یتبع مدبرهم، و یقتل اسیرهم، والاخر لایکون لهم فئة. فمن کان کذلک لایجاز علی جریحهم، و لایتبع مدبرهم و لا یقتل اسیرهم.() یحیی بن احمد هذلی در جامع الشرائع می گوید:

فان کان له (الباغی) فئة یرجع الیها قتل مقبلا او مدبرا و الا لم یتبع المدبر و لم یجهز علی الجریج.() قاضی ابن براج طرابلسی (400 481 ق) در جهاد «مهذب » می نویسد:

و اذا انهزم عسکرهم (البغاة) و کان لهم فئة یرجعون الیها جاز اتباع مدبرهم و ان یجهز علی جریحهم... و ان لم یکن لهم فئة یرجعون الیهالم یتبع مدبرهم و لایجهز علی جریحهم... فاما اموالهم فلایغنم منها الا ماحواه العسکر.() محقق در شرائع می فرماید:

و من کان من اهل البغی لهم فئة یرجع الیها جاز الاجهاز علی جریحهم و اتباع مدبرهم و قتل اسیرهم و من لم یکن لهم فئة فالقصدبمحاربتهم تفریق کلمتهم فلا یتبع لهم مدبر و لا یجهز علی جریحهم و لا یقتل لهم ماسور.() صاحب جواهر در تبیین کلام محقق می نویسد:

بلا خلاف اجده فی شی ء من ذلک. نعم فی الدروس: «و نقل الحسن انهم یعرضون علی السیف فمن تاب منهم ترک و الاقتل » الا انه لم نعرف القائل به بل المعلوم من فعل علی(ع) فی اهل الجمل خلافه و حینئذ فلاخلاف معتدبه فیه، بل فی المنتهی و محکی التذکرة نسبته الی علمائنابل عن الغنیة الاجماع علیه و هو الحجة.()

 مستند و دلیل حکم:

حال اجمالا از مستند و دلیل هر دو حکم بحث می کنیم:

دلیل اول: آیه نهم از سوره حشر فقاتلوا التی تبغی حتی تفی ء الی امر اللّه.

کسانی که در حال فرار به مرکز فرماندهی خود هستند از اهل بغی به شمار می روند و مشمول حکم آیه نهم از سوره حشرهستند.

البته با این آیه کریمه فقط می توان برای حکم اول استناد کرد، و برای حکم دوم قابل استناد نیست، چون فرار در مورد دوم به معنای برگشتن به حکم خدا نیست «حتی تفی ء الی امر اللّه» مگر در مواردی که باغی سلاح خود را زمین گذارد و تسلیم شود وبیعت کند، که در این موارد دیگر مشمول حکم آیه «بغی » نیست و باید با او برابر با قواعد و اصول اولیه رفتار کرد.

دلیل دوم: اجماع فقهای امامیه

 صاحب جواهر اجماع و خبر حفص بن غیاث را عمده دلیل این حکم شمرده() و این اجماع را ما در کلمات شیخ طوسی وحمزة بن علی بن زهره در غنیه قبلا ملاحظه کرده بودیم، و خلاف این مطلب ندیدیم، و ملاحظه کردیم که فقها این امر را به صورت قطعی بیان می کنند.

دلیل سوم: سیره امیرالمؤمنین(ع) در جنگ جمل

mostafa saidi بازدید : 15 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

 

(جمل، صفین، نهروان)

آن چه در این نوشتار مورد بررسی قرار خواهد گرفت، آمار تلفات جنگ های جمل، صفین و نهروان است که در منابع قدیم و جدید با رقم های بسیار بالایی گزارش شده و تاکنون تحقیقی درباره آن انجام نگرفته است . با آن که در میان آمار فراوان و متضاد این سه نبرد، دست یابی به رقم واقعی تقریبا غیر ممکن است، اما در این نوشتار تلاش شده است با توجه به مجموع گزارش ها و قراین، بخش نادرست و مبالغه آمیز این آمار مشخص شود و تا آن جا که ممکن است رقم نزدیک به واقع ارایه گردد . در عین حال، نگارنده بر این باور است که آمار واقعی از آن چه در این جا هم گفته می شود کم تر است، ولی اثبات این نظریه با استدلال به متون تاریخی موجود امکان پذیر نیست .

واژه های کلیدی: امام علی علیه السلام - جمل - صفین - نهروان - آمار

مقدمه

امیرمؤمنان علی علیه السلام در مدت کوتاه خلافت ظاهری خود گرفتار سه جنگ داخلی شد که علاوه بر تلفات و خسارت های انسانی فراوان، آن حضرت را از اصلاح اموری که در دوران خلفای پیشین پدید آمده بود بازداشت و اثرات انحرافی و بهره برداری منفی سیاست بازان اموی از این نبردها برای همیشه به جای ماند .

درباره تلفات انسانی این سه جنگ آمارهای مختلفی ارایه شده که مجموع آن ها نشان گر بالا بودن رقم کشته های این نبردهاست . کتب تاریخی رقم کشته شدگان مجموع این نبردها را حدود 150 هزار تن ذکر کرده اند; (جمل از ده هزار تا سی هزار نفر، صفین از هفتاد هزار تا 110 هزار و نهروان 4009 نفر .) نگاه ابتدایی به این آمار، مبالغه آمیز بودن و نادرستی آن را به ذهن متبادر می سازد . مشکل این جاست که بسیاری از این عددها را منابع دست اول و معتبر تاریخ اسلام گزارش کرده اند و راه را برای بررسی و تحقیق دشوارتر نموده اند . ضمن این که روش موردشناسی و برگرداندن روایات مورخان به یک منبع، به سادگی امکان پذیر نیست، زیرا اعداد و ارقام به قدری آشفته و گوناگون است که ایجاد اشتراک میان آن ها و ارجاع آن ها به یک گزارش به راحتی ممکن نیست . در عین حال، با وجود گزارش های فراوان و ارقام گوناگون، امکان دست یابی به رقمی مناسب منتفی نیست .

هدف اصلی این تحقیق، جست وجوی آمار درست این سه نبرد، از میان گزارش های آماری فراوان است و فرضیه این است که در رقم های داده شده زیاده گویی وجود دارد . برخی از پرسش های موجود در این رابطه عبارتند از: علت اختلاف در آمار چیست؟ در صورت درستی فرضیه، انگیزه مورخان و راویان از مبالغه چه بوده؟ آیا شرایط عمومی آن زمان (همچون جمعیت، منطقه نبرد، تعداد جنگجویان و) . . . با آمار مشهور تناسب دارد؟ آیا همه عددها مربوط به کشتگان است یا مجروحان نیز به عنوان تلفات و جزء کشتگان به حساب آمده اند؟

زدودن چهره ای خون ریز از دوران خلافت علوی و شخص امیرمؤمنان علیه السلام ضرورت این تحقیق را روشن می نماید . این گفتار در سه بخش به بررسی سه جنگ جمل، صفین و نهروان می پردازد .

جنگ جمل

برای بررسی آمار تلفات این جنگ لازم است به مراحل مختلف این نبرد توجه شود . این مراحل عبارتنداز: حرکت اصحاب جمل از مکه و پیوستن قبایل بصره به آنان; حرکت امام از مدینه و پیوستن گروه هایی در میان راه به ایشان; تعداد کوفیانی که در ذوقار به سپاه امام پیوستند; تلفات جنگ جمل کوچک; و بررسی جنگ اصلی جمل .

بنا به نقل بلاذری، طبری و شیخ مفید، یعلی بن امیه (منبه) چهارصد شتر به طلحه و زبیر داد که مردم بر آن سوار شدند و راه افتادند . (1) مسعودی تعداد سواران را ششصد نفر آورده (2) و طبری علاوه بر این مطلب، گفته است: «غیر از آنان که بر شتران سوار شدند عده ای هم خود مرکب داشتند و در مجموع هزار نفر با طلحه و زبیر راه افتادند» . (3) اما بلاذری مجموع آنان را نهصد و در نسخه ای از کتابش هفتصد نفر ذکر کرده است; (4) ولی هر دو مورخ (بلاذری و طبری) از ابومخنف و زهری روایت کرده اند که مجموع سپاه عایشه از اهل مکه و مدینه و کسانی که به آنان پیوستند سه هزار نفر شدند . (5) شیخ مفید از شمار کل سپاهیان جمل سخنی به میان نیاورده است . پس تا این مرحله، مطابق همه روایات، بیش از سه هزار نفر در سپاه جمل حضور نداشته اند .

در گزارش های تفصیلی مورخان درباره تعداد افراد سپاه جمل در بصره رقم قطعی به چشم نمی خورد، ولی آن چه شهرت یافته و طبری هم از سی هزار نفر سخن گفته است، (7) اما این که مراد او از این رقم، سپاهیان جمل باشد با ابهام و تردید جدی روبروست و در عبارت او تصریحی بر این مطلب وجود ندارد و اگر این احتمال را تقویت کنیم که دیگران نیز این رقم را از طبری گرفته اند موضوع با تردید بیش تری مواجه خواهد شد . بنابراین، پذیرش این عدد به عنوان آمار قطعی سپاه عایشه بسیار جای تامل دارد .

از آن جا که نیروهای کمکی در دو راهی کوفه و بصره، در محلی به نام ذی قار، به امام پیوسته اند و درباره تعداد آنان اختلاف نظر فراوان وجود دارد، از این رو ابتدا درباره آمار همراهان آن حضرت تا پیش از رسیدن به ذی قار سخن می گوییم .

mostafa saidi بازدید : 16 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (0)

 

علل و مشروعیت آن ها

چکیده

این مقاله، به تحلیل و بررسی کلی علل جنگ های سه گانه حضرت علی علیه السلام با مسلمانان می پردازد. در این مقاله، به اثبات می رسد که جنگ های سه گانه داخلی در حکومت نوپای علوی، علی رغم میل باطنی حضرت، بر ایشان تحمیل شد. در تحلیل جنگ اول (جمل)، به سه عامل (داعیه حکومت و عدم تحمّل عدل علوی توسط طلحه و زبیر و بهانه خون خواهی عثمان از سوی عایشه) اشاره می شود و حقّانیت و مشروعیت جبهه امام علیه السلام به اتکا به روایات، عنوان «یاغی» و «محارب»، کوشش های حضرت در متارکه جنگ نشان داده می شود.

در تحلیل جنگ دوم و سوم (صفیّن و نهروان) اشاره می شود که با وجود نافرمانی معاویه و سرکشی و شورش خوارج، حضرت با راهکارهای گوناگون کوشید شعله جنگ را خاموش کند، اما حضرت به مقصود خویش نرسید و آن دو جنگ بر ایشان تحمیل شد.

مقدّمه

جنگ و کشتار در آیین مقدّس اسلام تنها برای دفاع از خود و آیین الهی و به عنوان آخرین راه کار ممکن مشروع شمرده شده و اصل ریختن خون انسانی با قطع نظر از قید مزبور، مذموم و مورد نهی قرار گرفته است. امام علی علیه السلام آن را از بدترین رسوم آیین جاهلیت برمی شمارد: «أنتم معشر العرب علی شرِّ دینٍ... تسفکون دماءَکم»(1)

حضرت در منشور معروف حکومتی خویش به مالک اشتر، وی را از هرگونه خون ریزی و بنیان نهادن حکومت بر جنگ و جدال، به شدت نهی می کند: «ایّاکَ و الدماءَ و سفکها بغیر حلّها...» و لا تقوّینّ سلطانک بسفکِ دمٍ حرامٍ.»(2)

از منظر دینی و سیاسی امام علیه السلام ، جنگ و جهاد نه ذاتی و قاعده، که امری عرضی و اضطراری است. حضرت همین نگاه به جنگ را به شخص پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نسبت می دهد؛ می فرماید: پیامبر صلی الله علیه و آله مانند طبیبی سیّار بود که نخست مرهم و داروهای عادی را برای درمان زخم و مریض خود به کار می بست و در صورت نیاز و ضرورت، به داغ کردن محل زخم می پرداخت.(3)

نگاه عرضی به جنگ در مکتب علوی منحصر به عرصه های صلح و پیش از جنگ نمی شود، بلکه در مرحله جنگ و میدان کارزار نیز حضرت به این اصل خویش ملتزم بود؛ چنان که در جنگ صفّین، وقتی برخی از یاران حضرت به سبّ معاویه پرداختند، حضرت به آنان سفارش نمود که به جای دشنام، از خداوند پاس داری خون دو طرف متخاصم و رویش صلح را طلب کنند.(4)

حال این سؤال مطرح می شود که چه عاملی موجب شد حضرت از این قاعده دست بردارد و در دوره کوتاه پنج ساله حکومت خویش، در سه جنگ، نه با کفار و مشرکان، بلکه با مسلمانان به نبرد بپردازد؟ آیا حضرت برای این جنگ ها دلایل کافی داشت؟ به دیگر سخن، مشروعیت و حقّانیت موضع امام علیه السلام را چگونه می توان اثبات کرد؟ شیعیان به دلیل پذیرش عصمت ائمّه، همه مواضع آنان را حق و مشروع می دانند، اما بعضی از صحابه در خود عصر امام علیه السلام در حقّانیت موضع امام علیه السلام تردید کردند و از شرکت در جنگ ها به نفع هریک از طرفین امتناع می ورزیدند که در تاریخ، از آنان به «قاعدین» نام برده می شود.(5) شاید امروزه تشکیکات قاعدین دوباره مطرح شود. در ادامه، به اجمال، به بررسی عوامل شروع جنگ و اثبات مشروعیت موضع امام علیه السلام می پردازیم:

جنگ اول. جنگ جمل (جهاد با ناکثان)

اولین جنگ حضرت با گروهی از پیمان شکنان به رهبری طلحه و زبیر و عایشه اتفاق افتاد که در تاریخ، به دلیل نقض پیمانشان، از آنان به «ناکثین» تعبیر می شود. طلحه و زبیر پس از خروج از مرکز خلافت حضرت و شکستن بیعت خود، با همراهی و تشویق عایشه اولین جنگ را بر حضرت تحمیل کردند. جنگ جمل در منطقه ای نزدیک بصره در سال 36 ق اتفاق افتاد که در مدت یک روز با کشته شدن ده هزار تن و به روایت دیگر، سیزده تا بیست هزار تن از جبهه ناکثین و با شهادت تنها ده نفر از جبهه امام علیه السلام با پیروزی حضرت به پایان رسید.(6)

عوامل شروع جنگ

نیم نگاهی به وضعیت و مواضع برپاکنندگان جنگ پیش از آغاز خلافت حضرت و پس از آن، ما را به انگیزه ها و علل شروع جنگ آشنا می کند:

1. داعیه خلافت و ریاست طلحه و زبیر: طلحه و زبیر، از محرّکان اصلی جنگ، از اصحاب معروف پیامبر بودند که در جنگ های آن حضرت حضور گسترده و مؤثری داشتند. آنان از شخصیت های سیاسی و اجتماعی آن دوران به شمار می آمدند. آن دو در کنار دیگر رقیبان، به حکومت و خلافت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله طمع داشتند. امام علیه السلام خود به این نیت قلبی آنان متفطن بود.(7) آن دو با وجود سه خلیفه پیشین نتوانستند به هدف دیرینه خودشان دست یازند. پس از قتل عثمان، مجددا به خلافت طمع ورزیدند، اما با انتخاب حضرت از سوی مردم، امید آنان به یأس تبدیل شد. در عین حال، انتظار داشتند به دلیل موقعیت اجتماعی و سابقه جهادی آنان در جنگ های پیامبر، در حکومت امام علیه السلام دارای مقام و منصبی باشند، اما حضرت بنا به عللی، حکومت درخواستی آنان یعنی حکمرانی شام برای زبیر و عراق برای طلحه را رد کرد(8) و در امور حکومت با آنان مشاوره نکرد. این امر برای آنان بسیار گران آمد، به نحوی که به صراحت، از عدم مشاوره حضرت در امر حکومت با ایشان انتقاد کردند.(9)

دو عامل مزبور (محرومیت از اصل خلافت و عدم مشارکت در حکومت) نقش بسزایی در ایجاد روحیه مخالفت و تقابل با امام علیه السلام در آن دو داشتند.

ب. عدم تحمّل عدل علوی: با شروع حکومت علوی، حضرت تمامی امتیازات دولتی اشخاص معروف از جمله طلحه و زبیر را از بیت المال لغو کرد و سهم آنان مانند بقیه افراد عادی جامعه شد. طلحه و زبیر به این عدل حضرت و برابری حقوق آنان با حقوق یک شهروند عادی اعتراض کردند.(10)

این عوامل موجب شد که طلحه و زبیر نتوانند حکومت عدل علوی را تحمّل کنند و برای دست یافتن به آمال و آرزوی های خود، بیعت حضرت را نقض کردند و برای تشویق عایشه برای مقابله با حکومت علوی به سوی مکّه شتافتند.(11)

ج. عایشه و خون خواهی عثمان: طلحه و زبیر برای رسیدن به آمال دیرینه خود در مکّه، در مقام توطئه و براندازی حکومت علوی برآمدند و برای اجرای نقشه خود، به دنبال پیدا کردن یک مقام و شخصیت مقبول و مورد احترام میان مردم بودند تا از طریق آن، مردم را با بهانه قراردادن خون خواهی عثمان، علیه حکومت حضرت تحریک کنند. آنان بهترین فرد را عایشه، همسر پیامبر، یافتند؛ چرا که وی علاوه بر مقام و منزلت خاص، از دیرباز با حضرت روابط کینه توزانه ای داشت.(12)

مهم ترین عاملی که مردم عادی و جاهل را در جنگ با امام علیه السلام توجیه می کرد، ادعای خون خواهی از خلیفه مقتول (عثمان) و تحویل قاتلان وی بود که از سوی شخصیت های مقبول مردم مثل عایشه و طلحه و زبیر، مطرح می شد. مردم ناآگاه تحت تأثیر احساسات خود، به جنگ با حضرت مبادرت ورزیدند.(13)

د. تصرف بصره: کوشش های طلحه و زبیر به بار نشست و با آماده سازی لشکری انبوه و همراهی عایشه، اولین جنگ به حکومت نوپای علوی تحمیل گردید. آنان نخست با حیله و توطئه، شهر بصره را به تصرف خود درآورده، تعدادی از مأموران حضرت را به شهادت رساندند و بدین سان، شعله جنگ را روشن کردند.

آرای اهل تسنّن در مشروعیت جنگ جمل

در این که جهاد امام علیه السلام با ناکثان در جنگ جمل، جهاد حق و مشروع بوده، در مذهب تشیّع مسلّم است و تردیدی در آن نیست. اما بعضی اهل تسنّن از همان آغاز جنگ، در مشروعیت آن تردید و تشکیک کردند که بدان اشاره می شود:

. تخطئه و بخشودن هر دو: سعدبن ابی وقّاص و بعضی از معتزله بر این باورند که هر دو جبهه، اعم از جبهه امام علیه السلام و جبهه ناکثان، در جنگ با یکدیگر به خطا رفته اند. اما امید به بخشش و شمول رحمت الهی بر هر دو گروه متخاصم هست.

2. تخطئه هر دو و اختصاص بخشش به صحابه: این قول مانند قول پیشین، قایل به خطای هر دو گروه متخاصم است، اما بخشش و رحمت الهی را اختصاص به صحابه از هر دو جبهه داده، غیر صحابه را مستوجب کیفر اخروی می داند.

3. توقّف: گروهی از «حشویه» از هرگونه اظهارنظر و موضع له یا علیه صحابه حاضر در جنگ از هر دو گروه به شدت امتناع کرده، معتقدند در این باره باید سکوت اختیار کرد.

4. حقّانیت هر دو گروه: فرقه دیگر از اهل تسنّن قایل به حقّانیت هر دو جبهه شدند؛ چرا که به زعم این قول هر دو گروه متخاصم دارای استدلال و حجّت و عذر شرعی برای جنگ با دیگری بودند؛ زیرا آنان هر کدامشان به مقتضای اجتهاد خود، درباره قتل عثمان و تحویل قاتلان او عمل کردند. حضرت علی علیه السلام قتل یک شخص (عثمان) توسط گروهی را موجب قصاص نمی دانست، اما اجتهاد سران ناکثان برخلاف آن بود.

شیخ مفید این رأی را به جمع کثیری از اهل سنّت معاصر خود نسبت می دهد که وی به احتجاج با آنان پرداخته است.

5. حقّانیت یک گروه مجهول: برخی دیگر از معتزله مانند واصل بن عطا و عمروبن عبید معتقد به حقّانیت یک گروه متخاصم هستند، اما در مقام اثبات، از تحقیق آن اظهار عجز و ناتوانی می کنند.

6. استثنای سه تن از ضلالت: گروه دیگر از معتزله مانند اسکافی، خیّاط و جبّایی ضمن اذعان به حق بودن جبهه امام علیه السلام و حکم به ضلالت جبهه متقابل، سه شخصیت گرداننده جنگ (طلحه، زبیر و عایشه) را از حکم ضلالت و گم راهی استثنا می کنند که در آخرت نیز هیچ عقابی متوجه آنان نخواهد بود.(14)

اثبات حقّانیت جبهه امام علیه السلام

پس از آشنایی با آراء مختلف اهل تسنّن، در این جا به اثبات موضع امامیه (حقّانیت جبهه حضرت و باطل بودن جبهه مخالف) اشاره می شود:

1. روایات پیامبر: یکی از ملاک های تفکیک حق از باطل تعیین جبهه حق از سوی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ، امین وحی الهی است که از سوی همه مسلمانان به عنوان حجّت و دلیل معتبر پذیرفته شده است. با نگاهی به تاریخ، شاهد روایات متعددی از پیامبر صلی الله علیه و آله از طریق اهل تسنّن و تشیّع در رابطه با حق بودن حضرت هستیم. بعضی روایات به صورت مطلق، بر حق بودن حضرت دلالت می کند؛ مانند روایت ذیل که از طریق عامّه و خاصه نقل شده است: «علیٌّ مع الحق و الحق معَ علیٍّ اللّهمَّ ادر الحقّ مع علیٍ حیثما دار.»(15) در این روایت، به تساوی حضرت با حق در تمام لحظات تأکید شده است.

در روایت دیگری، پیامبر از خداوند می خواهد که دوستان امام علیه السلام را دوست بدارد و دشمنانش را دشمن، و کمک کنندگانش را یاری دهد و عنایت و توجه خود را از کسانی که دست از یاری وی برمی دارند قطع کند: «اللهّمَّ والِ من والاهُ و عادِ مَن عاداهُ و انصر من نصره و اخذل من خذله.»(16)

در روایات متعدد دیگری، رضایت حضرت علی علیه السلام رضایت پیامبر و اذیتش اذیت پیامبر توصیف شده است.(17)

قسم دوم از روایات پیامبر صلی الله علیه و آله در خصوص جنگ و قتال با حضرت است که از روایات پیشین خاص تر و شفّاف تر است. روایات فراوانی از پیامبر گزارش شده که در آن ها جنگ با حضرت علی علیه السلام جنگ با خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله توصیف شده است. «حربُکَ یا علیٌّ حرب اللهِ و سلم علیٍّ سلم الله»؛ «حربَکَ یا علی، حربی و سلمُک یا علی سلمی.»(18)

پیامبر صلی الله علیه و آله در روایتی جنگ کنندگان با حضرت علی علیه السلام پس از وفات خود را از اصحاب آتش شمرده است.(19)

تعداد صفحات : 16

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 231
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 21
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 21
  • بازدید ماه : 41
  • بازدید سال : 877
  • بازدید کلی : 18,957